جواد آقازاده در سال 1341 در تبریز متولد شد. او 1362/12/7 در جزیره مجنون و طی عملیات:خیبر در حالی که جمعی گردان حضرت اباالفضل عباس(ع) بود، به شهادت رسید. از او، نامه ای برجای مانده که حدود یک سال قبل از شهادتش نوشته و البته در آن تصریح کرده که نیتش، نوشتن وصیت نامه نبوده اما از جملات آ« می شود فهمید که این نوشته، وصیت شهید آقازاده به آینگان بوده است.
متن این وصیت نامه چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نام الله پرورش دهنده روح الله و یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان. الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و اشهد ان روح الله الخمینی نائب وصی الله
طبق رسوم گذشته کسی که میخواهد از زندگی رخت بربندد، وصیتنامهای مینویسد. ولی برخلاف آداب و سوم من از نوشتن وصیتنامه خودداری میکنم چرا که میترسم در وصیتنامه خود قهرمان بازی بکنم. ولی میخواستم انگیزه آمدنم به جبهه را بنویسم. خواهران و برادران مومن، من در شرایطی میشود گفت این نامه را مینویسم که چند ساعت دیگر با رضایت قلبی و طیب خاطر به صف مقدم جبهه میروم. حس میکنم به دانشگاهی وارد میشوم که حمکت آن شهادت و معلمش حسین (ع) است.
خدا را شاهد میگیرم که نه برای تظاهر و یا دیگر انگیزههای شرکآلود، بلکه فقط بر اساس یک وظیفه دینی و شرعی به جبهه آمدهام زیرا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر خود، آن تغییر را به وجود آورند.
در مبارزه اسلام و کفر و دفاع از تجاوز دشمنان اسلام، مهمترین عامل تعیین کننده حضور حزب الله در جبهههای نبرد است و من که یک پاسدار جزء هستم و اگر خداوند تأیید کند، خود را وابسته به جندالله میدانم، سعی کردم تا همدوش با سایر برادران رزمنده عازم جبهههای نبردحق و باطل شده و دین خود را نسبت به اسلا و انقلاب و ولایت فقیه ادا کنم. از خداوند یکتا عاجزانه میخواهم که مرا از شر هواهای نفسانی نجات داده تا مگر اعمالم خالص و فقط لله واقع شوند و نیز از شما دوستان و آشنایان و ملت مسلمان خواهش دارم دعا کنید که خداوند مرا تأیید کرده و در رکاب امام زمان(عج) به مقام والای شهادت نائل بگرداند.
من در نامه، نامی از خانواده خود نبردهام و آن نیز به خاطر این است که من خود را متعلق به یک خانواده و یا یک طایفه نمی دانم چرا که من فرزند اسلام و هر پیرمرد مسلمان ، پدر من و هر مادر مسلمان که برایم گریه کند، مادر من و هر که سلاحم را بعد از من بردارد، برادر من و هر خواهری که زینبگونه پیام خون مرا برساند، خواهر من است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
17 بهمن 61 - آقازاده
در ادامه تصاویری از این شهید عزیز را با هم می بینیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نام الله پرورش دهنده روح الله و یگانه پاسدار حرمت خون شهیدان. الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله و اشهد ان روح الله الخمینی نائب وصی الله
طبق رسوم گذشته کسی که میخواهد از زندگی رخت بربندد، وصیتنامهای مینویسد. ولی برخلاف آداب و سوم من از نوشتن وصیتنامه خودداری میکنم چرا که میترسم در وصیتنامه خود قهرمان بازی بکنم. ولی میخواستم انگیزه آمدنم به جبهه را بنویسم. خواهران و برادران مومن، من در شرایطی میشود گفت این نامه را مینویسم که چند ساعت دیگر با رضایت قلبی و طیب خاطر به صف مقدم جبهه میروم. حس میکنم به دانشگاهی وارد میشوم که حمکت آن شهادت و معلمش حسین (ع) است.
خدا را شاهد میگیرم که نه برای تظاهر و یا دیگر انگیزههای شرکآلود، بلکه فقط بر اساس یک وظیفه دینی و شرعی به جبهه آمدهام زیرا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر خود، آن تغییر را به وجود آورند.
در مبارزه اسلام و کفر و دفاع از تجاوز دشمنان اسلام، مهمترین عامل تعیین کننده حضور حزب الله در جبهههای نبرد است و من که یک پاسدار جزء هستم و اگر خداوند تأیید کند، خود را وابسته به جندالله میدانم، سعی کردم تا همدوش با سایر برادران رزمنده عازم جبهههای نبردحق و باطل شده و دین خود را نسبت به اسلا و انقلاب و ولایت فقیه ادا کنم. از خداوند یکتا عاجزانه میخواهم که مرا از شر هواهای نفسانی نجات داده تا مگر اعمالم خالص و فقط لله واقع شوند و نیز از شما دوستان و آشنایان و ملت مسلمان خواهش دارم دعا کنید که خداوند مرا تأیید کرده و در رکاب امام زمان(عج) به مقام والای شهادت نائل بگرداند.
من در نامه، نامی از خانواده خود نبردهام و آن نیز به خاطر این است که من خود را متعلق به یک خانواده و یا یک طایفه نمی دانم چرا که من فرزند اسلام و هر پیرمرد مسلمان ، پدر من و هر مادر مسلمان که برایم گریه کند، مادر من و هر که سلاحم را بعد از من بردارد، برادر من و هر خواهری که زینبگونه پیام خون مرا برساند، خواهر من است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
17 بهمن 61 - آقازاده
در ادامه تصاویری از این شهید عزیز را با هم می بینیم.