این شهید بزرگوار در طول دوران دفاع مقدس چندین بار مجروح شد، اما هر بار دلبستگیاش به جبهه و بچههای خط مقدم او را از بیمارستان به مناطق جنگی کشاند تا اینکه سرانجام در عملیات تکمیلی کربلای ۵ به دریافت نشان شهادت نائل آمد.
به گزارش شهدای ایران، مصطفی زوارهای در روستای حصار بالای شهرستان ورامین به دنیا آمد، به دلیل ارادت مادر به حضرت زهرا(س) او را در منزل محسن صدا میزدند.
برای تحصیل مصطفی، خانواده راهی ورامین شدند. مصطفی که علاقه زیادی به پدر داشت در اوقات فراغت برای کمک به مغازه میرفت. مغازه پدر در نزدیکی حسینیه ورامین بود. آن روزها هم حسینیه و هم مغازه به پایگاههای مبارزه با رژیم ستم شاهی تبدیل شده بودند.
بارها در حال نوشتن شعار و توزیع اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) مورد تعقیب عوامل رژیم قرار گرفته و با زیرکی از معرکه گریخته بود. یکبار هم که به مشهد مقدس سفر کرده بودند، پس از زیارت امام رضا(ع) و در هنگام بازگشت، تعدادی از رسالههای حضرت امام(ره) را با خود به ورامین آورده و در میان دوستان و آشنایان خود توزیع کرده بود.
مصطفی از همان کودکی مکبر نمازهای جماعت روستا و نوحه خوان اهل بیت علیم السلام بود، در ورامین هم عضو فعال مسجد و حسینیه بود، در راهپیماییها و توزیع نوارها و اعلامیههای امام خمینی(ره) حضور چشمگیری داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی برای کمک به روستائیان و مستضعفین، مشتاقانه به عضویت جهاد سازندگی درآمد. همزمان با اوج گیری تحرکات لیبرالها و منافقین در کشور، به عنوان یکی از اعضای فعال مقابله با این گروهها برای دفاع از انقلاب وارد عمل شد.
با شروع جنگ تحمیلی راهی مناطق جنگی جنوب کشور شد.
اوایل سال ۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ورامین درآمد و به دلیل تواناییهایش به عنوان مسئول دفتر فرماندهی سپاه انتخاب شد. علی رغم تاکید فرماندهی سپاه ورامین مبنی بر نیاز به خدمات ایشان در شهر، دوباره راهی جبهه شد و پس از اعزام لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) به عنوان دیدهبان توپخانه تیپ ذوالفقار شروع بکار نمود.
شجاعت حاج مصطفی باعث شد که فرماندهی لشکر ۲۷، سردار شهید حاج ابراهیم همت او را به عنوان پیک ویژه خود منصوب نماید. با دعوت تیپ ۱۰ سیدالشهدا به عنوان رابط تیپ ۱۰ سیدالشهدا با قرارگاه کربلا و نجف اشرف و منطقه یک ثارالله انتخاب شد. پس از مدتی به عنوان معاونت تدارکات و پشتیبانی منصوب شد و با گذشت چند ماه در این سمت به عنوان مسئول تدارکات و پشتیبانی لشکر ۱۰ سیدالشهدا مسئولیت پذیرفت. در اوایل سال ۶۴ به پیشنهاد فرماندهی لشکر به عنوان فرمانده گردان مهندسی و رزمی لشکر انتخاب و در اوج درگیریهای لشکر با دشمن به ویژه در عملیاتهای کربلای ۵ و عملیاتهای تکمیلی سنگر سازان بیسنگر همه توان خود را برای جلب رضای خداوند متعال به نمایش گذاشت.
این شهید بزرگوار در طول دوران دفاع مقدس چندین بار مجروح شد؛ اولین بار در عملیاتام الرصاص از ناحیه پای چپ مجروح شد، در عملیات والفجر ۸ و آزادسازی فاو شدیدا مجروح شیمیایی شد و برای مداوا به بیمارستان اهواز منتقل شد اما دلبستگیاش به جبهه و بچههای خط مقدم او را از بیمارستان به مناطق جنگی کشاند. سومین بار در عملیات آزادسازی مهران از ناحیه دست و پهلو و پا مجروح و در عملیات کربلای ۵ از ناحیه بازو هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و مجروح شد. پنجمین بار در عملیات تکمیلی کربلای ۵، در چهاردهم اسفند ۶۵ پس از بازگشت از عملیات خاکریز درحالیکه مشغول وضو گرفتن بود با ترکش توپ دشمن آخرین وضو خود را با خون ساخت و از ناحیه سمت راست بدن شدیدا مجروح و به فیض شهادت که آرزوی دیرینهاش بود نائل شد.
مصطفی زندگی ساده و بیآلایشی داشت و هیچگاه گذران دنیا را سخت نمیگرفت، حتی مراسم ساده ازدواجش را هم در سال ۶۰ در مسجد صاحب الزمان(عج) برگزار نمود. در سال ۶۳ همسرش را نیز همراه خود به مناطق جنگی برد، و تا زمان شهادت به همراه همسر و دو فرزندش در اندیمشک زندگی میکردند. در کنار کارهای نظامی در جبهه، از فعالیتهای فرهنگی - تبلیغی نیز غفلت نمیکرد و گاهی مسئولیت کارهای فرهنگی را نیز بر عهده میگرفت.
همیشه برای شهادت خود دعا میکرد، مخصوصا در دو سال آخر عمر با برکتش هرگاه یکی از دوستان و همرزمانش به شهادت میرسید با اندوه فراوان میگفت: «چرا نوبت ما نمیشود، دیگر روی دیدن پدر و مادر دوستان شهیدم را ندارم و از آنها خجالت میکشم....»
*دفاعپرس
بارها در حال نوشتن شعار و توزیع اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) مورد تعقیب عوامل رژیم قرار گرفته و با زیرکی از معرکه گریخته بود. یکبار هم که به مشهد مقدس سفر کرده بودند، پس از زیارت امام رضا(ع) و در هنگام بازگشت، تعدادی از رسالههای حضرت امام(ره) را با خود به ورامین آورده و در میان دوستان و آشنایان خود توزیع کرده بود.
مصطفی از همان کودکی مکبر نمازهای جماعت روستا و نوحه خوان اهل بیت علیم السلام بود، در ورامین هم عضو فعال مسجد و حسینیه بود، در راهپیماییها و توزیع نوارها و اعلامیههای امام خمینی(ره) حضور چشمگیری داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی برای کمک به روستائیان و مستضعفین، مشتاقانه به عضویت جهاد سازندگی درآمد. همزمان با اوج گیری تحرکات لیبرالها و منافقین در کشور، به عنوان یکی از اعضای فعال مقابله با این گروهها برای دفاع از انقلاب وارد عمل شد.
با شروع جنگ تحمیلی راهی مناطق جنگی جنوب کشور شد.
اوایل سال ۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ورامین درآمد و به دلیل تواناییهایش به عنوان مسئول دفتر فرماندهی سپاه انتخاب شد. علی رغم تاکید فرماندهی سپاه ورامین مبنی بر نیاز به خدمات ایشان در شهر، دوباره راهی جبهه شد و پس از اعزام لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) به عنوان دیدهبان توپخانه تیپ ذوالفقار شروع بکار نمود.
شجاعت حاج مصطفی باعث شد که فرماندهی لشکر ۲۷، سردار شهید حاج ابراهیم همت او را به عنوان پیک ویژه خود منصوب نماید. با دعوت تیپ ۱۰ سیدالشهدا به عنوان رابط تیپ ۱۰ سیدالشهدا با قرارگاه کربلا و نجف اشرف و منطقه یک ثارالله انتخاب شد. پس از مدتی به عنوان معاونت تدارکات و پشتیبانی منصوب شد و با گذشت چند ماه در این سمت به عنوان مسئول تدارکات و پشتیبانی لشکر ۱۰ سیدالشهدا مسئولیت پذیرفت. در اوایل سال ۶۴ به پیشنهاد فرماندهی لشکر به عنوان فرمانده گردان مهندسی و رزمی لشکر انتخاب و در اوج درگیریهای لشکر با دشمن به ویژه در عملیاتهای کربلای ۵ و عملیاتهای تکمیلی سنگر سازان بیسنگر همه توان خود را برای جلب رضای خداوند متعال به نمایش گذاشت.
این شهید بزرگوار در طول دوران دفاع مقدس چندین بار مجروح شد؛ اولین بار در عملیاتام الرصاص از ناحیه پای چپ مجروح شد، در عملیات والفجر ۸ و آزادسازی فاو شدیدا مجروح شیمیایی شد و برای مداوا به بیمارستان اهواز منتقل شد اما دلبستگیاش به جبهه و بچههای خط مقدم او را از بیمارستان به مناطق جنگی کشاند. سومین بار در عملیات آزادسازی مهران از ناحیه دست و پهلو و پا مجروح و در عملیات کربلای ۵ از ناحیه بازو هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و مجروح شد. پنجمین بار در عملیات تکمیلی کربلای ۵، در چهاردهم اسفند ۶۵ پس از بازگشت از عملیات خاکریز درحالیکه مشغول وضو گرفتن بود با ترکش توپ دشمن آخرین وضو خود را با خون ساخت و از ناحیه سمت راست بدن شدیدا مجروح و به فیض شهادت که آرزوی دیرینهاش بود نائل شد.
مصطفی زندگی ساده و بیآلایشی داشت و هیچگاه گذران دنیا را سخت نمیگرفت، حتی مراسم ساده ازدواجش را هم در سال ۶۰ در مسجد صاحب الزمان(عج) برگزار نمود. در سال ۶۳ همسرش را نیز همراه خود به مناطق جنگی برد، و تا زمان شهادت به همراه همسر و دو فرزندش در اندیمشک زندگی میکردند. در کنار کارهای نظامی در جبهه، از فعالیتهای فرهنگی - تبلیغی نیز غفلت نمیکرد و گاهی مسئولیت کارهای فرهنگی را نیز بر عهده میگرفت.
همیشه برای شهادت خود دعا میکرد، مخصوصا در دو سال آخر عمر با برکتش هرگاه یکی از دوستان و همرزمانش به شهادت میرسید با اندوه فراوان میگفت: «چرا نوبت ما نمیشود، دیگر روی دیدن پدر و مادر دوستان شهیدم را ندارم و از آنها خجالت میکشم....»
*دفاعپرس