به نظر می رسد که نگرش تیم هسته ای ایران عمدتا یک نگرش لیبرال منش است که به اصل همیاری، امنیت دسته جمعی، حقوق بین الملل، نگرش غیر نظامی محور خوش بین است. اما پارادایم فکری تیم مقابل ایران، اصلا لیبرالی نیست.
شهدای ایران:به نظر می رسد که نگرش تیم هسته ای ایران عمدتا یک نگرش لیبرال منش است که به اصل همیاری، امنیت دسته جمعی، حقوق بین الملل، نگرش غیر نظامی محور خوش بین است. اما پارادایم فکری تیم مقابل ایران، اصلا لیبرالی نیست.
خبرگزاری فارس: دو رهیافت و یک رویکرد؛ این است نتیجه خوش بینی در مذاکره با شیطان
دو رهیافت متقابل در مذاکرات
دو رهیافت لیبرالیستی و رئالیستی دو روزنه گوناگون را به مسایل بین المللی و به ویژه مذاکرات دیپلماتیک باز می کنند و هر کدام روایت خاص خود را نسبت به نحوه انجام مذاکرات بین المللی دارند. در این باره باید به یاد داشته باشیم که قطعا در نظام بین الملل سیاست و قدرت، بر حقوق و قانون مداری اولویت دارند. اگرچه در سیاست داخلی نیز خیلی جاها اینگونه می تواند باشد، اما نظم و سیاق سیاست داخلی چندان قابل مقایسه با ماهیت و گوهر نظام بین الملل نمی باشد و به این ترتیب در بسیاری از نکات، قیاس این دو با یکدیگر به یک قیاس مع الفارق تبدیل می شود.
این نوشتار در صدد ارزش گذاری این رهیافتها نیست، بلکه تلاش می کند نشان دهد که اتخاذ نگرش لیبرالیستی در مقابل نگرش رئالیستی در رویکرد مذاکرات دیپلماتیک بی حاصل و بلکه زیان آفرین است. به تبع در فرآیند مذاکرات هسته ای ایران نیز اتخاذ نگرشهای لیبرالیستی در مقابل تیمی که همه تلاش خود را دارد که رئالیستی برخورد کند بی فایده و حتی خسارت بار خواهد بود.
سیاست داخلی با اقتدار مرکزی دولت واحد، عجین و آمیخته است، اما سازواره نظام جهانی، آنارشیک، بی نظم، قلدر مآبانه و به شدت آلوده به قدرت قدرتمندانی است که در جوهره نظام وستفالی، اصل را کسب منافع هر چه بیشتر می دانند و برای نیل به این منزل با سیاست هدف وسیله را توجیه می کند، سخت تقلا می کنند. دنیا خواهی و ابتعاد از ارزشهای اخلاقی و هنجاری نیز این دکترین غربی سیاست بین الملل را در موارد زیادی به شدت آلوده و کثیف می سازد. شاید یکی از بارزترین، و به روز ترین موارد جنگهای نیابتی مزدوران انگل واری هستند که متاسفانه امروز به دروغ تحت لوای دولت اسلامی در راستای تامین منافع قدرتمندان حرکت می کنند و با پول و تشویق آنها نکبت جدید را در منطقه خاورمیانه رقم زده اند.
در پارادیم روابط بین الملل و در رهیافت رئالیستی، اصل خودیاری است که عمدتا منافع کشورها را به جلو می برد. در چنین چرخه ای از کنشهای بین المللی است که افراد آشنا با نظام جهانی و دارای مطالعه کمتر دچار اختلال در برداشتها و تحلیل ها از رخدادهای بین المللی می شوند. تفسیر نظام مند از تحولات دیپلماتیک جهانی و منطقه ای، دانش تئوریک و پیوند معرفتی با سازواره نظام بین الملل باعث می شود تا دیپلماتها به عمل گرایانی اندیشمند تبدیل شوند تا به این ترتیب عرصه اقدامات دیپلماتیک بدون پشتوانه حوزه رهیافتهای فکری نظری باقی نماند.
به ویژه رهیافت رئالیستی با ترکیب آموزه های وستفالی تنها محور را گزینه عقلایی قرار می دهد که در آن همه چیز با هزینه و منافع سنجیده می شود. اصل منافع ملی است و رویکرد غالب نیز امنیت محور، نظامی محور و سیاست محور است. اصل کسب منافع بیشتر است و هنجارهای اخلاقی و معنوی ملاک کاربست عملی این رهیافت نمی باشد. شاهد مثال پارادوکسهای رفتاری دولت آمریکا در زمینه حقوق بشر و تروریسم است که در ترجمان های مختلفی را در نظام بین الملل داشته و باعث بی اعتبار شدن رفتار سیاست خارجی این دولت در منظر چشمان مردم عدالت خواه دنیا شده است.
در رهیافت رئالیستی هدف وسیله را توجیه می کند و کسب منافع ملی بیشتر در خیلی جاها به معنای زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و هنجاری است. این در حالی است که جامگان وستفالیایی نیز بر این اصل بنیادین رئالیستی پوشانده شده است و به این ترتیب کار را بسیار سخت تر و پیچیده تر می کند و شناخت لایه های رفتاری را نیز با معضلات زیادی روبرو می نماید.
در نگرش رئالیستی اصل امنیتی، توازن قدرت است که بر اساس موازنه در تعداد نیروهای نظامی و توان دفاعی و تجهیزات نظامی کسب می شود. موازنه وحشت یا موازنه ترور نیز در این راه به کمک رئالیستها می آید و از طریق تهدید، تحریم و تحقیر و تبلیغات دروغ و ایجاد هراس تکمیل می گردد.
اما در نگرش لیبرالیستی بر عکس، اصل هم یاری است، بر حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی تاکید می شود. علی الاصول لیبرالها در رهیافت فکری خود نسبت به نظام بین الملل خوش بین هستند و امیدوار می باشند که از طریق گسترش همکاری های بین المللی راه برای حل مشکلات و چالشهای عمده در نظام جهانی هموار شود. لیبرالها به دنبال نفی موازنه قوا و در مقابل ره جوی عطشان امنیت از طریق نظریه امنیت دسته جمعی از طریق مشارکتهای بین المللی و رهیافت یکی برای همه و همه برای یکی می باشند. در این راستا دولت ها بازیگران انحصاری جامعه جهانی تلقی نمی شوند و سعی می شود از طریق ایجاد تعدد در کنشگری کنشگران بین المللی راه برای شکست انحصارگری دولتها در تامین صلح و امنیت بین المللی هموار شود در عین حال زمینه ها برای گسترش جامعه مدنی جهانی فراهم گردد.
در نظریه رئالیستی چندان به فهم متقابل و سازه انگارانه یا تفسیری طرف متقابل وقعی گذاشته نمی شود. به عبارت دیگر مذاکره کننده رئالیستی خیلی دنبال فهم خواسته های طرف متقابل نیست، اگر هم به دنبال فهم است، می خواهد بفهمد که نقطه ضعفهای طرف مقابل چیست، روی همان ها سرمایه گذاری کند، آنها را نشانه بگیرد و هر طور که هست راه را برای پیشبرد دیدگاههای خود در پای مذاکرات به جلو ببرد.
اما در دیدگاه لیبرالیستی یک پارادیم فکری سازه انگارانه وجود دارد که در آن تلاش می شود فهم متقابل دست یافتنی شود و از این فهم متقابل برای پیشبرد سازنده مذاکرات استفاده گردد. مذاکره یک گفتمان فهمی متقابل دانسته می شود که نزدیک شدن نظرات راه را برای تفاهم متقابل باز می نماید
هر کدام از این رهیافتهای دوگانه کاربستهای گفتمانی خود را در مذاکرات بین المللی داراست. هر کس که پای میز مذاکره می نشیند اول باید دقت کند که طرف مقابل با چه رهیافتی در میز مذاکره حضور دارد. نکته اول این است که هر دو رهیافت از مذاکره به عنوان یک رویکرد یا تاکتیک استفاده می کنند و اصل پذیرش مذاکره دارای معنای هنجاری یا اخلاقی نیست. اگر در مذاکره علائم تحقیر کردن ها، تهدید کردن ها و تحریم کردن ها مشاهده شد، علامت بارزی است از اینکه طرف مقابل از یک دیدگاه رئالیستی قدرت طلبان ماکیاولی دارد استفاده می کند تا به اهداف خود نایل گردد. نکته دوم اینکه در چنین شرایطی در مقابل تیمی که راهبرد رئالیستی دارد نمی توان با رویکرد لیبرالیستی به توافق رسید. در خیلی جاها استفاده از رویکرد لیبرالیستی می تواند ضربات مهلکی را به تیمی وارد کند که از رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی استفاده می کند.
نکته سوم که حاصل دو نکته قبلی است، ضرورت بهره برداری از رویکرد رئالیستی در مقابل تیمی است که دارد قدرتی و زور مدارانه مذاکره می کند. قطعا کوتاه آمدنها در مقابل چنین تیمی که نمی خواهد طرف مقابل را بفهمد نیازمند عناصر قدرتی است تا رویکرد مذاکره را به نتایج مطلوب برساند.
رویکرد مذاکره در دو رهیافت متفاوت
حال با توجه به نکات بالا در چارچوب مذاکرات هسته ای ایران با گروه پنج به اضافه یک باید به تیم مقابل دقت داشت. به عبارت دیگر، تیمی که در حین مذاکرات از زبان تهدید و تحقیر و تحریم دست بر نمی دارد به دنبال یک مذاکره سازنده نیست. این تیم صرفا به دنبال گرفتن امتیازات حداکثری و تضعیف طرف مقابل می باشد تا بتواند به اهداف خود برسد و لذا به تحدید هسته ای ایران در آینده قانع نخواهد بود.
بنابراین، در کاربست رهیافتهای روابط بین الملل باید به یک نکته مهم دقت داشته باشیم که تیم هسته ای غرب به رهبری آمریکا یک تیم رئالیستی تمام عیار است. این نکته ای است که خیلی ها آن را نادیده می انگارند و یا کم اهمیت می پندارند، و یا حتی بر عکس ساده لوحانه تصور می کنند که آنها آدمهایی لیبرال هستند که اصل را همیاری و همکاری قلمداد می نمایند. آمریکائیها در مذاکرات هسته ای با اصول رئالیستی حرکت می کنند. تفکر قدرت محور است و تمام تلاششان این است که با پارامترهای قدرتی موازین مذاکره را تعیین کرده و آن را به جلو ببرند. سیاست تحقیر و تحریم و تهدید شاهد های اصلی این مدعا هستند.
در مقابل ما نمی توانیم تیم مذاکره خود را به نوعی طراحی و به جلو ببریم که با اصول لیبرالیستی به تفاهم برسیم. نگرش لیبرالیستی به اصل همکاری در چارچوب حقوق و سازمانهای بین المللی معتقد است و خوش بینانه به افق می نگرد. این دو راهبرد دو گونه متفاوت هستند که اگرچه ممکن است در رویکرد مذاکره با یکدیگر مشترک باشند، اما نباید تصور کنیم که به آسانی با هم به توافق می رسند. راهبرد رئالیستی قدرت محور است و راهبرد لیبرالیستی همکاری محور و سازه انگارانه است. در راهبرد رئالیستی تلاش می شود از طریق اصل قدرت یا موازنه، مذاکره به نتیجه برسد و صلح و آشتی متحقق شود، اما در نگرش لیبرالیستی تلاش می گردد از طریق همکاری دسته جمعی، صلح و آشتی نقد گردد. بنابر این تیم هسته ای ما باید دقت کند که تیم مقابل به هیچ وجه حاضر نیست که از اصول قدرتی و رئالیستی کوتاه بیاید. آنان ایران انقلاب اسلامی را یک دشمن ایدئولوژیک و ژئو پلیتیک می دانند که هویت مندی آن می تواند مانع تحقق منافع آنها در منطقه خاورمیانه، جهان اسلام و حتی کل جهان می شود.
استفاده از قدرت در رویکرد مذاکره
درست است که همه نظام جمهوری اسلامی از تیم مذاکرات هسته ای حمایت به عمل می آورد، اما هرگز نباید از نگرش قدرت مآبانه طرف متقابل غافل بود. تیم مقابل برای مذاکره با ایران بیشتر نیازمند است و باید به پارامترهای قدرتی در میز مذاکره توجه داشت. (http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13921205000901) و باز درست است که از همکاری های بین المللی استقبال می شود ولی باید توجه داشت که استمرار رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی بی فایده است. شایسته است در مقابل راهبردها و رویکردهای قدرتی و رئالیستی به طور متقابل از راهبردها و رویکردهای رئالیستی استفاده شود.(http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921022000331)
نباید تصور این باشد که با کوتاه آمدنهای زیاد، آنها هم خوی و منش لیبرال را پیشه خواهند ساخت، برعکس تجربه های تاریخی متعدد نشان می دهد که عقب نشینی در مقابل رئالیستها به شکست ها و عقب نشینی های هر چه بیشتری منجر خواهد شد. این در حالی است که مسئله ایران با دنیای غرب، به تحدید توانمندی های هسته ای محدود و خلاصه نمی شود و آنها چرخه ای از مطالبات را علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح خواهند کرد که خیلی از آنها مربوط به هویت انقلاب اسلامی می شود، شاخصه هایی که قطعا نظام جمهوری اسلامی از آنها کوتاه نخواهد آمد.
کاربست رویکرد قدرت در فرآیند مذاکرات
این نوشتار در صدد نیست که به پارامترهای قدرتی ایران در مذاکره اشاره کند، ولی تیتر وار می توان گفت که جمهوری اسلامی ایران دارای دو دسته مهم از عناصر قدرتی است. دسته اول، همانا عناصر مادی قدرت ما هستند، وسعت ایران، موقعیت ژئوپلیتک، انرژی، توانمندی عالی دفاعی، نیروهای مسلح قدرتمند، تعداد جمعیت، توانمندی تولید داخلی دفاعی تسلیحاتی به ویژه صنایع موشکی، نیروهای بسیج مردمی در کنار نیروهای مسلح رسمی. همه این عناصر در کنار دسته دوم از عوامل قدرتی قرار می گیرند که همانا قدرت نرم و یا عوامل معنوی هستند که چه بسا از گروه اول به مراتب قدرتمندتر محسوب می شوند.
در دسته دوم عواملی مانند، روحیه رزمی ایران به ویژه با توجه به هشت سال دفاع مقدس، جایگاه معنوی ایران در میان جهان اسلام و کشورهای درحال توسعه، ولایت و رهبری متمرکز، پایمردی ایران در عدالت جویی جهانی به ویژه در قضیه فلسطین و حزب الله جنوب لبنان، ایده مقاومت در مقابل استکبار جهانی، هویت خاص انقلاب اسلامی ایران که سازه های فرهنگی و هنجاری آن خیلی متمایز و ویژه می باشند.
این دو دسته از عوامل، به دو گونه در فرآیند مذاکرات در مقابل تیم مقابل که دارای رهیافت رئالیستی هستند می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اول اینکه در جای جای مذاکره، آنان به انواع مختلف در مقابل زیاده خواهی هایشان مورد گوشزد واقع شوند که اینها پتانسیلهای غیر قابل انکار جمهوری اسلامی ایران هستند که هر وقت بخواهد می تواند از آنها استفاده کند. ثانیا از این عوامل به عنوان پشتوانه تیم هسته ای استفاده شود. این عوامل قدرتی برگهای برنده زرین ایران می باشند که باعث می شوند تا به دنبال مذاکره به هر قیمتی نباشد. دستاوردهای هسته ای ایران و مهم تر دستاورهای اساسی انقلاب اسلامی ایران آن قدر پر بها هستند که نمی توان به هیچ قیمتی به مزایده گذاشت.
جمع بندی
در این نوشتار بدون اینکه بخواهیم به ارزیابی دو رهیافت فکری رئالیستی و لیبرالیستی بپردازیم به این نکته اشاره شد که هر دو رهیافت از مذاکرات دیپلماتیک به عنوان یک رویکرد مشترک استفاده می کنند. به نظر می رسد که نگرش تیم هسته ای ایران عمدتا یک نگرش لیبرال منش است که به اصل همیاری، امنیت دسته جمعی، حقوق بین الملل، نگرش غیر نظامی محور خوش بین است. اما پارادیم فکری تیم مقابل ایران، اصلا لیبرالی نیست.
تیم مقابل ایران تاکنون همه تلاشش را کرده که مذاکره را در سایه ایجاد ترس، تحقیر و تحریم به جلو ببرد، امری که نهایتا به تذکر شفاف و روشن مقام رهبری منجر شد که تاکید فرمودند ما هرگز مذاکره در ظل تهدید را نمی پذیریم، بازرسی از اماکن نظامی را نمی پذیریم و بازجویی از افراد و دانشمندان ایرانی را قبول نمی کنیم. رویکرد مقام رهبری یک رویکرد قدرتی است چون ایشان به خوبی می بینند که طرف مقابل از زبان قدرت استفاده می کنند.
بنا بر این رویکرد تیم هسته ای نیز باید همین گونه باشد و با حمایتی که از داخل می شوند با اقتدار مسایل را پیش ببرند. اگر روند مذاکرات به نتیجه مورد دلخواه ایران رسید که خیلی خوب است اما اگر اینگونه نشد قطعا ایران به دنبال مذاکره به هر قیمتی نیست.
باز راه نهایی ایران کسب قدرت و اقتدار است. در این راستا باید که ایجاد و تقویت اقتصاد مقاومتی حاصل تحریمهای بین المللی علیه ایران باشد. ایران موجهای بحران عمده ای را تا کنون پشت سر گذرانده، ولی از همه آنها موفق ازآب در آمده است. به عنوان نمونه در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران، اول با موج تروریسم داخلی منافقین مواجه شد که به برآمدن نهادی نیرومند و بازوی اطلاعاتی نظام منجر شد که با چشمان بیدار و با تمشیت و تدبیر انواع توطئه های آشکار و نهان را با شجاعت و دردمندی تعقیب کرده و می کند. دومین آزمون نظام دوران دفاع مقدس بود که آنهم نهایتا باعث توانمندی هر چه بیشتر مردم و نیروهای دفاعی شد و اکنون سازمانی برومند و مقتدر به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار سایر نیروهای مسلح حافظ امنیت و یکپارچگی مقتدرانه ایران است و سوم اکنون تحریمها و فشارهای بین المللی هستند که حاصل آن باید ارتقای توانمندی اقتصادی و استقلال نظام جمهوری اسلامی در قالب اقتصاد مقاومتی باشد. مذاکره تنها قسمتی از رویکرد ایران برای حل تحریمهاست اما راه حل نهایی که مانند دو بلیه دیگر به تولد مبارکی منجر شد، این بار نیز باید در شکل اقتصاد مقاومتی، توانمندی و هوشمندی ایرانیان را در عرصه جهانی متبلور سازد.
دکتر رضا سیمبر
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان
انتهای متن/
دو رهیافت لیبرالیستی و رئالیستی دو روزنه گوناگون را به مسایل بین المللی و به ویژه مذاکرات دیپلماتیک باز می کنند و هر کدام روایت خاص خود را نسبت به نحوه انجام مذاکرات بین المللی دارند. در این باره باید به یاد داشته باشیم که قطعا در نظام بین الملل سیاست و قدرت، بر حقوق و قانون مداری اولویت دارند. اگرچه در سیاست داخلی نیز خیلی جاها اینگونه می تواند باشد، اما نظم و سیاق سیاست داخلی چندان قابل مقایسه با ماهیت و گوهر نظام بین الملل نمی باشد و به این ترتیب در بسیاری از نکات، قیاس این دو با یکدیگر به یک قیاس مع الفارق تبدیل می شود.
این نوشتار در صدد ارزش گذاری این رهیافتها نیست، بلکه تلاش می کند نشان دهد که اتخاذ نگرش لیبرالیستی در مقابل نگرش رئالیستی در رویکرد مذاکرات دیپلماتیک بی حاصل و بلکه زیان آفرین است. به تبع در فرآیند مذاکرات هسته ای ایران نیز اتخاذ نگرشهای لیبرالیستی در مقابل تیمی که همه تلاش خود را دارد که رئالیستی برخورد کند بی فایده و حتی خسارت بار خواهد بود.
سیاست داخلی با اقتدار مرکزی دولت واحد، عجین و آمیخته است، اما سازواره نظام جهانی، آنارشیک، بی نظم، قلدر مآبانه و به شدت آلوده به قدرت قدرتمندانی است که در جوهره نظام وستفالی، اصل را کسب منافع هر چه بیشتر می دانند و برای نیل به این منزل با سیاست هدف وسیله را توجیه می کند، سخت تقلا می کنند. دنیا خواهی و ابتعاد از ارزشهای اخلاقی و هنجاری نیز این دکترین غربی سیاست بین الملل را در موارد زیادی به شدت آلوده و کثیف می سازد. شاید یکی از بارزترین، و به روز ترین موارد جنگهای نیابتی مزدوران انگل واری هستند که متاسفانه امروز به دروغ تحت لوای دولت اسلامی در راستای تامین منافع قدرتمندان حرکت می کنند و با پول و تشویق آنها نکبت جدید را در منطقه خاورمیانه رقم زده اند.
در پارادیم روابط بین الملل و در رهیافت رئالیستی، اصل خودیاری است که عمدتا منافع کشورها را به جلو می برد. در چنین چرخه ای از کنشهای بین المللی است که افراد آشنا با نظام جهانی و دارای مطالعه کمتر دچار اختلال در برداشتها و تحلیل ها از رخدادهای بین المللی می شوند. تفسیر نظام مند از تحولات دیپلماتیک جهانی و منطقه ای، دانش تئوریک و پیوند معرفتی با سازواره نظام بین الملل باعث می شود تا دیپلماتها به عمل گرایانی اندیشمند تبدیل شوند تا به این ترتیب عرصه اقدامات دیپلماتیک بدون پشتوانه حوزه رهیافتهای فکری نظری باقی نماند.
به ویژه رهیافت رئالیستی با ترکیب آموزه های وستفالی تنها محور را گزینه عقلایی قرار می دهد که در آن همه چیز با هزینه و منافع سنجیده می شود. اصل منافع ملی است و رویکرد غالب نیز امنیت محور، نظامی محور و سیاست محور است. اصل کسب منافع بیشتر است و هنجارهای اخلاقی و معنوی ملاک کاربست عملی این رهیافت نمی باشد. شاهد مثال پارادوکسهای رفتاری دولت آمریکا در زمینه حقوق بشر و تروریسم است که در ترجمان های مختلفی را در نظام بین الملل داشته و باعث بی اعتبار شدن رفتار سیاست خارجی این دولت در منظر چشمان مردم عدالت خواه دنیا شده است.
در رهیافت رئالیستی هدف وسیله را توجیه می کند و کسب منافع ملی بیشتر در خیلی جاها به معنای زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و هنجاری است. این در حالی است که جامگان وستفالیایی نیز بر این اصل بنیادین رئالیستی پوشانده شده است و به این ترتیب کار را بسیار سخت تر و پیچیده تر می کند و شناخت لایه های رفتاری را نیز با معضلات زیادی روبرو می نماید.
در نگرش رئالیستی اصل امنیتی، توازن قدرت است که بر اساس موازنه در تعداد نیروهای نظامی و توان دفاعی و تجهیزات نظامی کسب می شود. موازنه وحشت یا موازنه ترور نیز در این راه به کمک رئالیستها می آید و از طریق تهدید، تحریم و تحقیر و تبلیغات دروغ و ایجاد هراس تکمیل می گردد.
اما در نگرش لیبرالیستی بر عکس، اصل هم یاری است، بر حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی تاکید می شود. علی الاصول لیبرالها در رهیافت فکری خود نسبت به نظام بین الملل خوش بین هستند و امیدوار می باشند که از طریق گسترش همکاری های بین المللی راه برای حل مشکلات و چالشهای عمده در نظام جهانی هموار شود. لیبرالها به دنبال نفی موازنه قوا و در مقابل ره جوی عطشان امنیت از طریق نظریه امنیت دسته جمعی از طریق مشارکتهای بین المللی و رهیافت یکی برای همه و همه برای یکی می باشند. در این راستا دولت ها بازیگران انحصاری جامعه جهانی تلقی نمی شوند و سعی می شود از طریق ایجاد تعدد در کنشگری کنشگران بین المللی راه برای شکست انحصارگری دولتها در تامین صلح و امنیت بین المللی هموار شود در عین حال زمینه ها برای گسترش جامعه مدنی جهانی فراهم گردد.
در نظریه رئالیستی چندان به فهم متقابل و سازه انگارانه یا تفسیری طرف متقابل وقعی گذاشته نمی شود. به عبارت دیگر مذاکره کننده رئالیستی خیلی دنبال فهم خواسته های طرف متقابل نیست، اگر هم به دنبال فهم است، می خواهد بفهمد که نقطه ضعفهای طرف مقابل چیست، روی همان ها سرمایه گذاری کند، آنها را نشانه بگیرد و هر طور که هست راه را برای پیشبرد دیدگاههای خود در پای مذاکرات به جلو ببرد.
اما در دیدگاه لیبرالیستی یک پارادیم فکری سازه انگارانه وجود دارد که در آن تلاش می شود فهم متقابل دست یافتنی شود و از این فهم متقابل برای پیشبرد سازنده مذاکرات استفاده گردد. مذاکره یک گفتمان فهمی متقابل دانسته می شود که نزدیک شدن نظرات راه را برای تفاهم متقابل باز می نماید
هر کدام از این رهیافتهای دوگانه کاربستهای گفتمانی خود را در مذاکرات بین المللی داراست. هر کس که پای میز مذاکره می نشیند اول باید دقت کند که طرف مقابل با چه رهیافتی در میز مذاکره حضور دارد. نکته اول این است که هر دو رهیافت از مذاکره به عنوان یک رویکرد یا تاکتیک استفاده می کنند و اصل پذیرش مذاکره دارای معنای هنجاری یا اخلاقی نیست. اگر در مذاکره علائم تحقیر کردن ها، تهدید کردن ها و تحریم کردن ها مشاهده شد، علامت بارزی است از اینکه طرف مقابل از یک دیدگاه رئالیستی قدرت طلبان ماکیاولی دارد استفاده می کند تا به اهداف خود نایل گردد. نکته دوم اینکه در چنین شرایطی در مقابل تیمی که راهبرد رئالیستی دارد نمی توان با رویکرد لیبرالیستی به توافق رسید. در خیلی جاها استفاده از رویکرد لیبرالیستی می تواند ضربات مهلکی را به تیمی وارد کند که از رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی استفاده می کند.
نکته سوم که حاصل دو نکته قبلی است، ضرورت بهره برداری از رویکرد رئالیستی در مقابل تیمی است که دارد قدرتی و زور مدارانه مذاکره می کند. قطعا کوتاه آمدنها در مقابل چنین تیمی که نمی خواهد طرف مقابل را بفهمد نیازمند عناصر قدرتی است تا رویکرد مذاکره را به نتایج مطلوب برساند.
رویکرد مذاکره در دو رهیافت متفاوت
حال با توجه به نکات بالا در چارچوب مذاکرات هسته ای ایران با گروه پنج به اضافه یک باید به تیم مقابل دقت داشت. به عبارت دیگر، تیمی که در حین مذاکرات از زبان تهدید و تحقیر و تحریم دست بر نمی دارد به دنبال یک مذاکره سازنده نیست. این تیم صرفا به دنبال گرفتن امتیازات حداکثری و تضعیف طرف مقابل می باشد تا بتواند به اهداف خود برسد و لذا به تحدید هسته ای ایران در آینده قانع نخواهد بود.
بنابراین، در کاربست رهیافتهای روابط بین الملل باید به یک نکته مهم دقت داشته باشیم که تیم هسته ای غرب به رهبری آمریکا یک تیم رئالیستی تمام عیار است. این نکته ای است که خیلی ها آن را نادیده می انگارند و یا کم اهمیت می پندارند، و یا حتی بر عکس ساده لوحانه تصور می کنند که آنها آدمهایی لیبرال هستند که اصل را همیاری و همکاری قلمداد می نمایند. آمریکائیها در مذاکرات هسته ای با اصول رئالیستی حرکت می کنند. تفکر قدرت محور است و تمام تلاششان این است که با پارامترهای قدرتی موازین مذاکره را تعیین کرده و آن را به جلو ببرند. سیاست تحقیر و تحریم و تهدید شاهد های اصلی این مدعا هستند.
در مقابل ما نمی توانیم تیم مذاکره خود را به نوعی طراحی و به جلو ببریم که با اصول لیبرالیستی به تفاهم برسیم. نگرش لیبرالیستی به اصل همکاری در چارچوب حقوق و سازمانهای بین المللی معتقد است و خوش بینانه به افق می نگرد. این دو راهبرد دو گونه متفاوت هستند که اگرچه ممکن است در رویکرد مذاکره با یکدیگر مشترک باشند، اما نباید تصور کنیم که به آسانی با هم به توافق می رسند. راهبرد رئالیستی قدرت محور است و راهبرد لیبرالیستی همکاری محور و سازه انگارانه است. در راهبرد رئالیستی تلاش می شود از طریق اصل قدرت یا موازنه، مذاکره به نتیجه برسد و صلح و آشتی متحقق شود، اما در نگرش لیبرالیستی تلاش می گردد از طریق همکاری دسته جمعی، صلح و آشتی نقد گردد. بنابر این تیم هسته ای ما باید دقت کند که تیم مقابل به هیچ وجه حاضر نیست که از اصول قدرتی و رئالیستی کوتاه بیاید. آنان ایران انقلاب اسلامی را یک دشمن ایدئولوژیک و ژئو پلیتیک می دانند که هویت مندی آن می تواند مانع تحقق منافع آنها در منطقه خاورمیانه، جهان اسلام و حتی کل جهان می شود.
استفاده از قدرت در رویکرد مذاکره
درست است که همه نظام جمهوری اسلامی از تیم مذاکرات هسته ای حمایت به عمل می آورد، اما هرگز نباید از نگرش قدرت مآبانه طرف متقابل غافل بود. تیم مقابل برای مذاکره با ایران بیشتر نیازمند است و باید به پارامترهای قدرتی در میز مذاکره توجه داشت. (http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13921205000901) و باز درست است که از همکاری های بین المللی استقبال می شود ولی باید توجه داشت که استمرار رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی بی فایده است. شایسته است در مقابل راهبردها و رویکردهای قدرتی و رئالیستی به طور متقابل از راهبردها و رویکردهای رئالیستی استفاده شود.(http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921022000331)
نباید تصور این باشد که با کوتاه آمدنهای زیاد، آنها هم خوی و منش لیبرال را پیشه خواهند ساخت، برعکس تجربه های تاریخی متعدد نشان می دهد که عقب نشینی در مقابل رئالیستها به شکست ها و عقب نشینی های هر چه بیشتری منجر خواهد شد. این در حالی است که مسئله ایران با دنیای غرب، به تحدید توانمندی های هسته ای محدود و خلاصه نمی شود و آنها چرخه ای از مطالبات را علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح خواهند کرد که خیلی از آنها مربوط به هویت انقلاب اسلامی می شود، شاخصه هایی که قطعا نظام جمهوری اسلامی از آنها کوتاه نخواهد آمد.
کاربست رویکرد قدرت در فرآیند مذاکرات
این نوشتار در صدد نیست که به پارامترهای قدرتی ایران در مذاکره اشاره کند، ولی تیتر وار می توان گفت که جمهوری اسلامی ایران دارای دو دسته مهم از عناصر قدرتی است. دسته اول، همانا عناصر مادی قدرت ما هستند، وسعت ایران، موقعیت ژئوپلیتک، انرژی، توانمندی عالی دفاعی، نیروهای مسلح قدرتمند، تعداد جمعیت، توانمندی تولید داخلی دفاعی تسلیحاتی به ویژه صنایع موشکی، نیروهای بسیج مردمی در کنار نیروهای مسلح رسمی. همه این عناصر در کنار دسته دوم از عوامل قدرتی قرار می گیرند که همانا قدرت نرم و یا عوامل معنوی هستند که چه بسا از گروه اول به مراتب قدرتمندتر محسوب می شوند.
در دسته دوم عواملی مانند، روحیه رزمی ایران به ویژه با توجه به هشت سال دفاع مقدس، جایگاه معنوی ایران در میان جهان اسلام و کشورهای درحال توسعه، ولایت و رهبری متمرکز، پایمردی ایران در عدالت جویی جهانی به ویژه در قضیه فلسطین و حزب الله جنوب لبنان، ایده مقاومت در مقابل استکبار جهانی، هویت خاص انقلاب اسلامی ایران که سازه های فرهنگی و هنجاری آن خیلی متمایز و ویژه می باشند.
این دو دسته از عوامل، به دو گونه در فرآیند مذاکرات در مقابل تیم مقابل که دارای رهیافت رئالیستی هستند می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اول اینکه در جای جای مذاکره، آنان به انواع مختلف در مقابل زیاده خواهی هایشان مورد گوشزد واقع شوند که اینها پتانسیلهای غیر قابل انکار جمهوری اسلامی ایران هستند که هر وقت بخواهد می تواند از آنها استفاده کند. ثانیا از این عوامل به عنوان پشتوانه تیم هسته ای استفاده شود. این عوامل قدرتی برگهای برنده زرین ایران می باشند که باعث می شوند تا به دنبال مذاکره به هر قیمتی نباشد. دستاوردهای هسته ای ایران و مهم تر دستاورهای اساسی انقلاب اسلامی ایران آن قدر پر بها هستند که نمی توان به هیچ قیمتی به مزایده گذاشت.
جمع بندی
در این نوشتار بدون اینکه بخواهیم به ارزیابی دو رهیافت فکری رئالیستی و لیبرالیستی بپردازیم به این نکته اشاره شد که هر دو رهیافت از مذاکرات دیپلماتیک به عنوان یک رویکرد مشترک استفاده می کنند. به نظر می رسد که نگرش تیم هسته ای ایران عمدتا یک نگرش لیبرال منش است که به اصل همیاری، امنیت دسته جمعی، حقوق بین الملل، نگرش غیر نظامی محور خوش بین است. اما پارادیم فکری تیم مقابل ایران، اصلا لیبرالی نیست.
تیم مقابل ایران تاکنون همه تلاشش را کرده که مذاکره را در سایه ایجاد ترس، تحقیر و تحریم به جلو ببرد، امری که نهایتا به تذکر شفاف و روشن مقام رهبری منجر شد که تاکید فرمودند ما هرگز مذاکره در ظل تهدید را نمی پذیریم، بازرسی از اماکن نظامی را نمی پذیریم و بازجویی از افراد و دانشمندان ایرانی را قبول نمی کنیم. رویکرد مقام رهبری یک رویکرد قدرتی است چون ایشان به خوبی می بینند که طرف مقابل از زبان قدرت استفاده می کنند.
بنا بر این رویکرد تیم هسته ای نیز باید همین گونه باشد و با حمایتی که از داخل می شوند با اقتدار مسایل را پیش ببرند. اگر روند مذاکرات به نتیجه مورد دلخواه ایران رسید که خیلی خوب است اما اگر اینگونه نشد قطعا ایران به دنبال مذاکره به هر قیمتی نیست.
باز راه نهایی ایران کسب قدرت و اقتدار است. در این راستا باید که ایجاد و تقویت اقتصاد مقاومتی حاصل تحریمهای بین المللی علیه ایران باشد. ایران موجهای بحران عمده ای را تا کنون پشت سر گذرانده، ولی از همه آنها موفق ازآب در آمده است. به عنوان نمونه در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران، اول با موج تروریسم داخلی منافقین مواجه شد که به برآمدن نهادی نیرومند و بازوی اطلاعاتی نظام منجر شد که با چشمان بیدار و با تمشیت و تدبیر انواع توطئه های آشکار و نهان را با شجاعت و دردمندی تعقیب کرده و می کند. دومین آزمون نظام دوران دفاع مقدس بود که آنهم نهایتا باعث توانمندی هر چه بیشتر مردم و نیروهای دفاعی شد و اکنون سازمانی برومند و مقتدر به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار سایر نیروهای مسلح حافظ امنیت و یکپارچگی مقتدرانه ایران است و سوم اکنون تحریمها و فشارهای بین المللی هستند که حاصل آن باید ارتقای توانمندی اقتصادی و استقلال نظام جمهوری اسلامی در قالب اقتصاد مقاومتی باشد. مذاکره تنها قسمتی از رویکرد ایران برای حل تحریمهاست اما راه حل نهایی که مانند دو بلیه دیگر به تولد مبارکی منجر شد، این بار نیز باید در شکل اقتصاد مقاومتی، توانمندی و هوشمندی ایرانیان را در عرصه جهانی متبلور سازد.
دکتر رضا سیمبر
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان
*فارس
خبرگزاری فارس: دو رهیافت و یک رویکرد؛ این است نتیجه خوش بینی در مذاکره با شیطان
دو رهیافت متقابل در مذاکرات
دو رهیافت لیبرالیستی و رئالیستی دو روزنه گوناگون را به مسایل بین المللی و به ویژه مذاکرات دیپلماتیک باز می کنند و هر کدام روایت خاص خود را نسبت به نحوه انجام مذاکرات بین المللی دارند. در این باره باید به یاد داشته باشیم که قطعا در نظام بین الملل سیاست و قدرت، بر حقوق و قانون مداری اولویت دارند. اگرچه در سیاست داخلی نیز خیلی جاها اینگونه می تواند باشد، اما نظم و سیاق سیاست داخلی چندان قابل مقایسه با ماهیت و گوهر نظام بین الملل نمی باشد و به این ترتیب در بسیاری از نکات، قیاس این دو با یکدیگر به یک قیاس مع الفارق تبدیل می شود.
این نوشتار در صدد ارزش گذاری این رهیافتها نیست، بلکه تلاش می کند نشان دهد که اتخاذ نگرش لیبرالیستی در مقابل نگرش رئالیستی در رویکرد مذاکرات دیپلماتیک بی حاصل و بلکه زیان آفرین است. به تبع در فرآیند مذاکرات هسته ای ایران نیز اتخاذ نگرشهای لیبرالیستی در مقابل تیمی که همه تلاش خود را دارد که رئالیستی برخورد کند بی فایده و حتی خسارت بار خواهد بود.
سیاست داخلی با اقتدار مرکزی دولت واحد، عجین و آمیخته است، اما سازواره نظام جهانی، آنارشیک، بی نظم، قلدر مآبانه و به شدت آلوده به قدرت قدرتمندانی است که در جوهره نظام وستفالی، اصل را کسب منافع هر چه بیشتر می دانند و برای نیل به این منزل با سیاست هدف وسیله را توجیه می کند، سخت تقلا می کنند. دنیا خواهی و ابتعاد از ارزشهای اخلاقی و هنجاری نیز این دکترین غربی سیاست بین الملل را در موارد زیادی به شدت آلوده و کثیف می سازد. شاید یکی از بارزترین، و به روز ترین موارد جنگهای نیابتی مزدوران انگل واری هستند که متاسفانه امروز به دروغ تحت لوای دولت اسلامی در راستای تامین منافع قدرتمندان حرکت می کنند و با پول و تشویق آنها نکبت جدید را در منطقه خاورمیانه رقم زده اند.
در پارادیم روابط بین الملل و در رهیافت رئالیستی، اصل خودیاری است که عمدتا منافع کشورها را به جلو می برد. در چنین چرخه ای از کنشهای بین المللی است که افراد آشنا با نظام جهانی و دارای مطالعه کمتر دچار اختلال در برداشتها و تحلیل ها از رخدادهای بین المللی می شوند. تفسیر نظام مند از تحولات دیپلماتیک جهانی و منطقه ای، دانش تئوریک و پیوند معرفتی با سازواره نظام بین الملل باعث می شود تا دیپلماتها به عمل گرایانی اندیشمند تبدیل شوند تا به این ترتیب عرصه اقدامات دیپلماتیک بدون پشتوانه حوزه رهیافتهای فکری نظری باقی نماند.
به ویژه رهیافت رئالیستی با ترکیب آموزه های وستفالی تنها محور را گزینه عقلایی قرار می دهد که در آن همه چیز با هزینه و منافع سنجیده می شود. اصل منافع ملی است و رویکرد غالب نیز امنیت محور، نظامی محور و سیاست محور است. اصل کسب منافع بیشتر است و هنجارهای اخلاقی و معنوی ملاک کاربست عملی این رهیافت نمی باشد. شاهد مثال پارادوکسهای رفتاری دولت آمریکا در زمینه حقوق بشر و تروریسم است که در ترجمان های مختلفی را در نظام بین الملل داشته و باعث بی اعتبار شدن رفتار سیاست خارجی این دولت در منظر چشمان مردم عدالت خواه دنیا شده است.
در رهیافت رئالیستی هدف وسیله را توجیه می کند و کسب منافع ملی بیشتر در خیلی جاها به معنای زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و هنجاری است. این در حالی است که جامگان وستفالیایی نیز بر این اصل بنیادین رئالیستی پوشانده شده است و به این ترتیب کار را بسیار سخت تر و پیچیده تر می کند و شناخت لایه های رفتاری را نیز با معضلات زیادی روبرو می نماید.
در نگرش رئالیستی اصل امنیتی، توازن قدرت است که بر اساس موازنه در تعداد نیروهای نظامی و توان دفاعی و تجهیزات نظامی کسب می شود. موازنه وحشت یا موازنه ترور نیز در این راه به کمک رئالیستها می آید و از طریق تهدید، تحریم و تحقیر و تبلیغات دروغ و ایجاد هراس تکمیل می گردد.
اما در نگرش لیبرالیستی بر عکس، اصل هم یاری است، بر حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی تاکید می شود. علی الاصول لیبرالها در رهیافت فکری خود نسبت به نظام بین الملل خوش بین هستند و امیدوار می باشند که از طریق گسترش همکاری های بین المللی راه برای حل مشکلات و چالشهای عمده در نظام جهانی هموار شود. لیبرالها به دنبال نفی موازنه قوا و در مقابل ره جوی عطشان امنیت از طریق نظریه امنیت دسته جمعی از طریق مشارکتهای بین المللی و رهیافت یکی برای همه و همه برای یکی می باشند. در این راستا دولت ها بازیگران انحصاری جامعه جهانی تلقی نمی شوند و سعی می شود از طریق ایجاد تعدد در کنشگری کنشگران بین المللی راه برای شکست انحصارگری دولتها در تامین صلح و امنیت بین المللی هموار شود در عین حال زمینه ها برای گسترش جامعه مدنی جهانی فراهم گردد.
در نظریه رئالیستی چندان به فهم متقابل و سازه انگارانه یا تفسیری طرف متقابل وقعی گذاشته نمی شود. به عبارت دیگر مذاکره کننده رئالیستی خیلی دنبال فهم خواسته های طرف متقابل نیست، اگر هم به دنبال فهم است، می خواهد بفهمد که نقطه ضعفهای طرف مقابل چیست، روی همان ها سرمایه گذاری کند، آنها را نشانه بگیرد و هر طور که هست راه را برای پیشبرد دیدگاههای خود در پای مذاکرات به جلو ببرد.
اما در دیدگاه لیبرالیستی یک پارادیم فکری سازه انگارانه وجود دارد که در آن تلاش می شود فهم متقابل دست یافتنی شود و از این فهم متقابل برای پیشبرد سازنده مذاکرات استفاده گردد. مذاکره یک گفتمان فهمی متقابل دانسته می شود که نزدیک شدن نظرات راه را برای تفاهم متقابل باز می نماید
هر کدام از این رهیافتهای دوگانه کاربستهای گفتمانی خود را در مذاکرات بین المللی داراست. هر کس که پای میز مذاکره می نشیند اول باید دقت کند که طرف مقابل با چه رهیافتی در میز مذاکره حضور دارد. نکته اول این است که هر دو رهیافت از مذاکره به عنوان یک رویکرد یا تاکتیک استفاده می کنند و اصل پذیرش مذاکره دارای معنای هنجاری یا اخلاقی نیست. اگر در مذاکره علائم تحقیر کردن ها، تهدید کردن ها و تحریم کردن ها مشاهده شد، علامت بارزی است از اینکه طرف مقابل از یک دیدگاه رئالیستی قدرت طلبان ماکیاولی دارد استفاده می کند تا به اهداف خود نایل گردد. نکته دوم اینکه در چنین شرایطی در مقابل تیمی که راهبرد رئالیستی دارد نمی توان با رویکرد لیبرالیستی به توافق رسید. در خیلی جاها استفاده از رویکرد لیبرالیستی می تواند ضربات مهلکی را به تیمی وارد کند که از رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی استفاده می کند.
نکته سوم که حاصل دو نکته قبلی است، ضرورت بهره برداری از رویکرد رئالیستی در مقابل تیمی است که دارد قدرتی و زور مدارانه مذاکره می کند. قطعا کوتاه آمدنها در مقابل چنین تیمی که نمی خواهد طرف مقابل را بفهمد نیازمند عناصر قدرتی است تا رویکرد مذاکره را به نتایج مطلوب برساند.
رویکرد مذاکره در دو رهیافت متفاوت
حال با توجه به نکات بالا در چارچوب مذاکرات هسته ای ایران با گروه پنج به اضافه یک باید به تیم مقابل دقت داشت. به عبارت دیگر، تیمی که در حین مذاکرات از زبان تهدید و تحقیر و تحریم دست بر نمی دارد به دنبال یک مذاکره سازنده نیست. این تیم صرفا به دنبال گرفتن امتیازات حداکثری و تضعیف طرف مقابل می باشد تا بتواند به اهداف خود برسد و لذا به تحدید هسته ای ایران در آینده قانع نخواهد بود.
بنابراین، در کاربست رهیافتهای روابط بین الملل باید به یک نکته مهم دقت داشته باشیم که تیم هسته ای غرب به رهبری آمریکا یک تیم رئالیستی تمام عیار است. این نکته ای است که خیلی ها آن را نادیده می انگارند و یا کم اهمیت می پندارند، و یا حتی بر عکس ساده لوحانه تصور می کنند که آنها آدمهایی لیبرال هستند که اصل را همیاری و همکاری قلمداد می نمایند. آمریکائیها در مذاکرات هسته ای با اصول رئالیستی حرکت می کنند. تفکر قدرت محور است و تمام تلاششان این است که با پارامترهای قدرتی موازین مذاکره را تعیین کرده و آن را به جلو ببرند. سیاست تحقیر و تحریم و تهدید شاهد های اصلی این مدعا هستند.
در مقابل ما نمی توانیم تیم مذاکره خود را به نوعی طراحی و به جلو ببریم که با اصول لیبرالیستی به تفاهم برسیم. نگرش لیبرالیستی به اصل همکاری در چارچوب حقوق و سازمانهای بین المللی معتقد است و خوش بینانه به افق می نگرد. این دو راهبرد دو گونه متفاوت هستند که اگرچه ممکن است در رویکرد مذاکره با یکدیگر مشترک باشند، اما نباید تصور کنیم که به آسانی با هم به توافق می رسند. راهبرد رئالیستی قدرت محور است و راهبرد لیبرالیستی همکاری محور و سازه انگارانه است. در راهبرد رئالیستی تلاش می شود از طریق اصل قدرت یا موازنه، مذاکره به نتیجه برسد و صلح و آشتی متحقق شود، اما در نگرش لیبرالیستی تلاش می گردد از طریق همکاری دسته جمعی، صلح و آشتی نقد گردد. بنابر این تیم هسته ای ما باید دقت کند که تیم مقابل به هیچ وجه حاضر نیست که از اصول قدرتی و رئالیستی کوتاه بیاید. آنان ایران انقلاب اسلامی را یک دشمن ایدئولوژیک و ژئو پلیتیک می دانند که هویت مندی آن می تواند مانع تحقق منافع آنها در منطقه خاورمیانه، جهان اسلام و حتی کل جهان می شود.
استفاده از قدرت در رویکرد مذاکره
درست است که همه نظام جمهوری اسلامی از تیم مذاکرات هسته ای حمایت به عمل می آورد، اما هرگز نباید از نگرش قدرت مآبانه طرف متقابل غافل بود. تیم مقابل برای مذاکره با ایران بیشتر نیازمند است و باید به پارامترهای قدرتی در میز مذاکره توجه داشت. (http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13921205000901) و باز درست است که از همکاری های بین المللی استقبال می شود ولی باید توجه داشت که استمرار رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی بی فایده است. شایسته است در مقابل راهبردها و رویکردهای قدرتی و رئالیستی به طور متقابل از راهبردها و رویکردهای رئالیستی استفاده شود.(http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921022000331)
نباید تصور این باشد که با کوتاه آمدنهای زیاد، آنها هم خوی و منش لیبرال را پیشه خواهند ساخت، برعکس تجربه های تاریخی متعدد نشان می دهد که عقب نشینی در مقابل رئالیستها به شکست ها و عقب نشینی های هر چه بیشتری منجر خواهد شد. این در حالی است که مسئله ایران با دنیای غرب، به تحدید توانمندی های هسته ای محدود و خلاصه نمی شود و آنها چرخه ای از مطالبات را علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح خواهند کرد که خیلی از آنها مربوط به هویت انقلاب اسلامی می شود، شاخصه هایی که قطعا نظام جمهوری اسلامی از آنها کوتاه نخواهد آمد.
کاربست رویکرد قدرت در فرآیند مذاکرات
این نوشتار در صدد نیست که به پارامترهای قدرتی ایران در مذاکره اشاره کند، ولی تیتر وار می توان گفت که جمهوری اسلامی ایران دارای دو دسته مهم از عناصر قدرتی است. دسته اول، همانا عناصر مادی قدرت ما هستند، وسعت ایران، موقعیت ژئوپلیتک، انرژی، توانمندی عالی دفاعی، نیروهای مسلح قدرتمند، تعداد جمعیت، توانمندی تولید داخلی دفاعی تسلیحاتی به ویژه صنایع موشکی، نیروهای بسیج مردمی در کنار نیروهای مسلح رسمی. همه این عناصر در کنار دسته دوم از عوامل قدرتی قرار می گیرند که همانا قدرت نرم و یا عوامل معنوی هستند که چه بسا از گروه اول به مراتب قدرتمندتر محسوب می شوند.
در دسته دوم عواملی مانند، روحیه رزمی ایران به ویژه با توجه به هشت سال دفاع مقدس، جایگاه معنوی ایران در میان جهان اسلام و کشورهای درحال توسعه، ولایت و رهبری متمرکز، پایمردی ایران در عدالت جویی جهانی به ویژه در قضیه فلسطین و حزب الله جنوب لبنان، ایده مقاومت در مقابل استکبار جهانی، هویت خاص انقلاب اسلامی ایران که سازه های فرهنگی و هنجاری آن خیلی متمایز و ویژه می باشند.
این دو دسته از عوامل، به دو گونه در فرآیند مذاکرات در مقابل تیم مقابل که دارای رهیافت رئالیستی هستند می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اول اینکه در جای جای مذاکره، آنان به انواع مختلف در مقابل زیاده خواهی هایشان مورد گوشزد واقع شوند که اینها پتانسیلهای غیر قابل انکار جمهوری اسلامی ایران هستند که هر وقت بخواهد می تواند از آنها استفاده کند. ثانیا از این عوامل به عنوان پشتوانه تیم هسته ای استفاده شود. این عوامل قدرتی برگهای برنده زرین ایران می باشند که باعث می شوند تا به دنبال مذاکره به هر قیمتی نباشد. دستاوردهای هسته ای ایران و مهم تر دستاورهای اساسی انقلاب اسلامی ایران آن قدر پر بها هستند که نمی توان به هیچ قیمتی به مزایده گذاشت.
جمع بندی
در این نوشتار بدون اینکه بخواهیم به ارزیابی دو رهیافت فکری رئالیستی و لیبرالیستی بپردازیم به این نکته اشاره شد که هر دو رهیافت از مذاکرات دیپلماتیک به عنوان یک رویکرد مشترک استفاده می کنند. به نظر می رسد که نگرش تیم هسته ای ایران عمدتا یک نگرش لیبرال منش است که به اصل همیاری، امنیت دسته جمعی، حقوق بین الملل، نگرش غیر نظامی محور خوش بین است. اما پارادیم فکری تیم مقابل ایران، اصلا لیبرالی نیست.
تیم مقابل ایران تاکنون همه تلاشش را کرده که مذاکره را در سایه ایجاد ترس، تحقیر و تحریم به جلو ببرد، امری که نهایتا به تذکر شفاف و روشن مقام رهبری منجر شد که تاکید فرمودند ما هرگز مذاکره در ظل تهدید را نمی پذیریم، بازرسی از اماکن نظامی را نمی پذیریم و بازجویی از افراد و دانشمندان ایرانی را قبول نمی کنیم. رویکرد مقام رهبری یک رویکرد قدرتی است چون ایشان به خوبی می بینند که طرف مقابل از زبان قدرت استفاده می کنند.
بنا بر این رویکرد تیم هسته ای نیز باید همین گونه باشد و با حمایتی که از داخل می شوند با اقتدار مسایل را پیش ببرند. اگر روند مذاکرات به نتیجه مورد دلخواه ایران رسید که خیلی خوب است اما اگر اینگونه نشد قطعا ایران به دنبال مذاکره به هر قیمتی نیست.
باز راه نهایی ایران کسب قدرت و اقتدار است. در این راستا باید که ایجاد و تقویت اقتصاد مقاومتی حاصل تحریمهای بین المللی علیه ایران باشد. ایران موجهای بحران عمده ای را تا کنون پشت سر گذرانده، ولی از همه آنها موفق ازآب در آمده است. به عنوان نمونه در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران، اول با موج تروریسم داخلی منافقین مواجه شد که به برآمدن نهادی نیرومند و بازوی اطلاعاتی نظام منجر شد که با چشمان بیدار و با تمشیت و تدبیر انواع توطئه های آشکار و نهان را با شجاعت و دردمندی تعقیب کرده و می کند. دومین آزمون نظام دوران دفاع مقدس بود که آنهم نهایتا باعث توانمندی هر چه بیشتر مردم و نیروهای دفاعی شد و اکنون سازمانی برومند و مقتدر به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار سایر نیروهای مسلح حافظ امنیت و یکپارچگی مقتدرانه ایران است و سوم اکنون تحریمها و فشارهای بین المللی هستند که حاصل آن باید ارتقای توانمندی اقتصادی و استقلال نظام جمهوری اسلامی در قالب اقتصاد مقاومتی باشد. مذاکره تنها قسمتی از رویکرد ایران برای حل تحریمهاست اما راه حل نهایی که مانند دو بلیه دیگر به تولد مبارکی منجر شد، این بار نیز باید در شکل اقتصاد مقاومتی، توانمندی و هوشمندی ایرانیان را در عرصه جهانی متبلور سازد.
دکتر رضا سیمبر
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان
انتهای متن/
دو رهیافت لیبرالیستی و رئالیستی دو روزنه گوناگون را به مسایل بین المللی و به ویژه مذاکرات دیپلماتیک باز می کنند و هر کدام روایت خاص خود را نسبت به نحوه انجام مذاکرات بین المللی دارند. در این باره باید به یاد داشته باشیم که قطعا در نظام بین الملل سیاست و قدرت، بر حقوق و قانون مداری اولویت دارند. اگرچه در سیاست داخلی نیز خیلی جاها اینگونه می تواند باشد، اما نظم و سیاق سیاست داخلی چندان قابل مقایسه با ماهیت و گوهر نظام بین الملل نمی باشد و به این ترتیب در بسیاری از نکات، قیاس این دو با یکدیگر به یک قیاس مع الفارق تبدیل می شود.
این نوشتار در صدد ارزش گذاری این رهیافتها نیست، بلکه تلاش می کند نشان دهد که اتخاذ نگرش لیبرالیستی در مقابل نگرش رئالیستی در رویکرد مذاکرات دیپلماتیک بی حاصل و بلکه زیان آفرین است. به تبع در فرآیند مذاکرات هسته ای ایران نیز اتخاذ نگرشهای لیبرالیستی در مقابل تیمی که همه تلاش خود را دارد که رئالیستی برخورد کند بی فایده و حتی خسارت بار خواهد بود.
سیاست داخلی با اقتدار مرکزی دولت واحد، عجین و آمیخته است، اما سازواره نظام جهانی، آنارشیک، بی نظم، قلدر مآبانه و به شدت آلوده به قدرت قدرتمندانی است که در جوهره نظام وستفالی، اصل را کسب منافع هر چه بیشتر می دانند و برای نیل به این منزل با سیاست هدف وسیله را توجیه می کند، سخت تقلا می کنند. دنیا خواهی و ابتعاد از ارزشهای اخلاقی و هنجاری نیز این دکترین غربی سیاست بین الملل را در موارد زیادی به شدت آلوده و کثیف می سازد. شاید یکی از بارزترین، و به روز ترین موارد جنگهای نیابتی مزدوران انگل واری هستند که متاسفانه امروز به دروغ تحت لوای دولت اسلامی در راستای تامین منافع قدرتمندان حرکت می کنند و با پول و تشویق آنها نکبت جدید را در منطقه خاورمیانه رقم زده اند.
در پارادیم روابط بین الملل و در رهیافت رئالیستی، اصل خودیاری است که عمدتا منافع کشورها را به جلو می برد. در چنین چرخه ای از کنشهای بین المللی است که افراد آشنا با نظام جهانی و دارای مطالعه کمتر دچار اختلال در برداشتها و تحلیل ها از رخدادهای بین المللی می شوند. تفسیر نظام مند از تحولات دیپلماتیک جهانی و منطقه ای، دانش تئوریک و پیوند معرفتی با سازواره نظام بین الملل باعث می شود تا دیپلماتها به عمل گرایانی اندیشمند تبدیل شوند تا به این ترتیب عرصه اقدامات دیپلماتیک بدون پشتوانه حوزه رهیافتهای فکری نظری باقی نماند.
به ویژه رهیافت رئالیستی با ترکیب آموزه های وستفالی تنها محور را گزینه عقلایی قرار می دهد که در آن همه چیز با هزینه و منافع سنجیده می شود. اصل منافع ملی است و رویکرد غالب نیز امنیت محور، نظامی محور و سیاست محور است. اصل کسب منافع بیشتر است و هنجارهای اخلاقی و معنوی ملاک کاربست عملی این رهیافت نمی باشد. شاهد مثال پارادوکسهای رفتاری دولت آمریکا در زمینه حقوق بشر و تروریسم است که در ترجمان های مختلفی را در نظام بین الملل داشته و باعث بی اعتبار شدن رفتار سیاست خارجی این دولت در منظر چشمان مردم عدالت خواه دنیا شده است.
در رهیافت رئالیستی هدف وسیله را توجیه می کند و کسب منافع ملی بیشتر در خیلی جاها به معنای زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و هنجاری است. این در حالی است که جامگان وستفالیایی نیز بر این اصل بنیادین رئالیستی پوشانده شده است و به این ترتیب کار را بسیار سخت تر و پیچیده تر می کند و شناخت لایه های رفتاری را نیز با معضلات زیادی روبرو می نماید.
در نگرش رئالیستی اصل امنیتی، توازن قدرت است که بر اساس موازنه در تعداد نیروهای نظامی و توان دفاعی و تجهیزات نظامی کسب می شود. موازنه وحشت یا موازنه ترور نیز در این راه به کمک رئالیستها می آید و از طریق تهدید، تحریم و تحقیر و تبلیغات دروغ و ایجاد هراس تکمیل می گردد.
اما در نگرش لیبرالیستی بر عکس، اصل هم یاری است، بر حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی تاکید می شود. علی الاصول لیبرالها در رهیافت فکری خود نسبت به نظام بین الملل خوش بین هستند و امیدوار می باشند که از طریق گسترش همکاری های بین المللی راه برای حل مشکلات و چالشهای عمده در نظام جهانی هموار شود. لیبرالها به دنبال نفی موازنه قوا و در مقابل ره جوی عطشان امنیت از طریق نظریه امنیت دسته جمعی از طریق مشارکتهای بین المللی و رهیافت یکی برای همه و همه برای یکی می باشند. در این راستا دولت ها بازیگران انحصاری جامعه جهانی تلقی نمی شوند و سعی می شود از طریق ایجاد تعدد در کنشگری کنشگران بین المللی راه برای شکست انحصارگری دولتها در تامین صلح و امنیت بین المللی هموار شود در عین حال زمینه ها برای گسترش جامعه مدنی جهانی فراهم گردد.
در نظریه رئالیستی چندان به فهم متقابل و سازه انگارانه یا تفسیری طرف متقابل وقعی گذاشته نمی شود. به عبارت دیگر مذاکره کننده رئالیستی خیلی دنبال فهم خواسته های طرف متقابل نیست، اگر هم به دنبال فهم است، می خواهد بفهمد که نقطه ضعفهای طرف مقابل چیست، روی همان ها سرمایه گذاری کند، آنها را نشانه بگیرد و هر طور که هست راه را برای پیشبرد دیدگاههای خود در پای مذاکرات به جلو ببرد.
اما در دیدگاه لیبرالیستی یک پارادیم فکری سازه انگارانه وجود دارد که در آن تلاش می شود فهم متقابل دست یافتنی شود و از این فهم متقابل برای پیشبرد سازنده مذاکرات استفاده گردد. مذاکره یک گفتمان فهمی متقابل دانسته می شود که نزدیک شدن نظرات راه را برای تفاهم متقابل باز می نماید
هر کدام از این رهیافتهای دوگانه کاربستهای گفتمانی خود را در مذاکرات بین المللی داراست. هر کس که پای میز مذاکره می نشیند اول باید دقت کند که طرف مقابل با چه رهیافتی در میز مذاکره حضور دارد. نکته اول این است که هر دو رهیافت از مذاکره به عنوان یک رویکرد یا تاکتیک استفاده می کنند و اصل پذیرش مذاکره دارای معنای هنجاری یا اخلاقی نیست. اگر در مذاکره علائم تحقیر کردن ها، تهدید کردن ها و تحریم کردن ها مشاهده شد، علامت بارزی است از اینکه طرف مقابل از یک دیدگاه رئالیستی قدرت طلبان ماکیاولی دارد استفاده می کند تا به اهداف خود نایل گردد. نکته دوم اینکه در چنین شرایطی در مقابل تیمی که راهبرد رئالیستی دارد نمی توان با رویکرد لیبرالیستی به توافق رسید. در خیلی جاها استفاده از رویکرد لیبرالیستی می تواند ضربات مهلکی را به تیمی وارد کند که از رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی استفاده می کند.
نکته سوم که حاصل دو نکته قبلی است، ضرورت بهره برداری از رویکرد رئالیستی در مقابل تیمی است که دارد قدرتی و زور مدارانه مذاکره می کند. قطعا کوتاه آمدنها در مقابل چنین تیمی که نمی خواهد طرف مقابل را بفهمد نیازمند عناصر قدرتی است تا رویکرد مذاکره را به نتایج مطلوب برساند.
رویکرد مذاکره در دو رهیافت متفاوت
حال با توجه به نکات بالا در چارچوب مذاکرات هسته ای ایران با گروه پنج به اضافه یک باید به تیم مقابل دقت داشت. به عبارت دیگر، تیمی که در حین مذاکرات از زبان تهدید و تحقیر و تحریم دست بر نمی دارد به دنبال یک مذاکره سازنده نیست. این تیم صرفا به دنبال گرفتن امتیازات حداکثری و تضعیف طرف مقابل می باشد تا بتواند به اهداف خود برسد و لذا به تحدید هسته ای ایران در آینده قانع نخواهد بود.
بنابراین، در کاربست رهیافتهای روابط بین الملل باید به یک نکته مهم دقت داشته باشیم که تیم هسته ای غرب به رهبری آمریکا یک تیم رئالیستی تمام عیار است. این نکته ای است که خیلی ها آن را نادیده می انگارند و یا کم اهمیت می پندارند، و یا حتی بر عکس ساده لوحانه تصور می کنند که آنها آدمهایی لیبرال هستند که اصل را همیاری و همکاری قلمداد می نمایند. آمریکائیها در مذاکرات هسته ای با اصول رئالیستی حرکت می کنند. تفکر قدرت محور است و تمام تلاششان این است که با پارامترهای قدرتی موازین مذاکره را تعیین کرده و آن را به جلو ببرند. سیاست تحقیر و تحریم و تهدید شاهد های اصلی این مدعا هستند.
در مقابل ما نمی توانیم تیم مذاکره خود را به نوعی طراحی و به جلو ببریم که با اصول لیبرالیستی به تفاهم برسیم. نگرش لیبرالیستی به اصل همکاری در چارچوب حقوق و سازمانهای بین المللی معتقد است و خوش بینانه به افق می نگرد. این دو راهبرد دو گونه متفاوت هستند که اگرچه ممکن است در رویکرد مذاکره با یکدیگر مشترک باشند، اما نباید تصور کنیم که به آسانی با هم به توافق می رسند. راهبرد رئالیستی قدرت محور است و راهبرد لیبرالیستی همکاری محور و سازه انگارانه است. در راهبرد رئالیستی تلاش می شود از طریق اصل قدرت یا موازنه، مذاکره به نتیجه برسد و صلح و آشتی متحقق شود، اما در نگرش لیبرالیستی تلاش می گردد از طریق همکاری دسته جمعی، صلح و آشتی نقد گردد. بنابر این تیم هسته ای ما باید دقت کند که تیم مقابل به هیچ وجه حاضر نیست که از اصول قدرتی و رئالیستی کوتاه بیاید. آنان ایران انقلاب اسلامی را یک دشمن ایدئولوژیک و ژئو پلیتیک می دانند که هویت مندی آن می تواند مانع تحقق منافع آنها در منطقه خاورمیانه، جهان اسلام و حتی کل جهان می شود.
استفاده از قدرت در رویکرد مذاکره
درست است که همه نظام جمهوری اسلامی از تیم مذاکرات هسته ای حمایت به عمل می آورد، اما هرگز نباید از نگرش قدرت مآبانه طرف متقابل غافل بود. تیم مقابل برای مذاکره با ایران بیشتر نیازمند است و باید به پارامترهای قدرتی در میز مذاکره توجه داشت. (http://www.farsnews.com/printable.php?nn=13921205000901) و باز درست است که از همکاری های بین المللی استقبال می شود ولی باید توجه داشت که استمرار رهیافت لیبرالیستی در مقابل رهیافت رئالیستی بی فایده است. شایسته است در مقابل راهبردها و رویکردهای قدرتی و رئالیستی به طور متقابل از راهبردها و رویکردهای رئالیستی استفاده شود.(http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921022000331)
نباید تصور این باشد که با کوتاه آمدنهای زیاد، آنها هم خوی و منش لیبرال را پیشه خواهند ساخت، برعکس تجربه های تاریخی متعدد نشان می دهد که عقب نشینی در مقابل رئالیستها به شکست ها و عقب نشینی های هر چه بیشتری منجر خواهد شد. این در حالی است که مسئله ایران با دنیای غرب، به تحدید توانمندی های هسته ای محدود و خلاصه نمی شود و آنها چرخه ای از مطالبات را علیه جمهوری اسلامی ایران مطرح خواهند کرد که خیلی از آنها مربوط به هویت انقلاب اسلامی می شود، شاخصه هایی که قطعا نظام جمهوری اسلامی از آنها کوتاه نخواهد آمد.
کاربست رویکرد قدرت در فرآیند مذاکرات
این نوشتار در صدد نیست که به پارامترهای قدرتی ایران در مذاکره اشاره کند، ولی تیتر وار می توان گفت که جمهوری اسلامی ایران دارای دو دسته مهم از عناصر قدرتی است. دسته اول، همانا عناصر مادی قدرت ما هستند، وسعت ایران، موقعیت ژئوپلیتک، انرژی، توانمندی عالی دفاعی، نیروهای مسلح قدرتمند، تعداد جمعیت، توانمندی تولید داخلی دفاعی تسلیحاتی به ویژه صنایع موشکی، نیروهای بسیج مردمی در کنار نیروهای مسلح رسمی. همه این عناصر در کنار دسته دوم از عوامل قدرتی قرار می گیرند که همانا قدرت نرم و یا عوامل معنوی هستند که چه بسا از گروه اول به مراتب قدرتمندتر محسوب می شوند.
در دسته دوم عواملی مانند، روحیه رزمی ایران به ویژه با توجه به هشت سال دفاع مقدس، جایگاه معنوی ایران در میان جهان اسلام و کشورهای درحال توسعه، ولایت و رهبری متمرکز، پایمردی ایران در عدالت جویی جهانی به ویژه در قضیه فلسطین و حزب الله جنوب لبنان، ایده مقاومت در مقابل استکبار جهانی، هویت خاص انقلاب اسلامی ایران که سازه های فرهنگی و هنجاری آن خیلی متمایز و ویژه می باشند.
این دو دسته از عوامل، به دو گونه در فرآیند مذاکرات در مقابل تیم مقابل که دارای رهیافت رئالیستی هستند می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اول اینکه در جای جای مذاکره، آنان به انواع مختلف در مقابل زیاده خواهی هایشان مورد گوشزد واقع شوند که اینها پتانسیلهای غیر قابل انکار جمهوری اسلامی ایران هستند که هر وقت بخواهد می تواند از آنها استفاده کند. ثانیا از این عوامل به عنوان پشتوانه تیم هسته ای استفاده شود. این عوامل قدرتی برگهای برنده زرین ایران می باشند که باعث می شوند تا به دنبال مذاکره به هر قیمتی نباشد. دستاوردهای هسته ای ایران و مهم تر دستاورهای اساسی انقلاب اسلامی ایران آن قدر پر بها هستند که نمی توان به هیچ قیمتی به مزایده گذاشت.
جمع بندی
در این نوشتار بدون اینکه بخواهیم به ارزیابی دو رهیافت فکری رئالیستی و لیبرالیستی بپردازیم به این نکته اشاره شد که هر دو رهیافت از مذاکرات دیپلماتیک به عنوان یک رویکرد مشترک استفاده می کنند. به نظر می رسد که نگرش تیم هسته ای ایران عمدتا یک نگرش لیبرال منش است که به اصل همیاری، امنیت دسته جمعی، حقوق بین الملل، نگرش غیر نظامی محور خوش بین است. اما پارادیم فکری تیم مقابل ایران، اصلا لیبرالی نیست.
تیم مقابل ایران تاکنون همه تلاشش را کرده که مذاکره را در سایه ایجاد ترس، تحقیر و تحریم به جلو ببرد، امری که نهایتا به تذکر شفاف و روشن مقام رهبری منجر شد که تاکید فرمودند ما هرگز مذاکره در ظل تهدید را نمی پذیریم، بازرسی از اماکن نظامی را نمی پذیریم و بازجویی از افراد و دانشمندان ایرانی را قبول نمی کنیم. رویکرد مقام رهبری یک رویکرد قدرتی است چون ایشان به خوبی می بینند که طرف مقابل از زبان قدرت استفاده می کنند.
بنا بر این رویکرد تیم هسته ای نیز باید همین گونه باشد و با حمایتی که از داخل می شوند با اقتدار مسایل را پیش ببرند. اگر روند مذاکرات به نتیجه مورد دلخواه ایران رسید که خیلی خوب است اما اگر اینگونه نشد قطعا ایران به دنبال مذاکره به هر قیمتی نیست.
باز راه نهایی ایران کسب قدرت و اقتدار است. در این راستا باید که ایجاد و تقویت اقتصاد مقاومتی حاصل تحریمهای بین المللی علیه ایران باشد. ایران موجهای بحران عمده ای را تا کنون پشت سر گذرانده، ولی از همه آنها موفق ازآب در آمده است. به عنوان نمونه در ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی ایران، اول با موج تروریسم داخلی منافقین مواجه شد که به برآمدن نهادی نیرومند و بازوی اطلاعاتی نظام منجر شد که با چشمان بیدار و با تمشیت و تدبیر انواع توطئه های آشکار و نهان را با شجاعت و دردمندی تعقیب کرده و می کند. دومین آزمون نظام دوران دفاع مقدس بود که آنهم نهایتا باعث توانمندی هر چه بیشتر مردم و نیروهای دفاعی شد و اکنون سازمانی برومند و مقتدر به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کنار سایر نیروهای مسلح حافظ امنیت و یکپارچگی مقتدرانه ایران است و سوم اکنون تحریمها و فشارهای بین المللی هستند که حاصل آن باید ارتقای توانمندی اقتصادی و استقلال نظام جمهوری اسلامی در قالب اقتصاد مقاومتی باشد. مذاکره تنها قسمتی از رویکرد ایران برای حل تحریمهاست اما راه حل نهایی که مانند دو بلیه دیگر به تولد مبارکی منجر شد، این بار نیز باید در شکل اقتصاد مقاومتی، توانمندی و هوشمندی ایرانیان را در عرصه جهانی متبلور سازد.
دکتر رضا سیمبر
استاد علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه گیلان
*فارس