جهانگیر الماسی میگوید که از حضور احمدینژاد در پشتصحنه فیلم «رنج و سرمستی» اطلاع نداشته است.
به گزارش شهدای ایران،این بازیگر و کارگردان سینما در گفتوگوی تازهای که با هفتهنامه «تماشاگران» داشته، درباره همکاریاش با دولت محمود احمدینژاد حرف زده که این بخش از مصاحبه را «خبرآنلاین» بازنشر کرده است:
* با توجه به اتفاقهایی که در دولت قبلی برای شما افتاد و ارتباطاتی که داشتید ...
چه ارتباطاتی؟
* بالاخره نزدیکیای که به آن دولت داشتید ...
اطلاعات شما اشتباه است. نزدیکی به این میگویند که بنده حداقل سه ماهی یکمرتبه یک رابطه داشته باشم. من فقط یکبار در تنفیذ شرکت کردم و یکبار هم از طرف مجموعه تهیهکنندگان سینمای ایران با ایشان ملاقات داشتم.
* اما آقای احمدینژاد پشتصحنه فیلم شما آمدند ...
من حتی از این موضوع اطلاع نداشتم. فیلم من تهیهکننده داشته و نباید این چیزها به اسم من تمام شود. خیلیها این مسئله را گفتند. بله، من در دوره اول دولت، خیلی هم به ایشان احترام گذاشتم. برای اینکه دیدم تنها کسی است که به مردم محروم استانها و شهرستانها فکر میکند. تمام دولتها ششدنگ حواسشان به جامعه شهری است و رأی را از جامعه شهری میخواستند ولی ایشان در حاشیه رفتند و به دنبال رأی گشتند. نمیگویم کارش عالی بوده اما خوب بوده. حداقل این ذکاوت و تیزبینی را داشته که روی این گروه کثیر که خیلی بیشتر از جامعه شهری و پولدارهای ما هستند، مانور بدهد. کاندیداهای دیگر هم بودند، با تیترهای عجیب و غریب، لباسهای فلان مثل جامعه غربی و فقط در جامعه شهری تهران یک تعداد محدود فقط تهرانیها را دور و بر خودشان میدیدند و فکر میکردند فقط اینها مهم هستند. بله، آسفالتکشی و گازکشی روستاهایی که من رفتم و کارکردم هم از کارهای ایشان بود. من خانواده روستاییای دیدم که درآمد سالیانهاش یک میلیون و دویست هزار تومان بوده.
* اما در دوره دوم ارتباط با شورای عالی سینما و آقای علیاکبری و ...
من نبودم. این را برای من جعل کردند.
* در شورای صنوف گفتند بعد از خانه سینما ...
من بنیانگذار خانه سینما و سه دوره عضو هیأتمدیره آن بودم و از هر کسی بهتر آن سازمان را میشناسم. سه دوره هم رئیس انجمن بازیگران بودم.
* تأکید شما بر ارتباط نداشتن با آن دولت به این دلیل است که قبول ندارید یا میخواهید ...
میخواهم بهرهبرداری سیاسی نشود. برای اینکه من سیاسی نیستم و از سیاستمدارها هم خوشم نمیآید. چون در ایران اصلا سیاستبازی معنی ندارد و دروغ است. سیاستمدارها که باهم دعوا ندارند، مثلا در آمریکا یک بار دموکرات روی کار میآید، یک بار جمهوریخواه، وقتی یکی میآید میزند افراد مقابلش را میکشد؟ اینطور نیست. قطار ثابت است و راه خودش را میرود. فقط آن واگنی که در جلو رانندگی میکند، رانندههایش عوض میشوند. اصلا هیچکس در ایران متوجه نیست که شما میتوانید بدنه را دوست داشته باشید، نه دستها را. من بدنه را دوست دارم و به آن اعتقاد دارم، نه به دستهای چپ یا راست. اصلا از دستها بدم میآید چون عملکرد هر دو را اشتباه میدانم. احتیاجی نیست این همه ما به سر و کله هم بزنیم. در جریان سال 88 حد فاصل میدان ونک تا سازمان صدا و سیما سر کوچهها سنگ ریخته بودند. برای چی بود؟ مگر من بچهام یا خرم؟ آن زمانی که خیلی از این جوانها به سیبزمینی میگفتند دیبدمینی یا هنوز به دنیا نیامده بودند، من فعالیت سیاسی میکردم و این چیزها را میفهمم. این برای این بود که این سنگها را برداریم و به سر همدیگر بزنیم! اصل ماجرا چیز دیگری است و ما برای چیز دیگری با هم میجنگیم. من بدنه را دوست دارم، نه دستها را! یک عدهای دوست دارند جزو دست راست باشند یا دست چپ باشند، انگشت شست دست راست باشند یا انگشت سبابه دست چپ، من بدنه را دوست دارم. این را هیچکس نمیفهمد و اصرار هم دارند که من جزو یک دستهای باشم.
* آقای احمدینژاد سر فیلم شما آمد، احساس نکردید که ممکن است بعدها برداشت بدی شود یا اصلا اینکه شما در این دولت توانستید فیلم بسازید؟
من به اندازه دو برابر سن شما فعالیت سینمایی و فیلمسازی دارم.
* اما سالها بود که فیلم نساخته بودید.
من در سال 71 فیلم کوتاهی ساختم که در جشنواره اصفهان جایزه کارگردانی برد و متنش را هم آقای بهشتی نوشته بودند.
* درست است. شما الان کارنامه فیلمسازی در حوزه کارگردانی دارید ولی چند سال بود کار نمیکردید و الان این ذهنیت که به وجود آمده ...
این ذهنیت بیمار است و اشکال دارد، نه من!
* با توجه به اتفاقهایی که در دولت قبلی برای شما افتاد و ارتباطاتی که داشتید ...
چه ارتباطاتی؟
* بالاخره نزدیکیای که به آن دولت داشتید ...
اطلاعات شما اشتباه است. نزدیکی به این میگویند که بنده حداقل سه ماهی یکمرتبه یک رابطه داشته باشم. من فقط یکبار در تنفیذ شرکت کردم و یکبار هم از طرف مجموعه تهیهکنندگان سینمای ایران با ایشان ملاقات داشتم.
* اما آقای احمدینژاد پشتصحنه فیلم شما آمدند ...
من حتی از این موضوع اطلاع نداشتم. فیلم من تهیهکننده داشته و نباید این چیزها به اسم من تمام شود. خیلیها این مسئله را گفتند. بله، من در دوره اول دولت، خیلی هم به ایشان احترام گذاشتم. برای اینکه دیدم تنها کسی است که به مردم محروم استانها و شهرستانها فکر میکند. تمام دولتها ششدنگ حواسشان به جامعه شهری است و رأی را از جامعه شهری میخواستند ولی ایشان در حاشیه رفتند و به دنبال رأی گشتند. نمیگویم کارش عالی بوده اما خوب بوده. حداقل این ذکاوت و تیزبینی را داشته که روی این گروه کثیر که خیلی بیشتر از جامعه شهری و پولدارهای ما هستند، مانور بدهد. کاندیداهای دیگر هم بودند، با تیترهای عجیب و غریب، لباسهای فلان مثل جامعه غربی و فقط در جامعه شهری تهران یک تعداد محدود فقط تهرانیها را دور و بر خودشان میدیدند و فکر میکردند فقط اینها مهم هستند. بله، آسفالتکشی و گازکشی روستاهایی که من رفتم و کارکردم هم از کارهای ایشان بود. من خانواده روستاییای دیدم که درآمد سالیانهاش یک میلیون و دویست هزار تومان بوده.
* اما در دوره دوم ارتباط با شورای عالی سینما و آقای علیاکبری و ...
من نبودم. این را برای من جعل کردند.
* در شورای صنوف گفتند بعد از خانه سینما ...
من بنیانگذار خانه سینما و سه دوره عضو هیأتمدیره آن بودم و از هر کسی بهتر آن سازمان را میشناسم. سه دوره هم رئیس انجمن بازیگران بودم.
* تأکید شما بر ارتباط نداشتن با آن دولت به این دلیل است که قبول ندارید یا میخواهید ...
میخواهم بهرهبرداری سیاسی نشود. برای اینکه من سیاسی نیستم و از سیاستمدارها هم خوشم نمیآید. چون در ایران اصلا سیاستبازی معنی ندارد و دروغ است. سیاستمدارها که باهم دعوا ندارند، مثلا در آمریکا یک بار دموکرات روی کار میآید، یک بار جمهوریخواه، وقتی یکی میآید میزند افراد مقابلش را میکشد؟ اینطور نیست. قطار ثابت است و راه خودش را میرود. فقط آن واگنی که در جلو رانندگی میکند، رانندههایش عوض میشوند. اصلا هیچکس در ایران متوجه نیست که شما میتوانید بدنه را دوست داشته باشید، نه دستها را. من بدنه را دوست دارم و به آن اعتقاد دارم، نه به دستهای چپ یا راست. اصلا از دستها بدم میآید چون عملکرد هر دو را اشتباه میدانم. احتیاجی نیست این همه ما به سر و کله هم بزنیم. در جریان سال 88 حد فاصل میدان ونک تا سازمان صدا و سیما سر کوچهها سنگ ریخته بودند. برای چی بود؟ مگر من بچهام یا خرم؟ آن زمانی که خیلی از این جوانها به سیبزمینی میگفتند دیبدمینی یا هنوز به دنیا نیامده بودند، من فعالیت سیاسی میکردم و این چیزها را میفهمم. این برای این بود که این سنگها را برداریم و به سر همدیگر بزنیم! اصل ماجرا چیز دیگری است و ما برای چیز دیگری با هم میجنگیم. من بدنه را دوست دارم، نه دستها را! یک عدهای دوست دارند جزو دست راست باشند یا دست چپ باشند، انگشت شست دست راست باشند یا انگشت سبابه دست چپ، من بدنه را دوست دارم. این را هیچکس نمیفهمد و اصرار هم دارند که من جزو یک دستهای باشم.
* آقای احمدینژاد سر فیلم شما آمد، احساس نکردید که ممکن است بعدها برداشت بدی شود یا اصلا اینکه شما در این دولت توانستید فیلم بسازید؟
من به اندازه دو برابر سن شما فعالیت سینمایی و فیلمسازی دارم.
* اما سالها بود که فیلم نساخته بودید.
من در سال 71 فیلم کوتاهی ساختم که در جشنواره اصفهان جایزه کارگردانی برد و متنش را هم آقای بهشتی نوشته بودند.
* درست است. شما الان کارنامه فیلمسازی در حوزه کارگردانی دارید ولی چند سال بود کار نمیکردید و الان این ذهنیت که به وجود آمده ...
این ذهنیت بیمار است و اشکال دارد، نه من!