مسعود فراستی منتقد سینما در برنامه خندوانه گفت: نشده که برای یک فیلم بگویم عالی است، ولی فیلمهایی بوده که از آنها تعریف کردهام. من از این فیلمهای ادعایی خیلی بدم میآید چون میدانم حد سازندهاش نیست.
شهدای ایران: در آغاز این برنامه "خندوانه" رامبد جوان خطاب به او گفت الان که روبروی تو نشستهام احتمالا همه بچههای سینما میخواهند مرا بکشند.
فراستی هم درباره شروع نقد نوشتنش گفت: «من از مجله فردوسی شروع کردم و نمیدانم نقادی از کجا شروع شده اما تمایلش باید از خانه و پدرم شکل گرفته باشد. من در بچگی آدمی بسیار درسخوان و جدی بودم که فقط یک رفیق داشتم. مدرسه خیلی بدی میرفتم. مدرسهای بورژوا و من از نظر طبقاتی اصلا به آن مدرسه نمیخوردم. اینها اذیت کننده بود ولی باعث نمیشد که من جا بزنم. چون پدرم اصلا اهل جا زدن نبود. ریاضیام همیشه بیست بود و انشاهای تندی مینوشتم. از شش سالگی به مدرسه رفتم و ادبیات خواندن را از ۱۲ سالگی شروع کردم. جلسات نقد کتاب و شعر میگذاشتیم و روشنفکر تمام عیاری شده بودم.»
او درباره پدرش گفت: «پدرم را وحشتناک دوست داشتم و متاسفانه ۱۴ سالی هست که درگذشته است. بعضیها از موضع ضعف مهربانند ولی پدرم از موضع قدرت مهربان بود.»
رامبد جوان از او پرسید با این روحیه نقادی در خانه چه میکنی؟ و فراستی پاسخ داد: «آدم خیلی خوبی هستم. البته شاید در مورد غذا کمی ایرادگیر هستم چون غذا را میفهمم ولی زنم را اذیت نمیکنم. اما اگر از او بپرسید زندگی با این آدم چطور است نمیگوید خیلی سخت است. موضع مساوی دارم و این شخصیتی است.، ادا نیست.»
جوان از او پرسید تا به حال شده فیلمی در طول سالهای گذشته ساخته شده باشد و تو بگویی که عالی است؟ که فراستی پاسخ داد، نه! ولی فیلمهایی بوده که از آنها تعریف کردهام. از فیلم تو (رامبد جوان) هم تعریف کردم چون ادعا نداشت. من از این فیلمهای ادعایی خیلی بدم میآید چون میدانم حد سازندهاش نیست. در ادبیات چرا، ولی در سینما نه. با حرف کوچک اما کمی عمیق مشکل ندارم.
او درباره برنامه خندوانه هم گفت: «خیلی به این برنامه احتیاج است. شاید یکی از مهمترین چیزهایی که لازم داریم خنده است. و در برنامه تو این اتفاق میافتد. در برنامه تو خندهای است که مبتذل نمیشود، به مردم احترام میگذارد و کلا کار بزرگی است.»
فراستی در این برنامه گفت که یک کافه باز کرده و در آنجا کلاسهایش را برگزار میکند و به نقد فیلم و گپ زدن با جوانها میپردازد. او با اظهار رضایت از این کار گفت: «کافی است یک آدم هم فاز داشته باشی و کار یدی و فکری بکنی. این فوقالعاده است.»
او درباره شیطنتهای دوران بچگیاش گفت: «دبیرستان ما حصارهای خیلی بلندی داشت. یک بار تصمیم گرفتیم از مدرسه فرار کنیم. از روی حصار روی ماشین معلم فیزیکمان پریدم و ماشین خراب شد.»
این منتقد با بیان این که هر شب فیلم میبیند گفت البته فیلم را باید روی پرده دید ولی عمده سینمای ایران را میتوان در تلویزیون دید.»
او در پاسخ به این پرسش که چی باعث میشود دلت بگیرد گفت: «نامردی، روراست نبودن و زور گفتن به آدم ضعیفتر از خودم. من ضعیفتر از خودم را نمیزنم. نامردی هم نمیکنم اما زیاد نمیبینم. آدمهای کوتوله میترسند و نامردی میکنند. وقتی یک نفر جلو میرود باید به او کمک کرد، برنامه رامبد گرفته است همه شمشیرها را بیرون میکشند.»
فراستی افزود: «من فقط دو بار دعوای فیزیکی کردهام. یک بار در دبیرستان و یک بار در سوئیس کارگری میکردم یک دعوای اساسی کردم. با آدمی سوئیسی که دو برابر هیکلم بود. یک سیلی زدم و در رفتم چون اگر مرا میگرفتند اخراجم میکردند.»
او همچنین گفت که وقتی حالم بد است موسیقی گوش میکنم و به نظرم سینما اگر بخواهد درست باشد باید مثل موسیقی باشد.
این منتقد در پاسخ به این پرسش که به مرگ فکر میکنی، گفت: «یک جمله از وودی آلن یادم هست، که البته دوستش ندارم ولی در فیلم «پول را بردار و فرار کن» میگوید بالاخره همه میمیرند ولی من سعی میکنم وقتی مرگ میآید، آنجا نباشم.»
جوان از او پرسید هیچ وقت دلت نخواسته فیلم بسازی که او گفت نه، و جوان پاسخ داد اگر میساختی همه جلویش جمع میشدند و میگفتند مرگ بر این فیلم. او گفت اگر فیلمی میساختم درباره نقد بود و موضع انتقادی داشت.»
او در پاسخ به این پرسش که چرا ما بلد نیستیم نقد بشنویم و حرص نخوریم؟ گفت چرا حرص میخورند؟ این باعث میشود هرگز جلو نروند.»
فراستی همچنین گفت که خیلی آدم نقدپذیری هستم و جوان گفت در به در دنبال چیزی میگردم که بگویم و مسعود فراستی را از وسط نصف کنم!
او از خسرو دهقان به عنوان یک منتقد خوب نام برد و در تعریف خودش گفت: « آدمی هستم که تحمل میکنم، خوش اخلاقم، حتی مهربانم و روی اصولی که دارم بدجور پافشاری میکنم و خشن میشوم. موقع خشن شدن هم به کسی توهین نمیکنم ولی رابطهام را کات میکنم. قطعا مرکز عالم نیستم ولی از چیزی که هستم ناراضی نیستم.»
فراستی هم درباره شروع نقد نوشتنش گفت: «من از مجله فردوسی شروع کردم و نمیدانم نقادی از کجا شروع شده اما تمایلش باید از خانه و پدرم شکل گرفته باشد. من در بچگی آدمی بسیار درسخوان و جدی بودم که فقط یک رفیق داشتم. مدرسه خیلی بدی میرفتم. مدرسهای بورژوا و من از نظر طبقاتی اصلا به آن مدرسه نمیخوردم. اینها اذیت کننده بود ولی باعث نمیشد که من جا بزنم. چون پدرم اصلا اهل جا زدن نبود. ریاضیام همیشه بیست بود و انشاهای تندی مینوشتم. از شش سالگی به مدرسه رفتم و ادبیات خواندن را از ۱۲ سالگی شروع کردم. جلسات نقد کتاب و شعر میگذاشتیم و روشنفکر تمام عیاری شده بودم.»
او درباره پدرش گفت: «پدرم را وحشتناک دوست داشتم و متاسفانه ۱۴ سالی هست که درگذشته است. بعضیها از موضع ضعف مهربانند ولی پدرم از موضع قدرت مهربان بود.»
رامبد جوان از او پرسید با این روحیه نقادی در خانه چه میکنی؟ و فراستی پاسخ داد: «آدم خیلی خوبی هستم. البته شاید در مورد غذا کمی ایرادگیر هستم چون غذا را میفهمم ولی زنم را اذیت نمیکنم. اما اگر از او بپرسید زندگی با این آدم چطور است نمیگوید خیلی سخت است. موضع مساوی دارم و این شخصیتی است.، ادا نیست.»
جوان از او پرسید تا به حال شده فیلمی در طول سالهای گذشته ساخته شده باشد و تو بگویی که عالی است؟ که فراستی پاسخ داد، نه! ولی فیلمهایی بوده که از آنها تعریف کردهام. از فیلم تو (رامبد جوان) هم تعریف کردم چون ادعا نداشت. من از این فیلمهای ادعایی خیلی بدم میآید چون میدانم حد سازندهاش نیست. در ادبیات چرا، ولی در سینما نه. با حرف کوچک اما کمی عمیق مشکل ندارم.
او درباره برنامه خندوانه هم گفت: «خیلی به این برنامه احتیاج است. شاید یکی از مهمترین چیزهایی که لازم داریم خنده است. و در برنامه تو این اتفاق میافتد. در برنامه تو خندهای است که مبتذل نمیشود، به مردم احترام میگذارد و کلا کار بزرگی است.»
فراستی در این برنامه گفت که یک کافه باز کرده و در آنجا کلاسهایش را برگزار میکند و به نقد فیلم و گپ زدن با جوانها میپردازد. او با اظهار رضایت از این کار گفت: «کافی است یک آدم هم فاز داشته باشی و کار یدی و فکری بکنی. این فوقالعاده است.»
او درباره شیطنتهای دوران بچگیاش گفت: «دبیرستان ما حصارهای خیلی بلندی داشت. یک بار تصمیم گرفتیم از مدرسه فرار کنیم. از روی حصار روی ماشین معلم فیزیکمان پریدم و ماشین خراب شد.»
این منتقد با بیان این که هر شب فیلم میبیند گفت البته فیلم را باید روی پرده دید ولی عمده سینمای ایران را میتوان در تلویزیون دید.»
او در پاسخ به این پرسش که چی باعث میشود دلت بگیرد گفت: «نامردی، روراست نبودن و زور گفتن به آدم ضعیفتر از خودم. من ضعیفتر از خودم را نمیزنم. نامردی هم نمیکنم اما زیاد نمیبینم. آدمهای کوتوله میترسند و نامردی میکنند. وقتی یک نفر جلو میرود باید به او کمک کرد، برنامه رامبد گرفته است همه شمشیرها را بیرون میکشند.»
فراستی افزود: «من فقط دو بار دعوای فیزیکی کردهام. یک بار در دبیرستان و یک بار در سوئیس کارگری میکردم یک دعوای اساسی کردم. با آدمی سوئیسی که دو برابر هیکلم بود. یک سیلی زدم و در رفتم چون اگر مرا میگرفتند اخراجم میکردند.»
او همچنین گفت که وقتی حالم بد است موسیقی گوش میکنم و به نظرم سینما اگر بخواهد درست باشد باید مثل موسیقی باشد.
این منتقد در پاسخ به این پرسش که به مرگ فکر میکنی، گفت: «یک جمله از وودی آلن یادم هست، که البته دوستش ندارم ولی در فیلم «پول را بردار و فرار کن» میگوید بالاخره همه میمیرند ولی من سعی میکنم وقتی مرگ میآید، آنجا نباشم.»
جوان از او پرسید هیچ وقت دلت نخواسته فیلم بسازی که او گفت نه، و جوان پاسخ داد اگر میساختی همه جلویش جمع میشدند و میگفتند مرگ بر این فیلم. او گفت اگر فیلمی میساختم درباره نقد بود و موضع انتقادی داشت.»
او در پاسخ به این پرسش که چرا ما بلد نیستیم نقد بشنویم و حرص نخوریم؟ گفت چرا حرص میخورند؟ این باعث میشود هرگز جلو نروند.»
فراستی همچنین گفت که خیلی آدم نقدپذیری هستم و جوان گفت در به در دنبال چیزی میگردم که بگویم و مسعود فراستی را از وسط نصف کنم!
او از خسرو دهقان به عنوان یک منتقد خوب نام برد و در تعریف خودش گفت: « آدمی هستم که تحمل میکنم، خوش اخلاقم، حتی مهربانم و روی اصولی که دارم بدجور پافشاری میکنم و خشن میشوم. موقع خشن شدن هم به کسی توهین نمیکنم ولی رابطهام را کات میکنم. قطعا مرکز عالم نیستم ولی از چیزی که هستم ناراضی نیستم.»