یافتن افراد حاضر در عکسهای دوران دفاع مقدس پس از حداقل سه دهه حلاوت خاصی دارد. بویژه آنکه برخی از این عکسها به حافظه جمعی همه ملت راه یافته باشند.
به گزارش شهدای ایران؛ چندی پیش عکسی که به نماد ایثار مادران و زنان در دوران دفاع مقدس تبدیل شده و از سوی شرکت پست به صورت تمبر هم به چاپ رسیده است در صفحه پایداری منتشر شد و از زبان عکاس این اثر ماندگار – سعید صادقی- درخواست شد اگر کسی سراغی از افراد حاضر در عکس دارد اطلاع دهد.طولی نکشید که مادر و فرزند عکس فوق شناسایی شدند و محفل انسی با حضور افراد حاضر در عکس، خانواده آنان و عکاس شکل گرفت و شرایطی فراهم شد تا عکاس بتواند با سوژه 30 سال قبل خود در موقعیتی متفاوت ملاقات کند و پای حرفها و درد دلهای آنان بنشیند.
روزهای جنگ دوربین عکاس فاصله خیابان تا سنگر را طی میکرد و هر صحنهای را که گویای حمایت از دفاع شرافتمندانه ملت مسلمان ایران در مقابل تجاوز دشمن بعثی بود به عنوان سند عزت و غیرتمندی ساکنان این مرز و بوم ثبت میکرد. اگرچه از آن روزها فاصله گرفتهایم اما از آرمانهای آن ایام، نه!
در یکی از روزهای مکرر اعزام، در پایگاه شمیرانات مادری با دست خود پیشانی بلند فرزندش را با عزم دفاع از کیان اسلامی نقش میزند و سهم غیرت خود را در راه آرمانهای بلند امام (ره) میپردازد. حماسهای که لحظهای از آن در قاب تصویر جای میگیرد و همچون مدالی بر سینه یک ملت مینشیند و بر تارک دفاع 8 ساله می درخشد. 30 سال پس از آن روز و آن ثبت تاریخی یک بار دیگر آن مادر و فرزند در مقابل همان دوربین قرار میگیرند و با لبخند رضایتی از عمق جان بر استمرار راه و روش پرافتخار رزمندگان دفاع مقدس
تأکید میکنند.
خانم منیر ولیپور مادری که تصویر حماسیاش در حال بستن پیشانی بند غیرت بر پیشانی فرزندش مجید گودرزی جاودانه شده و به یکی از نمادهای دفاع مقدس تبدیل شده است پس از جستوجوی عکاس از طریق صفحه پایداری روزنامه ایران یک بار دیگر در مقابل دوربین سعید صادقی قرار میگیرد و خاطرات روزهای حماسه و ایثار را مرور میکند.
خانم ولیپور خاطرات آن روز باشکوه را به یاد آورده و از تصمیمی قاطع که او را به همراه پسرش به محل اعزام کشانده سخن به میان میآورد و میگوید؛ برای اینکه من هم در اهتمام همگانی دفاع مقدس در برابر متجاوزان بعثی سهمی داشته باشم، آماده هر کاری بودم، به همین دلیل وقتی قرار شد پسرم که در آن دوران 16 سال بیشتر نداشت و دانش آموز بود به جبهه برود، او را تا محل اعزام همراهی کردم و با دستان خودم پیشانی بند رزمندگی را که نشان از آمادگی برای جانفشانی تا مرز شهادت داشت خودم بر پیشانیاش بستم و راهی مناطق جنگی کردم. وی میگوید متوجه دوربین و حضور عکاس نشده و بعدها و پس از انتشار وسیع عکس از طریق رسانهها آن را دیده و او هم در جستوجوی عکاس این عکس بوده است.
خانم ولیپور کار عکاس را همطراز با جهاد جهادگران و ماندگاری یاد و خاطره حماسهسازان را حضور ایثارگرانه آنان در همه صحنههای دفاع مقدس میداند و میگوید: پیروزی فقط در خط مقدم اتفاق نمیافتاد بلکه مردم پشت جبهه و شهرها هم در پیروزیها مشارکت داشتند.
قرار ملاقات با عکاس همه اعضای خانواده را دور هم جمع کرده حتی نوهها هم آمدهاند و حسی آشنا ایجاد شده تا مادر از آن روز و خاطرات آن ایام بگوید. سخنان خانم ولیپور در جمع خانواده از جنس مهربانی است وبه دلها مینشیند.
ایشان درباره این عکس میگوید: این تصویر هویت جدیدی به خانواده ما داد و جمع خانوادگی ما را منسجمتر و صمیمیتر کرد. آن را در مقابل دیدگان فرزندان و اعضای خانواده بر دیوار خانههایمان آویختهایم و پیوند خود را با آن روزهای درخشان به رخ میکشیم. چه بسا همدلیها و مهربانیهای افزونتری که با دیدن این تصویر در تک تک اعضای خانواده به وجود آمده و میآید. امروز این تصویر به جای ما، زبان به سخن گشوده و از تاریخ پر افتخار دفاع مقدس با نسل جدید فامیل سخن میگوید. و آنان را با آرمانهای بلند رزمندگان پیوند میدهد. همچنین تصویر جای گرفته درون این قاب حکم شجره نامهای را دارد که ریشه ما را به ستارههای درخشان دفاع مقدس میرساند.
مجید گودرزی امروز مرد رشید و بلند بالایی شده و درست یک سر وگردن از مادرش بلندتر است، او اکنون پدر دو فرزند پسر است و در پاسخ به این سؤال که اگر شرایط ضروری پیش آید آیا او هم حاضراست همچون مادرش فرزند و پاره تنش را به سوی جبهههای حق علیه باطل اعزام کند بدون هیچ مکثی میگوید: بیهیچ تردیدی من هم همچون مادرم حاضرم ازجگرگوشههایم دل بکنم و آنان را برای دفاع از شرف و عزت و ناموس ملی به سوی صحنههای جنگ و دفاع بدرقه کنم. وی در همین رابطه ادامه میدهد شاید برخی فکر کنند در آن سالها جو خاصی حاکم بوده و تحت تأثیر آن جو جوانان به جبهه میرفتند و خانوادهها از اعزام فرزندانشان به سمت جبههها استقبال میکردند. باید بگویم که هر زمان دین و مملکت به خطر بیفتد یک بار دیگر همه مردم همانند دوران دفاع مقدس جبههها را پر میکنند و پشت جبهه نیز به حمایت از رزمندگانشان خواهند پرداخت و صحنههای دفاع مقدس بار دیگر تکرارخواهد شد.
وی در مورد این تصویر که به نماد دفاع ملی تبدیل شده و به صورت تمبر نیز به چاپ رسیده است میگوید؛ نخستین بار این تصویر را بعد از چند سال در میدان ونک و روی پوستری که از طرف بسیج سازمان برق چاپ شده بود دیدم. حقیقتش خیلی خوشحال شدم و احساس غرور خاصی به من دست داد.
بعد از آنکه عکس بهطور مکرر در مطبوعات منتشر شد دیگر به دیدن آن عادت کردهام اما در جمع همکاران از طریق این عکس مشهور شده بودم. یک بار در موزه شهدا واقع در خیابان طالقانی جمعی از دانشآموزان را برای بازدید آورده بودند تا از آثار باقی مانده از شهدا و میراث شهدا بازدید کنند.
تصویری بزرگ از این عکس در موزه نصب شده بود، من به دانش آموزان گفتم صاحب این عکس را میشناسید ؟ پاسخ دادند که نه، بعد گفتم جوانی که توسط مادرش پیشانی بند بر پیشانی اش بسته میشود من هستم. هیچ یک از آنها باور نکردند و گفتند حتماً این جوان شهید شده و ممکن نیست که او تو باشی!
روزهای جنگ دوربین عکاس فاصله خیابان تا سنگر را طی میکرد و هر صحنهای را که گویای حمایت از دفاع شرافتمندانه ملت مسلمان ایران در مقابل تجاوز دشمن بعثی بود به عنوان سند عزت و غیرتمندی ساکنان این مرز و بوم ثبت میکرد. اگرچه از آن روزها فاصله گرفتهایم اما از آرمانهای آن ایام، نه!
در یکی از روزهای مکرر اعزام، در پایگاه شمیرانات مادری با دست خود پیشانی بلند فرزندش را با عزم دفاع از کیان اسلامی نقش میزند و سهم غیرت خود را در راه آرمانهای بلند امام (ره) میپردازد. حماسهای که لحظهای از آن در قاب تصویر جای میگیرد و همچون مدالی بر سینه یک ملت مینشیند و بر تارک دفاع 8 ساله می درخشد. 30 سال پس از آن روز و آن ثبت تاریخی یک بار دیگر آن مادر و فرزند در مقابل همان دوربین قرار میگیرند و با لبخند رضایتی از عمق جان بر استمرار راه و روش پرافتخار رزمندگان دفاع مقدس
تأکید میکنند.
خانم منیر ولیپور مادری که تصویر حماسیاش در حال بستن پیشانی بند غیرت بر پیشانی فرزندش مجید گودرزی جاودانه شده و به یکی از نمادهای دفاع مقدس تبدیل شده است پس از جستوجوی عکاس از طریق صفحه پایداری روزنامه ایران یک بار دیگر در مقابل دوربین سعید صادقی قرار میگیرد و خاطرات روزهای حماسه و ایثار را مرور میکند.
خانم ولیپور خاطرات آن روز باشکوه را به یاد آورده و از تصمیمی قاطع که او را به همراه پسرش به محل اعزام کشانده سخن به میان میآورد و میگوید؛ برای اینکه من هم در اهتمام همگانی دفاع مقدس در برابر متجاوزان بعثی سهمی داشته باشم، آماده هر کاری بودم، به همین دلیل وقتی قرار شد پسرم که در آن دوران 16 سال بیشتر نداشت و دانش آموز بود به جبهه برود، او را تا محل اعزام همراهی کردم و با دستان خودم پیشانی بند رزمندگی را که نشان از آمادگی برای جانفشانی تا مرز شهادت داشت خودم بر پیشانیاش بستم و راهی مناطق جنگی کردم. وی میگوید متوجه دوربین و حضور عکاس نشده و بعدها و پس از انتشار وسیع عکس از طریق رسانهها آن را دیده و او هم در جستوجوی عکاس این عکس بوده است.
خانم ولیپور کار عکاس را همطراز با جهاد جهادگران و ماندگاری یاد و خاطره حماسهسازان را حضور ایثارگرانه آنان در همه صحنههای دفاع مقدس میداند و میگوید: پیروزی فقط در خط مقدم اتفاق نمیافتاد بلکه مردم پشت جبهه و شهرها هم در پیروزیها مشارکت داشتند.
قرار ملاقات با عکاس همه اعضای خانواده را دور هم جمع کرده حتی نوهها هم آمدهاند و حسی آشنا ایجاد شده تا مادر از آن روز و خاطرات آن ایام بگوید. سخنان خانم ولیپور در جمع خانواده از جنس مهربانی است وبه دلها مینشیند.
ایشان درباره این عکس میگوید: این تصویر هویت جدیدی به خانواده ما داد و جمع خانوادگی ما را منسجمتر و صمیمیتر کرد. آن را در مقابل دیدگان فرزندان و اعضای خانواده بر دیوار خانههایمان آویختهایم و پیوند خود را با آن روزهای درخشان به رخ میکشیم. چه بسا همدلیها و مهربانیهای افزونتری که با دیدن این تصویر در تک تک اعضای خانواده به وجود آمده و میآید. امروز این تصویر به جای ما، زبان به سخن گشوده و از تاریخ پر افتخار دفاع مقدس با نسل جدید فامیل سخن میگوید. و آنان را با آرمانهای بلند رزمندگان پیوند میدهد. همچنین تصویر جای گرفته درون این قاب حکم شجره نامهای را دارد که ریشه ما را به ستارههای درخشان دفاع مقدس میرساند.
مجید گودرزی امروز مرد رشید و بلند بالایی شده و درست یک سر وگردن از مادرش بلندتر است، او اکنون پدر دو فرزند پسر است و در پاسخ به این سؤال که اگر شرایط ضروری پیش آید آیا او هم حاضراست همچون مادرش فرزند و پاره تنش را به سوی جبهههای حق علیه باطل اعزام کند بدون هیچ مکثی میگوید: بیهیچ تردیدی من هم همچون مادرم حاضرم ازجگرگوشههایم دل بکنم و آنان را برای دفاع از شرف و عزت و ناموس ملی به سوی صحنههای جنگ و دفاع بدرقه کنم. وی در همین رابطه ادامه میدهد شاید برخی فکر کنند در آن سالها جو خاصی حاکم بوده و تحت تأثیر آن جو جوانان به جبهه میرفتند و خانوادهها از اعزام فرزندانشان به سمت جبههها استقبال میکردند. باید بگویم که هر زمان دین و مملکت به خطر بیفتد یک بار دیگر همه مردم همانند دوران دفاع مقدس جبههها را پر میکنند و پشت جبهه نیز به حمایت از رزمندگانشان خواهند پرداخت و صحنههای دفاع مقدس بار دیگر تکرارخواهد شد.
وی در مورد این تصویر که به نماد دفاع ملی تبدیل شده و به صورت تمبر نیز به چاپ رسیده است میگوید؛ نخستین بار این تصویر را بعد از چند سال در میدان ونک و روی پوستری که از طرف بسیج سازمان برق چاپ شده بود دیدم. حقیقتش خیلی خوشحال شدم و احساس غرور خاصی به من دست داد.
بعد از آنکه عکس بهطور مکرر در مطبوعات منتشر شد دیگر به دیدن آن عادت کردهام اما در جمع همکاران از طریق این عکس مشهور شده بودم. یک بار در موزه شهدا واقع در خیابان طالقانی جمعی از دانشآموزان را برای بازدید آورده بودند تا از آثار باقی مانده از شهدا و میراث شهدا بازدید کنند.
تصویری بزرگ از این عکس در موزه نصب شده بود، من به دانش آموزان گفتم صاحب این عکس را میشناسید ؟ پاسخ دادند که نه، بعد گفتم جوانی که توسط مادرش پیشانی بند بر پیشانی اش بسته میشود من هستم. هیچ یک از آنها باور نکردند و گفتند حتماً این جوان شهید شده و ممکن نیست که او تو باشی!