رهبر انقلاب در زمان ریاست جمهوری خودشان جناب آقای علیاکبر معلم دامغانی را نایب خود می کنند تا ایشان برایشان حج تمتع بجا آورد.
آقای مروی معاون اول قوه قضائیه می گفتند: بنده مسؤول هماهنگی و انجام کارها بودم. روزی به آقای معلم زنگ زدم و گفتم آقا وقت چندانی باقی نمانده است، شناسنامه تان را بفرستید بیاید.
وقتی به منزل آمدم دیدم شناسنامه آقای معلم روی میز اتاقم گذاشته شده است. تعجب کردم و آمدم به اهل خانه گفتم: آیا کسی به خانه آمده و برای ما چیزی یا پیغامی آورده است؟
گفتند: خیر! فهمیدم ایشان از راه غیر عادی شناسنامه خود را به اینجا رسانده اند. این مسأله گذشت تا اینکه ثبت و کارهای اداری تشرف را فراهم کردیم و به حج بیت الله الحرام مشرف شدیم و شناسنامه ها را نزد یکی از همراهان امانت گذاشتیم تا ایشان در چمدان نگهداری کنند.
پس از چند روز آن دوستمان آمد و گفت آقای مروی شناسنامه آقای معلم نیست! من خیلی ناراحت و نگران شدم و خجالت زده از اینکه چطور به آقای معلم بگوییم؟ یا اگر آقای معلم سراغ شناسنامه شان را بگیرند چه بگوییم؟ به هر حال ایام حج تمام شد و آقای معلم دامغانی به دامغان بازگشتند. بنده روزی به زیارتایشان رفتم و گفتم: حاج آقا شما خودتان می دانید شناسنامه تان کجاست؟ به ما بفرمایید شناسنامه کجاست؟
گفتند: پیش خود ماست! من خیلی تعجب کردم و گفتم: حاج آقا ما نفهمیدیم که چه اتفاقی افتاد؛ نه آن موقع که شما شناسنامه را فرستاتید و نه اکنون که شناسنامه را برده اید!
برای ما بفرمایید چه خبر است؟! ایشان تنها به تبسمی اکتفا کردند و چیزی نگفتند.
مرحوم معلم از ملازمین مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نیز بودند.
* کتاب ناگفته های عارفان
وقتی به منزل آمدم دیدم شناسنامه آقای معلم روی میز اتاقم گذاشته شده است. تعجب کردم و آمدم به اهل خانه گفتم: آیا کسی به خانه آمده و برای ما چیزی یا پیغامی آورده است؟
گفتند: خیر! فهمیدم ایشان از راه غیر عادی شناسنامه خود را به اینجا رسانده اند. این مسأله گذشت تا اینکه ثبت و کارهای اداری تشرف را فراهم کردیم و به حج بیت الله الحرام مشرف شدیم و شناسنامه ها را نزد یکی از همراهان امانت گذاشتیم تا ایشان در چمدان نگهداری کنند.
پس از چند روز آن دوستمان آمد و گفت آقای مروی شناسنامه آقای معلم نیست! من خیلی ناراحت و نگران شدم و خجالت زده از اینکه چطور به آقای معلم بگوییم؟ یا اگر آقای معلم سراغ شناسنامه شان را بگیرند چه بگوییم؟ به هر حال ایام حج تمام شد و آقای معلم دامغانی به دامغان بازگشتند. بنده روزی به زیارتایشان رفتم و گفتم: حاج آقا شما خودتان می دانید شناسنامه تان کجاست؟ به ما بفرمایید شناسنامه کجاست؟
گفتند: پیش خود ماست! من خیلی تعجب کردم و گفتم: حاج آقا ما نفهمیدیم که چه اتفاقی افتاد؛ نه آن موقع که شما شناسنامه را فرستاتید و نه اکنون که شناسنامه را برده اید!
برای ما بفرمایید چه خبر است؟! ایشان تنها به تبسمی اکتفا کردند و چیزی نگفتند.
مرحوم معلم از ملازمین مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نیز بودند.
* کتاب ناگفته های عارفان