تنها تصویر تمثیلی و استعاری 175 شهید در عملیات کربلای 4 صرفا در آخرین فیلم سینمایی ده نمکی نمایش داده شده است. همان ده نمکی که هر روز چماق ابتذال را بر سرش می کوبند. پیش از آن مرحوم ملاقلیپور در "افق" به این موضوع پرداخته بود.
شهدای ایران: فیلمسازی در مورد تراژدی های جنگی، در هر کشور مدافعی که مورد تهاجم سایر ملل یا دول قرار گرفته، پس از پایان جنگ، امری سهل و ممتنع است. طی این مسیر سهل و ممتنع، از بعد جامعه شناختی در مورد تراژدی های غمبار آمیخته به رنج جنگ با ابزار سینماتوگراف، دارای ابعاد پیچیده خاص سیاسی و اجتماعی است.
برهانش از بابی که بدان خواهیم پرداخت، هزاران نمونه سینمایی دارد. فیلمسازی در زمان جنگ، در هر کشوری، برای نمایش تراژدی های انسانی تقریبا امریست ممتنع. در زمان جنگ تصاویری را کنار هم چیدن، برای دمیدن در مارش نظامی گزینه سهل تری خواهد بود. اما پس از ته نشین شدن غبار غم جنگ، فیلمسازی در مورد تراژدی های جنگی موجب تلخ کامی بازماندگان و نسل های بعدی جنگ خواهد شد. شاید بهترین گواهی که از دوسیه تاریخ سینما می توان بیرون کشید فیلم «راه های افتخار» استنلی کوبریک است.
***فیلمی که 50 سال توقیف بود
تلخی و حقیقت فیلم موجب شد دولت فرانسه حدود 50 سال از نمایش فیلم جلوگیری کند. نمایش دوباره خندق های شهر وردون و نبرد سوم (Somme)، بازخوانی روایت اجبار فرماندهان فرانسوی برای زیر تیغ کشتار بردن فرانسوی ها، رویدادی بسیار تلخ و گزنده است که یادآوری آن برای ملت فرانسه داغ های گذشته را دوباره زنده می کرد.
سال 2002 ژان پیر ژونه فیلمنامه بیست سال بایگانی شده اش ،یعنی نامزدی یکشنبه طولانی را با اعمال فشار و سانسورهای دولت فرانسه، درباره نبرد سوم بالاخره ساخت. یعنی پس از گذشت تقریبا نزدیک به صد سال،نخبه ترین فیلمساز فرانسوی اجازه نداشت تراژدی «نبرد سوم» را برجسته نماید و مجبور شد خط روایی عاشقانه فیلم را پر رنگ تر کند. چندین سال پس از جسارت ژونه، استیون اسپیلبرگ مجالی یافت تا در مورد بزرگترین قتلگاه بشری فیلم «اسب جنگی» را در باره نبرد سوم بسازد. ژونه فرانسوی تراژدی مذکور را در پس یک روایت عاشقانه به تصویر کشید و اسپیلبرگ اسب را به عنوان مک گافین قصه اش انتخاب کرد تا تراژدی جبهه سوم و نبرد وردون را از زاویه ای متفاوت و تلطیف شده به نمایش درآورد. با این تفاوت که در رمپ ها و خندق های سومی که اسپیلبرگ نشان می دهد ، خبری از سربازان فرانسوی نیست تا فیلم امکان نمایش در فرانسه و اروپا را پیدا کند.
***تراژدی تلخ "اسب جنگی"
فیلمهایی «اکتبر» (سرگئی آیزنشتاین)، «یکشنبه نامزدی طولانی» (ژان پیر ژونه)، «راههای افتخار» (استنلی کوبریک) و «در جبهه غرب خبری نیست» (لوئیس مایلستون) به همراه اسب جنگی اسپیلبرگ به یک واقعه بسیار مهم می پردازند.
اول ژوئیه 1916 (10 تیرماه) و در جريان جنگ اول جهاني، نبرد سوم (Battel of Somme) با تعرض نیروهای انگلیسی به سنگرهای آلمانیان آغاز شد كه در همان روز 20 هزار نظامی انگليسي به دست آلمانها كشته و 40 هزار تن ديگر زخمي شدند. این نبرد تا نیمه نوامبر (به مدت 4 ماه و 18 روز) ادامه داشت. در این جبهه که طول آن تنها 30 کیلومتر بود 48 لشکر فرانسوی و 51 لشکر انگلیسی با 50 لشکر آلمانی میجنگیدند. نقشه حمله از داگلاس فیلد مارشال انگلیسی بود که میخواست به بنبست نبرد وردون پایان دهد.
وی عقیده داشت با آغاز نبرد سوم (رودخانهای است در شمال فرانسه که نبرد در طرفین آن روی داد) فرماندهی ارتش آلمان مجبور خواهد شد چند لشکر از وردون به «سوم» منتقل کند و در نتیجه مارشال پتن (فرمانده فرانسویان در وردون) خواهد توانست بقیه آلمانیها را از این جبهه شمالی فرانسه عقب براند. مارشال انگلیسی برای اجرای نظر خود در نخستین روز نبرد سوم صدها هزار گلوله توپ به سنگر آلمانیها شلیک کرد ولی آلمانیها که سنگر تونلی داشتند آسیب چندانی ندیدند و همان روز در حمله متقابل به انگلیسیها 60 هزار تلفات وارد کردند. جمع گلولههای توپ که در هفته نخست نبرد سوم به سوی سنگرهای آلمانها شلیک شد یکمیلیون و 738 گلوله گزارش شده است. نبردهای وردون و سوم از نوع جنگهای خندقی بودند. در هر 2 جبهه، از تانک و هواپیمای نظامی استفاده شده بود. نبرد وردون که از فوریه 1916 آغاز شده بود 18 دسامبر همان سال پایان یافت.
مردم شهر وردون پس از گذشت سالها از این رویداد ادعا می کنند که ارواح کشته شده در نبردون شبانگاهان بر می خیزند و دهشتناک فریاد می کشند. به همین دلیل است که پس از گذشت تقریبا یک قرن از این ماجرا، بازتاب های سینمایی عموما به جنگ دوم اختصاص دارد و صنعت سینماتوگراف از بازتاب نبرد سوم(در جنگ جهانی اول) عمدتا چشم پوشی می کند. مقدمه مذکور دستاویزی است برای گفتن یک مهم. یافتن پیکر مطهر 175 شهید مدفون شده در عملیات کربلای 4 فتح بابی برای یک پیش کشیدن مواضع سینمای ایران نسبت به تراژدی هایی جنگی است که گویا تعمدا توسط سینما و مدیران مدعی سینمایی فرانسه تحصیل کرده، هر روزه مدفون می شوند. مدیران سینمایی فرانسه آموخته ، وزارت فرهنگ و ارشاد ایرانی را با وزارت فرهنگ و ارشاد فرانسوی اشتباه گرفته اند تا جنگ و تراژدی های جنگی را سانسور کنند.
***سینمای ایران و جای خالی تراژدی ها
در سینمای ایران با این همه ادعا و جشنواره های موضوعی در مورد جنگ و مقاومت ،کدام اثر سینمایی ساخته شده که به صورت موضوعی و رئال مثلا به شهادت طلبی و عملیات ایذایی رزمندگانی که پیکر آنان در کربلای 4 مدفون شده بپردازد ؟!
سینمای مقاومت که برایش جشنواره بزرگی هم برگزار می شود ( که باید هم باشد) در کدام کتب آموزشی و ورک شاپ هایش توانسته فیلمسازان را به ساخت فیلم در مورد تراژدی های جنگی شبیه تراژدی دفن 175 شهید مقدس جنگ مشتاق کند!برخلاف کشور های اروپایی درگیر جنگ بین الملل اول و دوم ، هم به دلیل موضع تدافعی ایران در جنگ هشت ساله و هم شکل و شیوه اعتقادی و معنوی دفاع مقدس ،نمایش تراژدی های جنگی ممنوعه و خط قرمز نیست، بلکه مطالبه ای است که مردم خواهانش هستند. بر خلاف ملت فرانسه که می خواهند سوم و وردون را فراموش کنند، تراژدی های دردناک دفاع هشت ساله بدل به بخشی از مطالبه فرهنگ ما شده است. مصداق آن هم فروش غیر منتظره کتب دفاع مقدس است، از دا تا نورالدین پسر ایران و ...
با طرح این موضوع چرا ساخت فیلم در مورد تراژدی هایی نظیر شهدای مدفون شدن کربلای 4 در زیر پوسته سینما مدفون شده است ؟! این روزها پیکر های 175 کربلای 4، بحث اصلی شبکه های اجتماعی است، اما دغدغه مدیران فرانسوی سینمای ایران نیست.
***معراجی ها و روایت یک تراژدی غمبار
با کمی جستجو در سینمای ایران تنها تصویری تمثیلی که در سینمای ایران، تراژدی غمبار چنین رویدادی رابه تصویر کشیده، معراجی های ده نمکی است.همان ده نمکی است که هر روز چماق ابتذال را بر سرش می کوبند، اما صادقانه اعتراف می کنیم تنها تصویر تمثیلی و استعاری 175 شهید در عملیات کربلای 4 صرفا در آخرین فیلم سینمایی وی نمایش داده شده است. پیش از آن هم مرحوم ملاقلی پور در قالب فیلم افق تاحدی به این موضوع پرداخته بود.
معراجی ها فیلمی است که برای جذاب مخاطب، از همان شیوه به خصوص ساده کمدی وار ده نمکی برای نمایش یک تراژدی بزرگ استفاده می کند.اما نکته مهم این است که معراجی ها مثل فیلم های جنگی شاخصی که در مقدمه این سطور از آنان نام بردیم، لحن گزنده ندارد و نکته قابل توجه این است که نیمه دوم فیلم بر خلاف فیلم هایی که تراژدی های جنگی را از pov فرد یا به صورت فرد محوری روایت می کنند از دریچه فرم پس از معرفی شخصیت های در نیمه اول، با نمایش جمعی تراژدی، منظور سازنده برای روایتی تمثیلی از کربلای 4 محقق می شود.
کمی صداقت داشته باشیم؛اگر فیلم معراجی ها همچون نیمه دومش لحنی تراژیک داشت قطعا به سرنوشت فیلم راه های افتخار کوبریک دچار می شد. نیمه دوم فیلم معراجی ها برای نمایش تراژدی و تاکید بر فرم جمعی جنگی از کمدی فاصله می گیرد و می شود فیلمی مستقل که می توان آنرا با آثار جهانی سینمای جنگ مقایسه کرد.
چنین سرفصلی سبب می شود این سئوال را هم مطرح کنیم چرا آثار ده نمکی لبریز از شوخی های کلامی مسلسل وار است. اینکه برخی با الصالق واژه هزل، سعی می کنند کارکرده های اثر راتخطئه کنند جفا کرده اند در آنچه منظور سازنده است. واقعیت این است که زیر لایه های سنگین کمدی، واقعیت های و نشانه های این جهانی کربلای 4 را در فیلم باید جستجو کرد.
نیمه دوم معراجی های برای نسل امروز که درباره جنگ پژوهش می کند تمثیلی است از شلمچه، ابوالخصیب، ام الرصاص و جزیره مینو و آنچه در کربلای 4 رخ داد. تراژدی کربلای 4 برای ما ایرانی ها کمتر از نبرد سوم و اتفاقات شهر وردون در فرانسه نیست. این نکته را باید اضافه کرد که ابعاد شهامت،دلاوری و قدرت توان عملیات ایذایی مفهومی ضد جنگی و فرانسوی زده نیست که از نمایش آن هراس داریم. نیمه دوم فیلم ده نمکی ناخودآگاه می توان صورتی باشد از آنچه در مورخ سوم دی ماه 1365 اتفاق افتاده است. فیلم معراجی ها تعمدا نشان می دهد که گردان اعزامی که محمد (پندار اکبری) قهرمان اصلی روایت ، همراه آنان اعزام شده، با علم به اینکه در یک عملیات ایذایی حضور دارند و دشمن کنش جنگی آنان را شناسایی کرده است عازم این نبرد می شود و همگی شربت ساخت عمو اکبر فیلم معراجی ها را می نوشند.
*مشرق
برهانش از بابی که بدان خواهیم پرداخت، هزاران نمونه سینمایی دارد. فیلمسازی در زمان جنگ، در هر کشوری، برای نمایش تراژدی های انسانی تقریبا امریست ممتنع. در زمان جنگ تصاویری را کنار هم چیدن، برای دمیدن در مارش نظامی گزینه سهل تری خواهد بود. اما پس از ته نشین شدن غبار غم جنگ، فیلمسازی در مورد تراژدی های جنگی موجب تلخ کامی بازماندگان و نسل های بعدی جنگ خواهد شد. شاید بهترین گواهی که از دوسیه تاریخ سینما می توان بیرون کشید فیلم «راه های افتخار» استنلی کوبریک است.
***فیلمی که 50 سال توقیف بود
تلخی و حقیقت فیلم موجب شد دولت فرانسه حدود 50 سال از نمایش فیلم جلوگیری کند. نمایش دوباره خندق های شهر وردون و نبرد سوم (Somme)، بازخوانی روایت اجبار فرماندهان فرانسوی برای زیر تیغ کشتار بردن فرانسوی ها، رویدادی بسیار تلخ و گزنده است که یادآوری آن برای ملت فرانسه داغ های گذشته را دوباره زنده می کرد.
سال 2002 ژان پیر ژونه فیلمنامه بیست سال بایگانی شده اش ،یعنی نامزدی یکشنبه طولانی را با اعمال فشار و سانسورهای دولت فرانسه، درباره نبرد سوم بالاخره ساخت. یعنی پس از گذشت تقریبا نزدیک به صد سال،نخبه ترین فیلمساز فرانسوی اجازه نداشت تراژدی «نبرد سوم» را برجسته نماید و مجبور شد خط روایی عاشقانه فیلم را پر رنگ تر کند. چندین سال پس از جسارت ژونه، استیون اسپیلبرگ مجالی یافت تا در مورد بزرگترین قتلگاه بشری فیلم «اسب جنگی» را در باره نبرد سوم بسازد. ژونه فرانسوی تراژدی مذکور را در پس یک روایت عاشقانه به تصویر کشید و اسپیلبرگ اسب را به عنوان مک گافین قصه اش انتخاب کرد تا تراژدی جبهه سوم و نبرد وردون را از زاویه ای متفاوت و تلطیف شده به نمایش درآورد. با این تفاوت که در رمپ ها و خندق های سومی که اسپیلبرگ نشان می دهد ، خبری از سربازان فرانسوی نیست تا فیلم امکان نمایش در فرانسه و اروپا را پیدا کند.
***تراژدی تلخ "اسب جنگی"
فیلمهایی «اکتبر» (سرگئی آیزنشتاین)، «یکشنبه نامزدی طولانی» (ژان پیر ژونه)، «راههای افتخار» (استنلی کوبریک) و «در جبهه غرب خبری نیست» (لوئیس مایلستون) به همراه اسب جنگی اسپیلبرگ به یک واقعه بسیار مهم می پردازند.
اول ژوئیه 1916 (10 تیرماه) و در جريان جنگ اول جهاني، نبرد سوم (Battel of Somme) با تعرض نیروهای انگلیسی به سنگرهای آلمانیان آغاز شد كه در همان روز 20 هزار نظامی انگليسي به دست آلمانها كشته و 40 هزار تن ديگر زخمي شدند. این نبرد تا نیمه نوامبر (به مدت 4 ماه و 18 روز) ادامه داشت. در این جبهه که طول آن تنها 30 کیلومتر بود 48 لشکر فرانسوی و 51 لشکر انگلیسی با 50 لشکر آلمانی میجنگیدند. نقشه حمله از داگلاس فیلد مارشال انگلیسی بود که میخواست به بنبست نبرد وردون پایان دهد.
وی عقیده داشت با آغاز نبرد سوم (رودخانهای است در شمال فرانسه که نبرد در طرفین آن روی داد) فرماندهی ارتش آلمان مجبور خواهد شد چند لشکر از وردون به «سوم» منتقل کند و در نتیجه مارشال پتن (فرمانده فرانسویان در وردون) خواهد توانست بقیه آلمانیها را از این جبهه شمالی فرانسه عقب براند. مارشال انگلیسی برای اجرای نظر خود در نخستین روز نبرد سوم صدها هزار گلوله توپ به سنگر آلمانیها شلیک کرد ولی آلمانیها که سنگر تونلی داشتند آسیب چندانی ندیدند و همان روز در حمله متقابل به انگلیسیها 60 هزار تلفات وارد کردند. جمع گلولههای توپ که در هفته نخست نبرد سوم به سوی سنگرهای آلمانها شلیک شد یکمیلیون و 738 گلوله گزارش شده است. نبردهای وردون و سوم از نوع جنگهای خندقی بودند. در هر 2 جبهه، از تانک و هواپیمای نظامی استفاده شده بود. نبرد وردون که از فوریه 1916 آغاز شده بود 18 دسامبر همان سال پایان یافت.
***سینمای ایران و جای خالی تراژدی ها
در سینمای ایران با این همه ادعا و جشنواره های موضوعی در مورد جنگ و مقاومت ،کدام اثر سینمایی ساخته شده که به صورت موضوعی و رئال مثلا به شهادت طلبی و عملیات ایذایی رزمندگانی که پیکر آنان در کربلای 4 مدفون شده بپردازد ؟!
سینمای مقاومت که برایش جشنواره بزرگی هم برگزار می شود ( که باید هم باشد) در کدام کتب آموزشی و ورک شاپ هایش توانسته فیلمسازان را به ساخت فیلم در مورد تراژدی های جنگی شبیه تراژدی دفن 175 شهید مقدس جنگ مشتاق کند!برخلاف کشور های اروپایی درگیر جنگ بین الملل اول و دوم ، هم به دلیل موضع تدافعی ایران در جنگ هشت ساله و هم شکل و شیوه اعتقادی و معنوی دفاع مقدس ،نمایش تراژدی های جنگی ممنوعه و خط قرمز نیست، بلکه مطالبه ای است که مردم خواهانش هستند. بر خلاف ملت فرانسه که می خواهند سوم و وردون را فراموش کنند، تراژدی های دردناک دفاع هشت ساله بدل به بخشی از مطالبه فرهنگ ما شده است. مصداق آن هم فروش غیر منتظره کتب دفاع مقدس است، از دا تا نورالدین پسر ایران و ...
با طرح این موضوع چرا ساخت فیلم در مورد تراژدی هایی نظیر شهدای مدفون شدن کربلای 4 در زیر پوسته سینما مدفون شده است ؟! این روزها پیکر های 175 کربلای 4، بحث اصلی شبکه های اجتماعی است، اما دغدغه مدیران فرانسوی سینمای ایران نیست.
***معراجی ها و روایت یک تراژدی غمبار
با کمی جستجو در سینمای ایران تنها تصویری تمثیلی که در سینمای ایران، تراژدی غمبار چنین رویدادی رابه تصویر کشیده، معراجی های ده نمکی است.همان ده نمکی است که هر روز چماق ابتذال را بر سرش می کوبند، اما صادقانه اعتراف می کنیم تنها تصویر تمثیلی و استعاری 175 شهید در عملیات کربلای 4 صرفا در آخرین فیلم سینمایی وی نمایش داده شده است. پیش از آن هم مرحوم ملاقلی پور در قالب فیلم افق تاحدی به این موضوع پرداخته بود.
معراجی ها فیلمی است که برای جذاب مخاطب، از همان شیوه به خصوص ساده کمدی وار ده نمکی برای نمایش یک تراژدی بزرگ استفاده می کند.اما نکته مهم این است که معراجی ها مثل فیلم های جنگی شاخصی که در مقدمه این سطور از آنان نام بردیم، لحن گزنده ندارد و نکته قابل توجه این است که نیمه دوم فیلم بر خلاف فیلم هایی که تراژدی های جنگی را از pov فرد یا به صورت فرد محوری روایت می کنند از دریچه فرم پس از معرفی شخصیت های در نیمه اول، با نمایش جمعی تراژدی، منظور سازنده برای روایتی تمثیلی از کربلای 4 محقق می شود.
کمی صداقت داشته باشیم؛اگر فیلم معراجی ها همچون نیمه دومش لحنی تراژیک داشت قطعا به سرنوشت فیلم راه های افتخار کوبریک دچار می شد. نیمه دوم فیلم معراجی ها برای نمایش تراژدی و تاکید بر فرم جمعی جنگی از کمدی فاصله می گیرد و می شود فیلمی مستقل که می توان آنرا با آثار جهانی سینمای جنگ مقایسه کرد.
چنین سرفصلی سبب می شود این سئوال را هم مطرح کنیم چرا آثار ده نمکی لبریز از شوخی های کلامی مسلسل وار است. اینکه برخی با الصالق واژه هزل، سعی می کنند کارکرده های اثر راتخطئه کنند جفا کرده اند در آنچه منظور سازنده است. واقعیت این است که زیر لایه های سنگین کمدی، واقعیت های و نشانه های این جهانی کربلای 4 را در فیلم باید جستجو کرد.
نیمه دوم معراجی های برای نسل امروز که درباره جنگ پژوهش می کند تمثیلی است از شلمچه، ابوالخصیب، ام الرصاص و جزیره مینو و آنچه در کربلای 4 رخ داد. تراژدی کربلای 4 برای ما ایرانی ها کمتر از نبرد سوم و اتفاقات شهر وردون در فرانسه نیست. این نکته را باید اضافه کرد که ابعاد شهامت،دلاوری و قدرت توان عملیات ایذایی مفهومی ضد جنگی و فرانسوی زده نیست که از نمایش آن هراس داریم. نیمه دوم فیلم ده نمکی ناخودآگاه می توان صورتی باشد از آنچه در مورخ سوم دی ماه 1365 اتفاق افتاده است. فیلم معراجی ها تعمدا نشان می دهد که گردان اعزامی که محمد (پندار اکبری) قهرمان اصلی روایت ، همراه آنان اعزام شده، با علم به اینکه در یک عملیات ایذایی حضور دارند و دشمن کنش جنگی آنان را شناسایی کرده است عازم این نبرد می شود و همگی شربت ساخت عمو اکبر فیلم معراجی ها را می نوشند.
*مشرق