به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ مکتب ایثار و شهادت مکتبی است که مردان وزنانی را به عضویت خود در می آورد،
که برای آنها از دست دادن جان و مال و فرزند در راه آرمانهای عالی و دفاع از میهن و ناموس کم ارزش ترین است و همچون پولادی هستند که در کوران حوادث و در اوج فشار های روحی در اثر از دست دادن جگر گوشه هایشان ایستادگی می کنند.
برادران شهید «حسن و حبیب الله قنواتی » از جمله غیور مردان خطه قهرمان پرور جنوب هستند که علی رغم هوش و استعداد زیاد در تحصیل همه آرزوهای مادی و دنیوی را فدای آرمانهای الهی خویش کردند و سر بر آستان حضرت حق گذاشتند. آنچه در پی می آید گفتگوی ما با مادر و برادر شهیدان قنواتی است که می خوانید. ایده قنواتی مادر شهیدان قنواتی گفت: متولد 1315 ماهشهر هستم و در سن 14 سالگی ازدواج کردم. همسرم کارگر شرکت نفت است و 8 فرزند دارم که 7 پسر و یک دختراست. از این تعداد فرزند دونفر به شهادت رسیده اند و 2 نفر جانباز هستند که درجه جانبازی نگرفته اند و از مجموع 7 برادر 5 نفر آنها در جبهه حضور داشته اند. حسن متولد اسفندماه 1334 است و تحصیلات ابتدایی را در ماهشهر گذراند . از سن 12 سالگی در اهواز ادامه تحصیل دادند. او بسیار باهوش بود و با معدل 19 موفق به اخذ مدرک دیپلم مکانیک بود. او در دانشگاه رشته مکانیک میخواند، اما به دلیلفعالیتهای سیاسی مجبور به ترک تحصیل شد. حسن از آبانماه سال 62 به منطقه و در عملیات خیبر و جزیره مجنون حضور داشت. ماشاءالله قنواتی برادر شهیدان قنواتی نیز بیان داشت: حسن عضو تیپ امام حسن(ع) بود. او یک بسیجی و سمتش آرپیجیزن بود. در نیمه ماه رمضان سال 61 در شب تولد امام حسن(ع ازدواج کرد و فروردین سال 62 صاحب یک دختر شد و اسفندماه همان سال به شهادت رسیدند. *نحوه شهادت هنگامی که دشمن با تمام قوا حمله میکند، آرپیجیزنها ابتدا به عنوان یک مدافع تانکها مقابل آنها میایستند و برای اینکه بقیه شهید نشوند او یکبار که برای زدن تانک بلند میشود که یک تیر به کلاهش می خورد و برای بار دوم تیر به قلبش میزنند و به دلیل اینکه داخل هور بوده امکان به عقب آوردن آنها نبود و در سن 28 سالگی به شهادت رسید. حبیب متولد 1344 ماهشهر بود و دوران ابتدایی و راهنمایی را در اهواز گذراند و به دلیل حضور در جبهه چهار درسش در سال چهارم باقی ماند و موفق به اخذ دیپلم نشد و در سن 21 سالگی در 8 اسفند ماه 65 درحالی که او هم یک آرپی جی زن بود به شهادت رسید. برادرشهیدان حسن و حبیب قنواتی گفت: فاطمه دختر شهید حسن قنواتی هنگام شهادت پدرش 10 ماه داشت و هنگام بازگشت پیکر پدر، 17 سال داشت. بارها وقتی میگفتیم جسد پدرت بیاید" میگفت نه دعا کنید خودش بیاید" و هنوز دوست داشت پدرش زنده باشد و او را حس کرده و ببیند. پدرش سال 62 به شهادت رسید و 16 سال بعد پیکرش برگشت. *نحوه بازگشت پیکر شهید حسن قنوات
ابتدا همراه با 600 شهید به مشهد بردند و در آنجا تشییع کردند و از آنجا تقسیم کردند و برادرم را درآنجا طواف دادند و به ما خبر دادند. حبیب 8 اسفندماه 65 درشلمچه شهید شد. او چند بار در عملیاتها از جمله خیبر شرکت کرد. از سال 61 به عنوان بسیجی حضور داشت و در لشکر 7 ولیعصر گردان کربلا و آریپیجیزن بود. در کربلای پنج در یک پاتک به کمک آرپیجیزن تانکها را فراری میدهد و پای برهنه به سمت آنها میرود. برادرم حاج عباس قنواتی که در عملیات حضور داشت او را صدا میزند اما حبیب به کارش ادامه میدهد. شهید طارق عطایی،حبیب و حاجعباس برادرم روی خاکریز دیدهبانی میکردنند که یک دفعه صدای گلوله میآید و حاج عباس روی زمین می خوابد و زنده میماند و آن دو نفر به شهادت میرسند. حاج عباس هر دو نفر را جدا جدا پایین میآورد و با همان لباس خونی به خانه بازمیگردد. *داستان نذر امام حسین(ع) شهیدان قنواتی دارای اشتراکاتی هستند از جمله اینکه تفاوت سنی دقیق 10 ساله دارند، هر دو برادر از ابتدای تولد هر وقت بیمار میشدند و خیلی شدید بود . هر دو نذر امام حسین(ع) بودند که شب دهم صفر حلیم میپختیم و هفتم محرم حلوا میپختیم. هر دو محرم و صفر سیاه می پوشیدند. حبیب را دوماه از راه بینی فقط غذا میدادیم و با نذر امام حسین و بیبی حکیمه در شیراز خوب شدند. موقع جبهه رفتن هم هیچ اعتراضی نداشتیم و خودشان رفتند. موقعی که حسن میخواست برود 2 ساعتی با دخترش فاطمه بازی کرد و دیگر رفت که برنگشت. مهمترین ویژگی این دو برادر تاریخ شهادت آنهاست بطوری که هر دو در 8 اسفند به شهادت رسیده اند اما با این تفاوت که یکی در 8 اسفندماه 62 ودیگری در 8 اسفند ماه 65 به شهادت رسیده اند. *دیدن خواب فرزندانم خواب حبیب را یکبار دیدم که ازکمر به پایین تاول زده و نمیتواند بنشیند، گفتم چرا اینطور شدهای، گفت نمیبینی بدنم تاول زده؟ وقتی تعبیر خواب کردم گفتند به خاطر گریههایی است که کردهای. برادرش افزود:درعملیات خیبر وقتی حسن، همرزم او و برادرم عباس شرکت کرده بودند، من هم در جای دیگر بودم و به مادرم گفتم اگر یکی یا دو تا و یا 3 نفر از آنها شهید شدند به من خبر ندهید و بگذارید روحیهام خراب نشود و بگذارید بیایم مرخصی و بعد بگویید. روزهای ششم و هفتم اسفند 62خواب شهید حسن را دیدم و برایم محرز شد شهید شده است . سال 78 که جسد حسن را آوردند مشهد، من در مشهد بودم و بدن برادرم جزو 600 شهید بود و من اسم شهدا را خواندم اما اسم او را ندیدم. وقتی برگشتم دیدم جسد را آورده بودند، خانواده گفتند تو نمیخواستی بگویی، گفتم به خدا من او را ندیدم، تصورم این است که او میخواست زیارت و مأموریت اداریام تمام شودو اسم خودش را نشان نداد. منبع:فارس