شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است . آن چنان ساکت، همچون آسمان که در شب های پاک پرستاره، در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند؛ اما درعین حال رزمنده ای بود که در صحنه نبرد طوفا ن به پا می کرد. فریاد خشمش زهره را آب می نمود و از شیر جسورتر و اراده اش پولاد را خجل می کرد .
به گزارش شهدای ایران، دستنوشته شهید دکتر مصطفی چمران در رثای حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی اکبر ابوترابی در دی ماه ۱۳۵۹ ، زمانی که پنداشت ایشان به شهادت رسیده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون من شهادت می دهم سید علی اکبر ابوترابی با همه وجود خود در راه خدا و اعتلای اسلام و پیروزی انقلاب و شکست جبهه کفر تا آخرین رمق حیات خود جنگید تا در آغوش شهادت فرو رفت.
من شهادت می دهم که سخت ترین مأموریت ها را عاشقانه می پذیرفت و هرچه وظیفه او خطرناک تر می شد خوشحالتر و راضی تر به نظر می رسید.
من شهادت می دهم که عالیترین نمونه پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه آسا و اراده فولادین او آن چنان از وجود ش تشعشع می کرد که همه محیط را روشن می نمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب و محو وجودش شده بودند و پروانه وار به دور شمع وجودش می گشتند و می سوختند.
من شهادت می دهم که اولین کسی بود که با همراهی گروه چریکی خود وارد دب حردان معروف شد و ضربات سختی به دشمن زد که بالاخره او را وادار به عقب نشینی کرد . من شهادت می دهم که راز و نیاز شبانه اش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد آن قدر سوزانگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب می نمود و در روح دوستان ش آتشفشان به پا می کرد.
من شهادت می دهم، همرزمانش شهادت می دهند، آسمان بلند و ستارگانش شهادت می دهند که سید علی اکبر ابوترابی در منطقه اهواز با همه وجودش شب و روز در را ه خد ا علیه طاغوت، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک مأموریت خیلی خطرناک بدون ذره ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه ناگفتنی از خود به یادگار گذاشت و با کفن خونین در اوج افتخار و شهادت به لقای پروردگار خود نائل آمد.
خدایا تو که زود نیکان را به سوی خود می بری و ما را از نعمت وجودشان محروم می کنی، تو می دانی که او چگونه مردی بود و با دوستان همرزمش چگونه رفتار می کرد و رزمندگان تحت فرماندهی اش تا چه اندازه او را دوست می داشتند و بعد از شهادت او می خواستند دیوانه وار به جبهه دشمن حمله کنند، بکشند تا کشته شوند و هرچه زودتر کنار مرشد و فرمانده خود ابوترابی آرام بگیرند.
خدایا تو می دانی که وجود او چقدر برای همشهریانش مغتنم بود و پدر یتیمان بود . انیس بی کسان بود . همدرد رنجدیدگان بود . نگهبان خانواده های فقیر و ب ی کس بود . یکپارچه عشق و ایمان، یک دنیا اخلاص و محبت، یک آسمان صفا و صمیمیت، یک دریا عشق و عرفان، همچون کوهی از مقاومت و صلابت. آتشفشانی از شور و عشق و فداکاری بود.
شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است . آن چنان ساکت، همچون آسمان که در شب های پاک پرستاره، در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند؛ اما درعین حال رزمنده ای بود که در صحنه نبرد طوفا ن به پا می کرد. فریاد خشمش زهره را آب می نمود و از شیر جسورتر و اراده اش پولاد را خجل می کرد .
از هیچ مأموریتی روی برنمی گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی شد. ایمانش چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود و همه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود . به ملاقات خدا بیتابی می کرد. پرنده بلند پروازی بود که می خواست هرچه زودتر خود را از اسارت خاک آزاد کند و هرچه سریعتر به امواج پرواز نماید . هرچه عمیق تر در فضای لاینتاهی عشق و وحدت ، محو و فانی گردد.
درود به آزادمردانی که در برابر دهر تعظیم نمی کنند . در برابر قدرت زانو نمی زنند. از مرگ وحشتی ندارند و فقط از خدا هراس دارند و فقط به خدا پناه می برند. چه زیباست آزاد زیستن و چون گل شکفتن و همچون نسیمی به سادگی جان به جاندار تسلیم کردن! چه زیباست زنجیرهای اسارت را با اسلحه شهادت پاره کردن و اسماعیل وار در قربانگاه عشق خدا جان باختن و با قدرت روح بر عر ش اعلاء پرواز کردن !
چه زیباست زندگی آزاد از دلهره ها و ترس ها و اسارت قید و بندها و زبون ی در مقابل طاغوت ها و ابرقدرتها ، آن جا که انسان در مقابل هیچ قدرتی تعظیم نکند و فقط خدای لایزال را بپرستد. تا وقتی که زنده است آزاد و سربلند زندگی کند و هنگامی که مرگ فرا می رسد با کمال افتخار و شرف به لقاء پروردگار نائل آید.
خدایا شهید ابوترابی این هدیه گرانقدر و عزیز را از ملت ما و انقلاب ما بپذیر و به خاطر خون چنین شهید پاک و وارسته ای پرچم مقدس اسلام را برافراشته تر کن ! ریشه ظلم و جور و فساد را برانداز، طاغوتیان و ابرقدرتها را نزدیک کن تا اجتما ع ایده آل بشریت نابود گردا ن و ظهور امام عصر براساس عدل و عشق و آزادی هرچه زودتر تحق ق یابد . خدایا طوفانی سخت، حیات و هستی ما را در معرض خطر قرار داده و کشتی سرنوشت ما در غرقابة بحران ها دچار گرداب های هولناک شده و غرور و خودخواهی، پرده ای از جهل بر عقلها و دل های ما کشیده است تا حقایق عینی حیات و سنت های لایتغیر خدایی را درک نکنیم و خود در جهل مرکب در یک دور تسلسلی فرو برویم.
خدایا از تو می خواهم که به پاس خون چنین شهیدانی ما را به راه راست هدایت کنی. کشتی شکسته سرنوشت ما را از این طوفان ها نجات دهی. نور ایمان و عشق و عرفان در دل های ما بتابی . دوستی و صمیمیت را جایگزین خرابکاری و نفاق کنی . به جای اختلاف و تفرقه اتحاد و وحدت کلمه را تحت رهبری امام امت جایگزین نمایی . من این هجرت عجولانه، ولی ملکوتی شهید ابوترابی را به خانواده بزرگو ارش به خصوص پدر عالیقدر و مهربانش سیدعباس ابوترابی که این همه مدیون کمک های بی شائبه او هستم و به همرزمان شهید که در معرکه شهادت ، شاهد محبت و فداکاری و عظمت روحش بودند و به همه همشهریان که احساس یتیمی و به ملت شهید پرور ایران ، بالاخره به رهبر عالیقدر ، امام امت که قلب بزرگ و مهربانش از غم و درد آکنده است تبریک و تسلیت می گویم.
مصطفی چمران، هشتم دی ماه 59
منبع: سایت جامع آزادگان
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسین الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون من شهادت می دهم سید علی اکبر ابوترابی با همه وجود خود در راه خدا و اعتلای اسلام و پیروزی انقلاب و شکست جبهه کفر تا آخرین رمق حیات خود جنگید تا در آغوش شهادت فرو رفت.
من شهادت می دهم که سخت ترین مأموریت ها را عاشقانه می پذیرفت و هرچه وظیفه او خطرناک تر می شد خوشحالتر و راضی تر به نظر می رسید.
من شهادت می دهم که عالیترین نمونه پاکی و تقوا و عشق و محبت و شجاعت و فداکاری بود و روح بلند و ایمان کوه آسا و اراده فولادین او آن چنان از وجود ش تشعشع می کرد که همه محیط را روشن می نمود و رزمندگان تحت فرمانش جذب و محو وجودش شده بودند و پروانه وار به دور شمع وجودش می گشتند و می سوختند.
من شهادت می دهم که اولین کسی بود که با همراهی گروه چریکی خود وارد دب حردان معروف شد و ضربات سختی به دشمن زد که بالاخره او را وادار به عقب نشینی کرد . من شهادت می دهم که راز و نیاز شبانه اش با خدا و نماز صبحگاهش و دعا و استغفار و سخنان آتشین قبل از عزیمت به نبرد آن قدر سوزانگیز و عمیق و خالصانه بود که همه ما را منقلب می نمود و در روح دوستان ش آتشفشان به پا می کرد.
من شهادت می دهم، همرزمانش شهادت می دهند، آسمان بلند و ستارگانش شهادت می دهند که سید علی اکبر ابوترابی در منطقه اهواز با همه وجودش شب و روز در را ه خد ا علیه طاغوت، کفر و جهل مبارزه نمود و در یک مأموریت خیلی خطرناک بدون ذره ای ترس و وحشت به قلب دشمن نفوذ کرد و حماسه ناگفتنی از خود به یادگار گذاشت و با کفن خونین در اوج افتخار و شهادت به لقای پروردگار خود نائل آمد.
خدایا تو که زود نیکان را به سوی خود می بری و ما را از نعمت وجودشان محروم می کنی، تو می دانی که او چگونه مردی بود و با دوستان همرزمش چگونه رفتار می کرد و رزمندگان تحت فرماندهی اش تا چه اندازه او را دوست می داشتند و بعد از شهادت او می خواستند دیوانه وار به جبهه دشمن حمله کنند، بکشند تا کشته شوند و هرچه زودتر کنار مرشد و فرمانده خود ابوترابی آرام بگیرند.
خدایا تو می دانی که وجود او چقدر برای همشهریانش مغتنم بود و پدر یتیمان بود . انیس بی کسان بود . همدرد رنجدیدگان بود . نگهبان خانواده های فقیر و ب ی کس بود . یکپارچه عشق و ایمان، یک دنیا اخلاص و محبت، یک آسمان صفا و صمیمیت، یک دریا عشق و عرفان، همچون کوهی از مقاومت و صلابت. آتشفشانی از شور و عشق و فداکاری بود.
شهید ابوترابی عارف شیدایی بود که راز و نیازهای عاشقانه اش با خدای بزرگ در نیمه های شب، دل عشاق عالم را آب می کرد. آن قدر آرام و مطمئن بود که گویی از عمق اقیانوس برآمده است . آن چنان ساکت، همچون آسمان که در شب های پاک پرستاره، در دل شب زنده داران غوغا به پا می کند؛ اما درعین حال رزمنده ای بود که در صحنه نبرد طوفا ن به پا می کرد. فریاد خشمش زهره را آب می نمود و از شیر جسورتر و اراده اش پولاد را خجل می کرد .
از هیچ مأموریتی روی برنمی گرداند و در مقابل هیچ دشمنی عاجز نمی شد. ایمانش چون کوه بر لوح سرنوشت استوار شده بود و همه وجود خود را وقف سبیل الله کرده بود . به ملاقات خدا بیتابی می کرد. پرنده بلند پروازی بود که می خواست هرچه زودتر خود را از اسارت خاک آزاد کند و هرچه سریعتر به امواج پرواز نماید . هرچه عمیق تر در فضای لاینتاهی عشق و وحدت ، محو و فانی گردد.
درود به آزادمردانی که در برابر دهر تعظیم نمی کنند . در برابر قدرت زانو نمی زنند. از مرگ وحشتی ندارند و فقط از خدا هراس دارند و فقط به خدا پناه می برند. چه زیباست آزاد زیستن و چون گل شکفتن و همچون نسیمی به سادگی جان به جاندار تسلیم کردن! چه زیباست زنجیرهای اسارت را با اسلحه شهادت پاره کردن و اسماعیل وار در قربانگاه عشق خدا جان باختن و با قدرت روح بر عر ش اعلاء پرواز کردن !
چه زیباست زندگی آزاد از دلهره ها و ترس ها و اسارت قید و بندها و زبون ی در مقابل طاغوت ها و ابرقدرتها ، آن جا که انسان در مقابل هیچ قدرتی تعظیم نکند و فقط خدای لایزال را بپرستد. تا وقتی که زنده است آزاد و سربلند زندگی کند و هنگامی که مرگ فرا می رسد با کمال افتخار و شرف به لقاء پروردگار نائل آید.
خدایا شهید ابوترابی این هدیه گرانقدر و عزیز را از ملت ما و انقلاب ما بپذیر و به خاطر خون چنین شهید پاک و وارسته ای پرچم مقدس اسلام را برافراشته تر کن ! ریشه ظلم و جور و فساد را برانداز، طاغوتیان و ابرقدرتها را نزدیک کن تا اجتما ع ایده آل بشریت نابود گردا ن و ظهور امام عصر براساس عدل و عشق و آزادی هرچه زودتر تحق ق یابد . خدایا طوفانی سخت، حیات و هستی ما را در معرض خطر قرار داده و کشتی سرنوشت ما در غرقابة بحران ها دچار گرداب های هولناک شده و غرور و خودخواهی، پرده ای از جهل بر عقلها و دل های ما کشیده است تا حقایق عینی حیات و سنت های لایتغیر خدایی را درک نکنیم و خود در جهل مرکب در یک دور تسلسلی فرو برویم.
خدایا از تو می خواهم که به پاس خون چنین شهیدانی ما را به راه راست هدایت کنی. کشتی شکسته سرنوشت ما را از این طوفان ها نجات دهی. نور ایمان و عشق و عرفان در دل های ما بتابی . دوستی و صمیمیت را جایگزین خرابکاری و نفاق کنی . به جای اختلاف و تفرقه اتحاد و وحدت کلمه را تحت رهبری امام امت جایگزین نمایی . من این هجرت عجولانه، ولی ملکوتی شهید ابوترابی را به خانواده بزرگو ارش به خصوص پدر عالیقدر و مهربانش سیدعباس ابوترابی که این همه مدیون کمک های بی شائبه او هستم و به همرزمان شهید که در معرکه شهادت ، شاهد محبت و فداکاری و عظمت روحش بودند و به همه همشهریان که احساس یتیمی و به ملت شهید پرور ایران ، بالاخره به رهبر عالیقدر ، امام امت که قلب بزرگ و مهربانش از غم و درد آکنده است تبریک و تسلیت می گویم.
مصطفی چمران، هشتم دی ماه 59
منبع: سایت جامع آزادگان