شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۶۷۶۴
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۴
من خودم يکي از خوانندگان ستون در امتداد تاريکي روزنامه خراسان بودم و با آن که پولي براي خريد روزنامه نداشتم، هر روز که براي گرفتن سيگار به خواربار فروشي محله مي رفتم همان جا سعي مي کردم ماجراهاي واقعي اين ستون را که در سمت چپ صفحه حوادث چاپ مي شود بخوانم ولي هيچ گاه فکر نمي کردم که روزي خبرنگاري ماجراي زندگي خودم را در اين ستون بنويسد...
شهدای ایران:اين ها بخشي از اظهارات جوان ۲۰ ساله اي است که به خاطر سرقت يک خودرو، دستش به خون آلوده شده بود، او پس از آن که چگونگي صحنه جنايت خود را در حضور قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد) شرح داد به بيان ماجراي زندگي اش پرداخت و در توضيح اين که چگونه در ۲۰ سالگي به يک قاتل تبديل شد، گفت: خانواده خوبي نداشتم. پدرم بيکار بود و مادرم با بدبختي هزينه هاي زندگي ما را تأمين مي کرد. وقتي به سن نوجواني رسيدم مي خواستم از هر راهي پول در بياورم. از ۱۵ سالگي زورگيري را شروع کردم و پول هاي دوستانم را به زور از آن ها مي گرفتم اين گونه بود که در کلاس سوم راهنمايي ترک تحصيل کردم و به همراه برادرانم به کارهاي ساختماني مشغول شدم. کم کم وضع مالي ام بهتر شد که عاشق محيا شدم او دختري کم سن و سال و از بستگانمان بود، اما پدرم حتي در مراسم خواستگاري هم شرکت نکرد و با کمک مادرم ازدواج کردم. اختلافات خانوادگي تأثير بدي برزندگي ما گذاشت. پدرم خانواده همسرم را دوست نداشت و مدام از همسرم بدگويي مي کرد. آن ها مرا از زندگي خودشان بيرون کردند. البته من بيشتر يکي از بستگانمان را که با مادرم زندگي مي کند مقصر اصلي مي دانم. چرا که او بيشتر پدر و مادرم را تحريک مي کرد. من قبل از ازدواج به مواد مخدر آلوده شده بودم و براي اولين بار مصرف مواد مخدر را در منزل يکي از بستگان نزديکم تجربه کردم و پس از آن که معتاد شدم ديگر در حضور پدر و مادرم مواد مصرف مي کردم و آن ها جرأت نداشتند چيزي به من بگويند، اما پس از ازدواج وقتي به شيشه آلوده شدم ديگر زندگي ام رنگ باخت تا به امروز هيچ گاه رنگ شادي را نديدم. اين در حالي بود که زندگي مشترک با محيا را آغاز کرده بودم و کارم تنها استعمال شيشه بود. ديگر اختلافات خانوادگي هم بين من و محيا به خاطر همين موضوع، شروع شد وديگر حتي به همسر باردارم توجهي نداشتم. آن روزها براي تأمين هزينه هاي مواد مخدر صنعتي لوازم منزل را که جهيزيه همسرم بود مقابل چشمانش مي فروختم تا هزينه يک وعده استعمال مواد را تأمين کنم و اين ماجراي تلخ تا آن جا کشيد که مجبور شدم براي تأمين مقداري پول دست به جنايت بزنم و... امروز وقتي پس از چند ماه به چهره پسر ۶ ماهه ام نگاه کردم تازه فهميدم پدر بودن چه حسي دارد اما افسوس...

ماجراي واقعي با همکاري پليس آگاهي خراسان رضوي

*خراسان

انتشار یافته: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشر مولف
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۲۰ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۴
0
0
روزنامه خراسان با اون صفحه حوادثش معلوم نیست چند قاتل دیگه ساخته. من خودم یکی از سوژه های آقای امیرحسین خانی زارع برای سال های سال بوده ام. لطفا خجالت بکشن
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار