شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۶۳۶۵
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۲
آن شب نحس هم تا سپيده دم با يکديگر دعوا کرديم، مي گفتم اين کار عاقبتي ندارد و بدبخت مي شويم، اما مثل هميشه و پس از آن که با کمربند کتک مفصلي خوردم کوتاه آمدم و نتوانستم در برابر نقشه وحشتناک شوهرم مقاومت کنم. او قصد داشت به بهانه خريد خودرو، صاحب آن را به خانه بکشاند و...
شهدای ایران:زن ۱۸ ساله که به اتهام همدستي با شوهرش در ارتکاب يک جنايت هولناک دستگير شده است پس از آن که صحنه قتل را در حضور قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد) بازسازي کرد به بيان ماجراي تلخ زندگي اش پرداخت و گفت: در يک خانواده ۸ نفره و آشفته بزرگ شدم، مادرم به بيماري سختي مبتلا شده بود و در شرايط جسمي بدي قرار داشت به طوري که هيچ کدام از ما نمي توانستيم کارهاي شخصي او را انجام بدهيم و تنها پدرم بود که ۵ سال کنارش ماند و کارهاي او را بدون منت انجام داد. در اين روزها من وارد سيزدهمين بهار زندگي ام شده بودم و در کلاس دوم راهنمايي تحصيل مي کردم که مادر سبحان به خواستگاري ام آمد. او از بستگان دورمان بود ولي من آشنايي چنداني با او نداشتم تا اين که روزي سبحان به همراه پدرش به منزل ما آمدند و من با ديدن او عاشقش شدم. اگر چه همه خانواده ام مخالف ازدواج من بودند و خانواده سبحان را شايسته اين وصلت نمي دانستند، اما من در اوج هيجانات دوران نوجواني قرار داشتم و به چيزي جز زندگي با سبحان نمي انديشيدم به همين خاطر ديوانه وار براي ازدواج با سبحان اصرار مي کردم تا اين که خانواده ام مرا طرد کردند و من بدون برگزاري هيچ گونه مراسمي با سبحان ازدواج کردم. در همين روزها مادرم بر اثر شدت بيماري جان سپرد و ۶ ماه بعد پدرم با زن ۲۳ ساله اي ازدواج کرد. اگر چه نامادري ام سن کمي دارد اما خيلي دوست داشتني است و همواره سعي مي کرد به من کمک کند. اين در حالي بود که تازه فهميده بودم سبحان جواني معتاد به مواد مخدر صنعتي است و هنگامي که دچار توهم مي شود با چاقو به من حمله مي کند و کتکم مي زند. از همان روزهاي اول زندگي درگيري هاي ما شروع شد چرا که من دختري کم سن و سال بودم و از آثار مخرب شيشه و کريستال اطلاعي نداشتم. او مدام در حال مصرف مواد بود و من از اين وضعيت کلافه شده بودم به طوري که حتي در اوايل نامزدي مان روزي در حالي که من ترک نشين موتور سيکلت بودم، عصباني شد و با چاقويي که هميشه به همراه داشت ضربه اي به پايم زد. سال گذشته وقتي فرزندم به دنيا آمد ديگر چيزي در خانه نداشتيم. سبحان همه لوازم منزل را براي تأمين هزينه هاي اعتيادش فروخته بود تا اين که مدتي قبل تصميم گرفت با بي هوش کردن راننده اي، خودروي او را سرقت کند. اگر چه من ابتدا مخالفت کردم، اما باز هم پس از آن که کتک مفصلي خوردم راضي به همکاري با او شدم و با يکديگر مالک خودروي پرايدي را به بهانه خريد خودرو، از جمعه بازار مشهد به منزل اجاره اي کشانديم و سبحان او را با چاقو کشت و من هم به او کمک کردم تا جسد را دفن کنيم که خيلي زود هم دستگير شديم...

ماجراي واقعي با همکاري پليس آگاهي خراسان رضوي

*خراسان

انتشار یافته: ۲
غیر قابل انتشار: ۰
معلمی که آرایشگر شد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۵۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۳۱
0
1
با سلام خدمت همکاران جوان و تازه کار , بنده بعد از 27 سال سوختن در کسوت معلمی سال گذشته ناچار به بازنشستگی پیش از موعد و روی آوردن به شغل دیگر شدم .از من میشنوین با این حرفا گول نخورین و یا به اعتراضات ادامه بدین و یااز حالا قید معلمیو بزنین و به شغل دیگه رو بیارین . مسیولان خودشونو به خواب زدن والا وضع اسفبار جامعه حاصل همین بی توجهی ها به شان معلمه , من نمیدونم واقعا در حال حاضر مملکت به چی بند شده ...!!!!!
معلم آرایشگر
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۰۲ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۲
0
0
بابا این نظرو اشتباهی اینجا نوشتم شما چطور منتشر کردین؟؟!!!! اینجوری نظرها رو بررسی میکنین؟؟؟؟1111 خسته نباشید
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار