مي خواستم با معرفي خودم به عنوان يک جوان ايراني و ازدواج با دختري پول دار به همه آرزوهايم برسم و زندگي راحتي را تجربه کنم. بارها در فيلم هاي تلويزيوني و ماهواره اي ديده بودم که چگونه پسر فقيري بر اثر حوادث روزگار با دختري آشنا مي شود و زندگي اش تغيير مي کند. اين گونه بود که من هم با تهيه يک شناسنامه جعلي قصد ازدواج با دختري ايراني را داشتم که در مراسم عقد همه چيز به هم ريخت و مشخص شد داماد مرده است!...
شهدای ایران:جوان افغاني که از مدتي قبل و به طور غيرمجاز در ايران زندگي مي کرد و به اتهام استفاده از سند مجعول محکوم شده بود، درباره چگونگي ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري امام رضا(ع) مشهد گفت: وقتي در کشور خودم بودم وضعيت مالي مناسبي نداشتم اگر چه در يک کارگاه خياطي کار مي کردم، اما درآمدم براي تأمين هزينه هاي زندگي کافي نبود. وقتي در فيلم هاي تلويزيوني و ماهواره اي پسراني را مي ديدم که سرنوشتشان با يک ماجراي ساده عوض مي شود همواره به اين فکر مي کردم که با يک دختر پول دار ازدواج کنم اما شرايط هيچ گاه برايم فراهم نمي شد و من به سختي روزگار مي گذراندم تا اين که ۲ سال قبل برخي از دوستان و بستگانم که به طور غيرقانوني و در پي يافتن کار به ايران آمده بودند، مرا نيز وسوسه کردند تا به مشهد بيايم و در اين جا کار کنم. اين گونه بود که من هم همه پس اندازهايم را برداشتم و به ايران آمدم. ديگر از وضعيت مالي بهتري برخوردار شده بودم و در کارگاه هاي زيرزميني کار مي کردم تا اين که يک دختر ايراني توجهم را به خودش جلب کرد. من که در يک لحظه عاشق شده بودم با ديدن وضعيت مالي خوب آن دختر، تصميم به ازدواج گرفتم اما نمي توانستم خودم را افغاني معرفي کنم. در پي تهيه يک شناسنامه ايراني بودم که روزي با مرد شيک پوشي در يک فروشگاه مواد غذايي آشنا شدم. او خودش را کارمند اداره معرفي کرد و گفت مي تواند با همکاري يکي ديگر از همکارانش به ازاي دريافت ۷ ميليون تومان برايم شناسنامه ايراني تهيه کند. من هم ۷ ميليون تومان و عکس هايم را به او دادم و در حالي که شناسنامه ايراني را در دستم مي فشردم با خوشحالي به خواستگاري آن دختر رفتم. همه چيز خيلي راحت به سرانجام رسيد و قرار شد در تاريخ معيني و براي برگزاري مراسم عقد به دفتر ثبت ازدواج برويم. آن روز خيلي خوشحال بودم و تنها سعي کردم آشناياني را که در مشهد داشتم به مراسم جشن دعوت کنم تا خانواده عروس متوجه افغاني بودن من نشوند، اما وقتي همه در محضر ثبت ازدواج جمع شدند و متصدي محضر مشخصات مرا در رايانه ثبت کرد، ناگهان فرياد زد: «داماد که مرده است!» با اين جمله همه چيز لو رفت و مجلس به هم ريخت و من هم به خاطر استفاده از شناسنامه يک فرد مرده محکوم شدم. شايان ذکر است به دستور سرهنگ رضاپور (رئيس کلانتري امام رضا(ع)) عاملان فروش و جعل شناسنامه نيز در يک عمليات پليسي و در بازار امام رضا(ع) مشهد دستگير شدند و...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري
خراسان رضوي
*خراسان
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري
خراسان رضوي
*خراسان