به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران ؛ شهید سپهبد «محمدولیخان قرنی» متولد به سال 1292 هجری شمسی است و در هفتمین سال پیروزی نهضت مشروطیت هنگامی که شهر تهران در کشمکشهای خونین مشروطیت فرو رفته بود و گروههای متعدد سیاسی و حکومت در جدال خونین با یکدیگر بودند، در گوشهای از شهر تهران به دنیا آمد و در سوم اردیبهشت 1358 توسط گروه فرقان به شهادت رسید.
***
در ایام سالگرد شهادت این امیر ارتش، مطالبی از زندگی وی در خبرگزاری فارس منتشر میشود؛ در گزارش منتشر شده قبل خواندیم سرهنگ بازنشسته ارتش محمد سوادکوهی در محل بانک اظهار داشت که شوهر خواهرم سرلشکر قرنی میگوید که اعلی حضرت همایونی شاهنشاه آریامهر به وسیله تیمسار ارتشبد فردوست مبلغ سه میلیون تومان اعطاء نمودهاند که قرضهای خود را بدهد ولی سرلشکر قرنی قبول نکرده و اظهار نموده که مشغول نماز و عبادت است.
* ترس از قرنی در روزهای اوج انقلاب
یکی از عوامل ساواک شایعهای پیرامون قرنی ساخته بود که بنا بر اسناد آمده است: به زودی کودتایی نظیر کودتای افغانستان [معلوم نشد کدام یک از کودتاها در افغانستان مورد نظر بوده است] در ایران صورت میگیرد؛ کودتاچیان با تغییر رژیم سرلشکر قرنی را ریاست حکومت انتخاب میکنند، حتی قرنی اعضای کابینهاش را انتخاب کرده است.
با این وجود قرنی که تحت مراقبت شدیدی بود باز هم مورد مراقبت شدیدتر قرار میگیرد.
* قرنی در ستاد مشترک ارتش بعد از پیروزی انقلاب
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سرلشکر «محمدولی قرنی» که عضو شورای انقلاب نیز بود با سمت رئیس ستاد ارتش در صبح روز 24 بهمن ماه 1357 به همراه عدهای از مأموران مسلح کمیته انقلاب به محل ستاد ارتش واقع چهارراه قصر رفت و در محل کار خود مستقر شد.
وی در شرایطی به محل کار خود رفته بود که به جز همان 50 نفر از همراهانش کسی در محوطه و ساختمانهای ستاد حضور نداشت و حتی تلفنهای ستاد مشترک نیز قطع شده بود.
او هنگامی که وارد اتاق فرماندهی ستاد شد، تصاویر شاه و فرح و مجسمههای فلزی رومیزی شاه را از روی میز و اطاق جمعآوری کرد.
سرلشکر قرنی وقتی که بر محل کار خود استقرار یافت خطاب به جمع حاضر که در اطاق ریاست ستاد حضور داشتند اظهار داشت: «ما اینک در ارتش، وارث یک ارتش از هم پاشیده هستیم که اسمش بود ارتش شاهنشاهی، که مدعی بودند مجهزترین ارتشهای دنیاست. شاید هم از جهت تجهیزات و اسلحه و مهمات این طور بود، اما آنچه این ارتش لازم داشت، ایمان و وجدان و آرمان بود که ارتش فاقد آن بود. ارتشی داشتیم که به جای حفظ تمامیت ارضی و دفاع از مردم به صورت یک ارتش شخصی درآمده بود و کسانی که میخواستند صادقانه خدمت کنند، به آنها اجازه فعالیت داده نمیشد. در شهریور 20 فرماندهان ارتش که مدعی شاهپرستی بودند و میگفتند حاضرند خودشان و بچههایشان را زیر ماشین شاه قربانی کنند، هنگامی که در برابر ارتش جوان شوروی قرار گرفتند، قبل از همه پا به فرار گذاشتند. همین ارتش را که آن همه ادعا داشت، یک مشت جوان بیسلاح و گروهی با سلاحهایی اندک، آن را تسخیر کردند، زیرا این جوانها ایمان داشتند ولی ارتش ایمان نداشت».
منبع : فارس