پروفسور«چارلزتالیافرو» مشکل نژادپرستی را مختص جوامع کاپیتالیسم نمی داند اما معتقد است نمی توان این حقیقت را انکار کرد که اقتصاد عظیم نظام سرمایه داری بر پایه بدرفتاری بی شرمانه با سیاهان بنا شده است.
به گزارش شهدای ایران، بررسی موارد تبعیض نژادی در ایالات متحده آمریکا مستلزم بررسی نسبت سرمایه داری با تجارت برده و رواداری تبعیض نژادی از سوی این تفکر است. اگر چه برده داری پیش از سرمایه داری مدرن در آمریکا وجود داشته ولی بی شک تجارت برده در ظهور و تقویت سرمایه داری در آمریکا نقش بارزی داشته است.
در واقع گسترش تفکر سرمایه داری و حاکمیت آن در نهادهای سیاسی و اقتصادی باعث شده تا «افزایش سود» که نهایت دغدغه سرمایه داری است باعث استثمار پیرامون شود. این پیرامون در سطح داخلی طبقه کارگر است و در سطح بین المللی کشورهای پیرامونی (جهان سوم-جنوب-فقیر-در حال توسعه) است.
باید توجه داشت بردهداری در آمریکا عملی قانونی بود که بین سدههای ۱۷ و ۱۹ میلادی در ایالات متحده انجام میشد. بردهداری پیش از آن نیز تحت استعمار بریتانیا انجام میشد. بعدها در مستعمرات سیزدهگانه در زمان اعلامیه استقلال ایالات متحده در سال ۱۷۷۶ میلادی نیز بردهداری رسماً ادامه یافت. پس از جنگهای داخلی، تمایلات ضدبردهداری بهتدریج در ایالات شمالی گسترش پیدا کرد اما در جنوب، توسعه سریع صنعت پنبه از سال ۱۸۰۰ میلادی باعث شد که ایالتهای جنوبی به شدت متکی به بردهها شوند و بکوشند تا آن را در سرزمینهای غربی جدید نیز شایع کنند. ایالات متحده بهوسیله خط میسون-دیکسون که مریلند (بردهدار) و پنسیلوانیا (آزاد) را جدا میکرد به دو قطب ایالتهای بردهدار و ایالتهای آزاد تقسیم شده بود.
هر چند تجارت بینالمللی برده در سال ۱۸۰۸ میلادی ممنوع شد اما تجارت داخلی در آمریکا همچنان ادامه یافت و باعث شد تا جمعیت بردهها تا پیش از ممنوعیت بردهداری به چهار میلیون نفر برسد. در سال ۱۸۶۰ از میان ۱،۵۱۵،۶۰۵ خانوادهای که آزادانه در پانزده ایالت زندگی میکردند تقریباً یک چهارم برده داشتند که مساوی با ۸٪ کل خانوادههای آمریکایی در آن زمان بود. هر چند پس از شکلگیری ایالات متحده برخی از رنگینپوستان آزاد بودند اما وضعیت برده بودن بیشتر با رنگ پوست افرادی شناخته میشد که تبار آفریقایی داشتند. این مسأله باعث شد که نظامی قانونی به وجود آید که در آن نژاد نقش اصلی را بر عهده داشت.
مهاجران اولیه جنوب نیز، مانند نیو انگلند، پروتستانهای انگلیسی بودند. شمار زیادی از پروتستانهای فرانسوی نیز به ایالات کارولینای جنوبی و لوئیزیانا مهاجرت کردند. بسیاری از فرماندهان جنگهای استقلال آمریکا از جنوب بودند و ۴ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از ۵ رییس جمهور اول آمریکا نیز ازایالت ویرجینیا بودند.
ایالات جنوبی برای برآورده ساختن نیاز گسترده به کارگر، صاحبان مزارع جنوب، به بردههای سیاه پوست نیاز داشتند. اما با اعلام قانون الغای برده داری، جنوبیها با مشکل بزرگی روبرو شدند، به همین علت ۱۱ ایالت جنوبی در سال ۱۸۶۱ با تشکیل کنفدراسیون کشورهای آمریکا، تصمیم به جدایی از ایالات متحده آمریکا و تشکیل یک کشور جدید گرفتند. از نظر ایالات شمالی، برده داری امری غیراخلاقی و غیر انسانی بود، اما از نظر ایالات جنوبی، برده داری، تنها روش ممکن برای ادامه حیات زندگیشان بود. جدایی ایالات جنوبی از آمریکا، منجر به جنگ داخلی آمریکا شد که در نهایت، این جنگها با شکست ایالات جنوبی پایان یافت و برده داری برای همیشه به پایان رسید. سالها طول کشید تا صدمات و ویرانیهای به جا مانده از این جنگ، التیام یابد.
بررسی نسبت سرمایه داری و تبعیض (تبعیض نژادی) را در گفتگو با پروفسور «چارلز تالیافرو» مورد بحث و بررسی قرار داده ایم که در ادامه از نظر می گذرد. وی استاد دانشگاههای آکسفورد، کلمبیا، پرینستون، کلمبیا و نتردام آمریکا جویا شدیم. تالیافرو در حال حاضر استاد فلسفه کالج «سنت اولاف» در مینهسوتای آمریکاست. از آثار وی می توان به راهنمای آکسفورد درباره الهیات، راهنمایی مقدماتی بر زیبایی شناسی، تصویر در ذهن، فرهنگ فلسفه دین، تاریخ مختصر روح، راهنمای راتلج درباره خداشناسی و راهنمای مقدماتی فلسفه دین اشاره کرد. او از فیلسوفان برجسته معاصر به شمار میرود که در این حوزه صاحب آثار ارزشمندی است. تالیافرو دانش آموخته دانشگاه براون و هاروارد است. وی عضو انجمن فیلسوفان آمریکاست.
نظریه پردازن چپ از جمله «ایمانوئل والرشتاین» معتقد هستند که سرمایه داری(کاپیتالیسم) چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی به استثمار «پیرامون» مشغول است. پیرامون در داخل هر واحد سیاسی طبقه کارگر تعریف می شود و در بعد خارجی، کشورهای پیرامونی(جهان سوم-در حال توسعه-کشورهای فقیر). بر این اساس آیا می توان میان سرمایه داری و تبعیض نژادی به ویژه در آمریکا نسبتی دید؟
در پاسخ به این پرسش، من پیشنهاد می کنم که نقش فرهنگی و تاریخی که کاپیتالیسم (سرمایه داری) ایفا می کند را از پاسخ به این سؤال فلسفی که چه چیز برای بازار آزاد ضروری است، تفکیک کنیم. من فکر نمی کنم که بازار آزاد در ذات خود نژداپرستی یا بی عدالتی را به همراه داشته باشد، به ویژه اگر به لحاظ سیاسی یا اجتماعی متعهد به رعایت حقوق بشر باشد.
با این حال، در طول تاریخ، به لحاظ زیاده خواهی های امپریالیستی و استعماری اروپا و تلاش آن به اشاعه برده داری، کاپیتالیسم جهانی بر حسب الگوهای متفاوت و عمیق استثماری، نژادپرستانه و غیر نژادپرستانه پیاده شده است.
آیا حاکمیت سرمایه داری و تداوم آن در نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا باعث به وجود آمدن نوعی تبعیض علیه سیاه پوستان نبوده است؟
من با اساس سؤال شما مبنی بر اینکه در جامعه آمریکا با سیاه پوستان بدرفتاری می شود موافق هستم. با این حال، اندازه گیری ابعاد این بدرفتاری نیازمند آن است که حضور قابل توجه سیاه پوستان در پست های کلیدی آمریکا از ریاست جمهوری گرفته تا نمایندگی کنگره، عضویت در دستگاه قضا، نظام، آموزش، کلیسا و دیگر جوامع مذهبی، اقتصاد، دنیای ورزش، رسانه و غیره را نادیده نگیریم.
البته که نابرابری های اقتصادی وجود دارد، بیکاری در میان قشر سیاه جامعه آمریکا بیش از قشر سفید است و اغلب محکومان سیاه پوست در مقایسه با سفید پوستان مجبور به تحمل دوره حبس طولانی تری هستند. بنابراین، مشکلاتی وجود دارد که اقتصادی هستند و تبعیض نژادی و بدرفتاری در بطن یک اقتصاد کاپیتالیست روی داه است. من فکر می کنم توسل به کاپیتالیسم به تنهایی برای برقراری عدالت کافی نیست و راه حل -به عقیده من- با توسل به سیاست، فرهنگ و شاید مذهب حاصل شود. با همه این تفاسیر، فکر نمی کنم که مشکل در درجه اول خود کاپیتالیسم باشد.
شما در یک جامعه سوسیالیست و غیر کاپیتالیست هم می توانید با نژادپرستی مواجه شوید. کافی است به اسلام هراسی در اروپای شمالی به ویژه در جوامع سوسیالیستی مثل سوئد و نروژ نگاهی بیاندازید یا به تبعیض نژادی و فرهنگی در آسیای عصر مدرن به ویژه در جوامع سوسیالیست توجه کنید.
به طور مشخص آیا می توان تبعیض علیه آفریقایی-امریکایی ها و سرخپوستان در آمریکا را ناشی از ظهور سرمایه داری دانست؟
بله، اقدام کلونی های انگلیس و بعد ایالات متحده آمریکا به تجارت و استفاده از برده های آفریقایی همگی در حیطه عملکرد شرکت هایی اتفاق افتاد که در بطن یک اقتصاد جهانی و کاپیتالیست فعالیت می کردند. خود آفریقایی ها قطعا به منزله نوعی کالا تلقی می شدند.
بنابراین، با اینکه سعی دارم به شما بگویم که لزوما رابطه فلسفی بین بازار آزاد و نژادپرستی وجود ندارد، این یک حقیقت تاریخی انکارناپذیر است که اقتصاد عظیم نظام سرمایه داری- به ویژه در کلونی های جنوبی و شرقی و بعدها در ایالات های آمریکا- بر پایه بدرفتاری بی شرمانه با سیاهان آفریقایی تبار بنا شده است.
در ابتدای شکل گیری ایالات متحده آمریکا به اسم «اتحاد» ایالتهای مختلف سیاهان آمریکا و سرخپوستان شاهد ظلم و ستم فراوانی بودند و در جنگهای داخلی این کشور به اسم اتحاد بسیاری از مردم قتل عام شدند. چگونه چنین موضوعی توجیه شد؟
به گونه ای غم انگیز، جنگ داخلی آمریکا که از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی به طول انجامید نتیجه دلخواه را به همراه نداشت. همانگونه که «لینکلن» رئیس جمهور پیشین آمریکا در آغاز دومین دور از ریاست جمهوری خود گفت - که به عقیده من از لحاظ تاریخی قانع کننده ترین و پرمعنا ترین سخنرانی در تاریخ آمریکا بود- جنگ داخلی با هدف پایان دادن به برده داری صورت گرفت و این جنگی بود که همه ما باید به خاطرش خون می دادیم به این امید که دیگر خونی به خاطر برده داری ریخته نشود.
به گفته لینکلن، تاوان هر قطره از خونی که به واسطه شلاق به زمین می چکد باید با خونی که از لبه شمشیر می ریزد پرداخت شود. اما این جنگی نبود که به پایان نژادپرستی منجر شود. حتی برخی از آنهایی که برای پایان دادن به برده داری جنگیدند به برتری نژاد سفید بر سیاه باور داشتند.
به لحاظ تاریخی خون بیشتری باید از طریق جنبش حقوق مدنی برای به چالش کشیدن، افشا و ریشه کن کردن گناه نژادپرستی ریخته می شد. شما در سؤال خود جویای توضیحی برای سابقه تاریخی خشونت در آمریکا شدید. به عقیده من، توضیح این مطلب در عمق دلایلی نهفته است که برای چرایی تحمل هر یک از گروه های مردمی از نژادپرستی ارائه می دهیم. اما، آنچه که من سعی به گفتن آن دارم این است که از زمان پایه گذاری ایالات متحده آمریکا، همواره جنبشی قوی برای به رسمیت شناختن حقوق و منزلت تمامی افراد وجود داشته است.
کاربرد این جنبش عمیقا در تضاد با آنچه که ما پایه گذاری کردیم قرار دارد. این جنبشی است که به قیمت جان ۷۵۰ هزار آمریکایی در طی جنگ داخلی تمام شد و هنوز هم ما را به راهپیمایی، تظاهرات و رای دادن فرا می خواند تا زمانی که بتوانیم صاحب جامعه ای شویم که مایه فخر و مباهات ما باشد و در آن زندگی همه از سیاه، سفید گرفته تا مسلمان و مسیحی بدون توجه به قومیت، مذهب و فرهنگ آنها از ارزش یکسانی برخوردار باشد.
*مهر
در واقع گسترش تفکر سرمایه داری و حاکمیت آن در نهادهای سیاسی و اقتصادی باعث شده تا «افزایش سود» که نهایت دغدغه سرمایه داری است باعث استثمار پیرامون شود. این پیرامون در سطح داخلی طبقه کارگر است و در سطح بین المللی کشورهای پیرامونی (جهان سوم-جنوب-فقیر-در حال توسعه) است.
باید توجه داشت بردهداری در آمریکا عملی قانونی بود که بین سدههای ۱۷ و ۱۹ میلادی در ایالات متحده انجام میشد. بردهداری پیش از آن نیز تحت استعمار بریتانیا انجام میشد. بعدها در مستعمرات سیزدهگانه در زمان اعلامیه استقلال ایالات متحده در سال ۱۷۷۶ میلادی نیز بردهداری رسماً ادامه یافت. پس از جنگهای داخلی، تمایلات ضدبردهداری بهتدریج در ایالات شمالی گسترش پیدا کرد اما در جنوب، توسعه سریع صنعت پنبه از سال ۱۸۰۰ میلادی باعث شد که ایالتهای جنوبی به شدت متکی به بردهها شوند و بکوشند تا آن را در سرزمینهای غربی جدید نیز شایع کنند. ایالات متحده بهوسیله خط میسون-دیکسون که مریلند (بردهدار) و پنسیلوانیا (آزاد) را جدا میکرد به دو قطب ایالتهای بردهدار و ایالتهای آزاد تقسیم شده بود.
هر چند تجارت بینالمللی برده در سال ۱۸۰۸ میلادی ممنوع شد اما تجارت داخلی در آمریکا همچنان ادامه یافت و باعث شد تا جمعیت بردهها تا پیش از ممنوعیت بردهداری به چهار میلیون نفر برسد. در سال ۱۸۶۰ از میان ۱،۵۱۵،۶۰۵ خانوادهای که آزادانه در پانزده ایالت زندگی میکردند تقریباً یک چهارم برده داشتند که مساوی با ۸٪ کل خانوادههای آمریکایی در آن زمان بود. هر چند پس از شکلگیری ایالات متحده برخی از رنگینپوستان آزاد بودند اما وضعیت برده بودن بیشتر با رنگ پوست افرادی شناخته میشد که تبار آفریقایی داشتند. این مسأله باعث شد که نظامی قانونی به وجود آید که در آن نژاد نقش اصلی را بر عهده داشت.
مهاجران اولیه جنوب نیز، مانند نیو انگلند، پروتستانهای انگلیسی بودند. شمار زیادی از پروتستانهای فرانسوی نیز به ایالات کارولینای جنوبی و لوئیزیانا مهاجرت کردند. بسیاری از فرماندهان جنگهای استقلال آمریکا از جنوب بودند و ۴ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از ۵ رییس جمهور اول آمریکا نیز ازایالت ویرجینیا بودند.
ایالات جنوبی برای برآورده ساختن نیاز گسترده به کارگر، صاحبان مزارع جنوب، به بردههای سیاه پوست نیاز داشتند. اما با اعلام قانون الغای برده داری، جنوبیها با مشکل بزرگی روبرو شدند، به همین علت ۱۱ ایالت جنوبی در سال ۱۸۶۱ با تشکیل کنفدراسیون کشورهای آمریکا، تصمیم به جدایی از ایالات متحده آمریکا و تشکیل یک کشور جدید گرفتند. از نظر ایالات شمالی، برده داری امری غیراخلاقی و غیر انسانی بود، اما از نظر ایالات جنوبی، برده داری، تنها روش ممکن برای ادامه حیات زندگیشان بود. جدایی ایالات جنوبی از آمریکا، منجر به جنگ داخلی آمریکا شد که در نهایت، این جنگها با شکست ایالات جنوبی پایان یافت و برده داری برای همیشه به پایان رسید. سالها طول کشید تا صدمات و ویرانیهای به جا مانده از این جنگ، التیام یابد.
بررسی نسبت سرمایه داری و تبعیض (تبعیض نژادی) را در گفتگو با پروفسور «چارلز تالیافرو» مورد بحث و بررسی قرار داده ایم که در ادامه از نظر می گذرد. وی استاد دانشگاههای آکسفورد، کلمبیا، پرینستون، کلمبیا و نتردام آمریکا جویا شدیم. تالیافرو در حال حاضر استاد فلسفه کالج «سنت اولاف» در مینهسوتای آمریکاست. از آثار وی می توان به راهنمای آکسفورد درباره الهیات، راهنمایی مقدماتی بر زیبایی شناسی، تصویر در ذهن، فرهنگ فلسفه دین، تاریخ مختصر روح، راهنمای راتلج درباره خداشناسی و راهنمای مقدماتی فلسفه دین اشاره کرد. او از فیلسوفان برجسته معاصر به شمار میرود که در این حوزه صاحب آثار ارزشمندی است. تالیافرو دانش آموخته دانشگاه براون و هاروارد است. وی عضو انجمن فیلسوفان آمریکاست.
نظریه پردازن چپ از جمله «ایمانوئل والرشتاین» معتقد هستند که سرمایه داری(کاپیتالیسم) چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی به استثمار «پیرامون» مشغول است. پیرامون در داخل هر واحد سیاسی طبقه کارگر تعریف می شود و در بعد خارجی، کشورهای پیرامونی(جهان سوم-در حال توسعه-کشورهای فقیر). بر این اساس آیا می توان میان سرمایه داری و تبعیض نژادی به ویژه در آمریکا نسبتی دید؟
در پاسخ به این پرسش، من پیشنهاد می کنم که نقش فرهنگی و تاریخی که کاپیتالیسم (سرمایه داری) ایفا می کند را از پاسخ به این سؤال فلسفی که چه چیز برای بازار آزاد ضروری است، تفکیک کنیم. من فکر نمی کنم که بازار آزاد در ذات خود نژداپرستی یا بی عدالتی را به همراه داشته باشد، به ویژه اگر به لحاظ سیاسی یا اجتماعی متعهد به رعایت حقوق بشر باشد.
با این حال، در طول تاریخ، به لحاظ زیاده خواهی های امپریالیستی و استعماری اروپا و تلاش آن به اشاعه برده داری، کاپیتالیسم جهانی بر حسب الگوهای متفاوت و عمیق استثماری، نژادپرستانه و غیر نژادپرستانه پیاده شده است.
آیا حاکمیت سرمایه داری و تداوم آن در نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا باعث به وجود آمدن نوعی تبعیض علیه سیاه پوستان نبوده است؟
من با اساس سؤال شما مبنی بر اینکه در جامعه آمریکا با سیاه پوستان بدرفتاری می شود موافق هستم. با این حال، اندازه گیری ابعاد این بدرفتاری نیازمند آن است که حضور قابل توجه سیاه پوستان در پست های کلیدی آمریکا از ریاست جمهوری گرفته تا نمایندگی کنگره، عضویت در دستگاه قضا، نظام، آموزش، کلیسا و دیگر جوامع مذهبی، اقتصاد، دنیای ورزش، رسانه و غیره را نادیده نگیریم.
البته که نابرابری های اقتصادی وجود دارد، بیکاری در میان قشر سیاه جامعه آمریکا بیش از قشر سفید است و اغلب محکومان سیاه پوست در مقایسه با سفید پوستان مجبور به تحمل دوره حبس طولانی تری هستند. بنابراین، مشکلاتی وجود دارد که اقتصادی هستند و تبعیض نژادی و بدرفتاری در بطن یک اقتصاد کاپیتالیست روی داه است. من فکر می کنم توسل به کاپیتالیسم به تنهایی برای برقراری عدالت کافی نیست و راه حل -به عقیده من- با توسل به سیاست، فرهنگ و شاید مذهب حاصل شود. با همه این تفاسیر، فکر نمی کنم که مشکل در درجه اول خود کاپیتالیسم باشد.
شما در یک جامعه سوسیالیست و غیر کاپیتالیست هم می توانید با نژادپرستی مواجه شوید. کافی است به اسلام هراسی در اروپای شمالی به ویژه در جوامع سوسیالیستی مثل سوئد و نروژ نگاهی بیاندازید یا به تبعیض نژادی و فرهنگی در آسیای عصر مدرن به ویژه در جوامع سوسیالیست توجه کنید.
به طور مشخص آیا می توان تبعیض علیه آفریقایی-امریکایی ها و سرخپوستان در آمریکا را ناشی از ظهور سرمایه داری دانست؟
بله، اقدام کلونی های انگلیس و بعد ایالات متحده آمریکا به تجارت و استفاده از برده های آفریقایی همگی در حیطه عملکرد شرکت هایی اتفاق افتاد که در بطن یک اقتصاد جهانی و کاپیتالیست فعالیت می کردند. خود آفریقایی ها قطعا به منزله نوعی کالا تلقی می شدند.
بنابراین، با اینکه سعی دارم به شما بگویم که لزوما رابطه فلسفی بین بازار آزاد و نژادپرستی وجود ندارد، این یک حقیقت تاریخی انکارناپذیر است که اقتصاد عظیم نظام سرمایه داری- به ویژه در کلونی های جنوبی و شرقی و بعدها در ایالات های آمریکا- بر پایه بدرفتاری بی شرمانه با سیاهان آفریقایی تبار بنا شده است.
در ابتدای شکل گیری ایالات متحده آمریکا به اسم «اتحاد» ایالتهای مختلف سیاهان آمریکا و سرخپوستان شاهد ظلم و ستم فراوانی بودند و در جنگهای داخلی این کشور به اسم اتحاد بسیاری از مردم قتل عام شدند. چگونه چنین موضوعی توجیه شد؟
به گونه ای غم انگیز، جنگ داخلی آمریکا که از سال ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی به طول انجامید نتیجه دلخواه را به همراه نداشت. همانگونه که «لینکلن» رئیس جمهور پیشین آمریکا در آغاز دومین دور از ریاست جمهوری خود گفت - که به عقیده من از لحاظ تاریخی قانع کننده ترین و پرمعنا ترین سخنرانی در تاریخ آمریکا بود- جنگ داخلی با هدف پایان دادن به برده داری صورت گرفت و این جنگی بود که همه ما باید به خاطرش خون می دادیم به این امید که دیگر خونی به خاطر برده داری ریخته نشود.
به گفته لینکلن، تاوان هر قطره از خونی که به واسطه شلاق به زمین می چکد باید با خونی که از لبه شمشیر می ریزد پرداخت شود. اما این جنگی نبود که به پایان نژادپرستی منجر شود. حتی برخی از آنهایی که برای پایان دادن به برده داری جنگیدند به برتری نژاد سفید بر سیاه باور داشتند.
به لحاظ تاریخی خون بیشتری باید از طریق جنبش حقوق مدنی برای به چالش کشیدن، افشا و ریشه کن کردن گناه نژادپرستی ریخته می شد. شما در سؤال خود جویای توضیحی برای سابقه تاریخی خشونت در آمریکا شدید. به عقیده من، توضیح این مطلب در عمق دلایلی نهفته است که برای چرایی تحمل هر یک از گروه های مردمی از نژادپرستی ارائه می دهیم. اما، آنچه که من سعی به گفتن آن دارم این است که از زمان پایه گذاری ایالات متحده آمریکا، همواره جنبشی قوی برای به رسمیت شناختن حقوق و منزلت تمامی افراد وجود داشته است.
کاربرد این جنبش عمیقا در تضاد با آنچه که ما پایه گذاری کردیم قرار دارد. این جنبشی است که به قیمت جان ۷۵۰ هزار آمریکایی در طی جنگ داخلی تمام شد و هنوز هم ما را به راهپیمایی، تظاهرات و رای دادن فرا می خواند تا زمانی که بتوانیم صاحب جامعه ای شویم که مایه فخر و مباهات ما باشد و در آن زندگی همه از سیاه، سفید گرفته تا مسلمان و مسیحی بدون توجه به قومیت، مذهب و فرهنگ آنها از ارزش یکسانی برخوردار باشد.
*مهر