به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ آنچه خواهید خواند؛ روایتی ست خواندنی از عملیات غرورآفرین والفجر8 از زبان سرلشکر شهید محمد حسن طوسی که قائم مقام و مسئول اطلاعات عملیات لشکر ویژه 25 کربلا بود، لشکر ویژه ای که نقش اساسی و محوری در این عملیات شگفت انگیز ایفا کرد و بسیاری از صحنه ها و لحظات سخت این عملیات و نبردهای هفتاد و هشت روزه ی آن با رشادت و دلیری غواصان و نیروهای دریادل این لشکر پر توان، با موفقیت پشت سر گذاشته شد. مازندران در این نبرد حماسی که ارکان حزب بعث و حامیان او را متزلزل ساخت، بار سنگینی بدوش گرفت و گوهرهای گرانبهایی را نیز برای این فتح عظیم قربانی نمود و به خاطر ارزش گذاری بر این نقش عظیم، افتخار نصب پرچم سبز متبرک به حرم مطهر علی ابن موسی الرضا علیه السلام بر گلدسته های مسجد فاو از سوی فرماندهی سپاه پاسداران به فرمانده لشکر ویژه 25 کربلا، سردار مرتضی قربانی واگذار شد.
4 الی 5 ماه قبل از عملیات والفجر 8، وارد منطقه شده بودیم. به این شکل بود که ما باید حفاظت عملیات را صد در صد رعایت می کردیم. چون دشمن پس از عملیات بدر در پی این بود که حمله ی آینده ایران متوجه شود بدین جهت بود که ما دوست داشتیم صد در صد حفاظت رعایت شود این طور مطرح کردیم که لشکر به غرب رفته است و چند تن از مسوولین لشکر، از جمله کمیل، خودم، پاشا، کساییان، شهید امانی برادر مرتضی قربانی گاه گداری به منطقه می رفتیم. کلاً منطقه عملیاتی،منطقه بسیار حساس و حائز اهمیتی هم برای جمهوری اسلامی ایران و هم برای عراق بود. به همین دلیل این منطقه برای عملیات انتخاب شد. در رابطه با حفاظت مشکل داشتیم چون مردم در منطقه بودند. و برای عراق کار می کردند. کلاً کار کردن در این منطقه خیلی مشکل بود و اگر کم توجهی یا بی توجهی می کردیم دشمن حرکت آینده را می فهمید. علاوه بر لشکر ما، لشکرهای دیگر هم بودند. اگر هر کدام از آن ها یک اشتباه یا سهل انگاری از خودشان نشان می دادند، کافی بود که دشمن متوجه شود.
آموزش غواصی در آبهای گل آلود با غذای نان خشک
عنایت خداوند شامل حال اسلام و رزمندگان شد که تمام توجه دشمن به سمت هور رفت. گفتند ایران می خواهد حمله آینده خود را مجدداً از منطقه عملیاتی خیبر و بدر آغاز کند، به همین جهت دشمن بمباران هایش را در آن منطقه آغاز کرد و کار در منطقه فاو به راحتی پیش رفت. آن اوایل که رفتیم منطقه خلوت بود هیچ کس نبود. بچه های لشکر25 کربلا غریبانه ومظلومانه کار می کردند. اوایل غذا نداشتیم با مشکلات زیاد، بچه ها کار می کردند. کارهایشان بسیار سخت و طاقت فرسا بود. به خصوص بچه های اطلاعات؛ بچه هایی که برای شناسایی و دیده بانی می رفتند. اول باید آموزش می دیدند آموزش غواصی در آب های گل آلود و باتلاق ها با لباس غواصی توی گل آموزش می دیدند. با جریانات جزر و مد که آب اروند داشت آشنا می شدند طی 24 ساعت آب اروند 2 بار بالا می آید و 2 بار پایین، به این علت بود که بچه ها می بایست با روش کار در آب اروند آشنا می شدند. بعد از آموزش شروع به کار کردیم. کل بچه ها، روزانه به طور متوالی داخل آب می رفتند، کار می کردند و زحمت می کشیدند.
با توجه به این که مریض شده بودیم و سرما خورده بودیم. در مجموع با توجه به همه ی مشکلات و نارسایی هایی که در منطقه بود، بچه ها از یک معنویت بالایی برخوردار بودند. بچه ها عزاداری می کردند دسته روی می کردند زیر آتش عراقی ها. غذا نداشتند و نان خشک می خوردند.
یواش یواش کار پیش می رفت ولی منطقه ی کار لشکر عوض شد. کمی جلوتر رفت. یعنی جلوی شهر فاو. قبلاً نزدیک خسرو آباد بودیم. کار اصلی جلوی شهر فاو بود. آنجا که رفتیم هم، وضعیت همان طور بود. تردد فقط از روی جاده ها بود. نخلستان ها پر از گل و آب و در کل باتلاق بود.
بچه ها با روحیات بالا، کارشان را شروع کردند. از کیفیت و کارایی خوبی برخوردار بودند. چون خداوند در قرآن می فرماید: « ان تنصراله ینصرکم و یثبت اقدامکم » شما نصرت و یاری کنید دین مرا و در این نصرت و یاری استوار و ثابت قدم باشید من شما را کمک و یاری می کنم. آن جا به عینه ما شاهد این قضیه بودیم. از ابتدای کار در منطقه ی فاو، تا خود عملیات و بعد از آن، در لحظه لحظه های کار، شاهد امداد غیبی بودیم و نزول نصرت و کمک خداوند را می دیدیم. اگر نبود نصرت و کمک خداوند، نیروها نمی توانستند کار کنند.
واحدهای مختلفی که آن جا بودند، با هم کار می کردند. بچه های اطلاعات، علاوه بر کار خودشان نگهبانی هم می دادند. کار مهندسی شناسایی، تخریب، هم انجام می دادند. همه ی بچه ها کار می کردند و کارها منحصر به فرد یا واحد خاصی نبود. تا این که ماه اول در منطقه فاو بچه ها شروع کردند به شناسایی و کار کردن که الحمدلله خیلی خوب بود.
فریب دشمن با سنگر سازی
نکته ای که در آن جا حائز اهمیت بود مسئله ی حفاظت بود. ما باید کاری می کردیم که دشمن نفهمد حرکت ما در چه راستایی است. لذا شروع کردیم به ایجاد استحکامات و سنگرسازی. چون سنگرسازی که در خط می شود دشمن فکر می کند ما داریم این خط را برای پدافند آماده می کنیم.
بچه ها شبانه روز کار می کردند، از فرمانده لشکر گرفته تا پایین ترین رده ی نیرو. گونی می چیدند، گونی پر می کردند در پشت خط هم مواضع استقرار سلاح و امکانات را آماده می کردند. برای همه سخت و مشکل بود، در عین حال شیرین و دلپذیر هم بود. چون منطقه برای عملیات آماده می شد، عشق و شور عملیات، بچه ها را آن قدر شارژ کرده بود که دیگر به فکر مرخصی رفتن و این که خسته شده اند، نبودند. بچه ها سه ماه چهار ماه مرخصی نرفته بودند. ولی به آنها می گفتیم، حالا که سه ماه شده، بروید به مرخصی، نمی رفتند. می گفتند ما نمی رویم. به بعضی از بچه ها بعد از 3- 4 ماه مرخصی دادیم،20روز مرخصی گرفتند ولی 6- 7 روز بیشتر نماندند. زود بر می گشتند به منطقه. بچه ها، یک معنویت بسیار بالا و اخلاصی که مافوق تصور بود کار می کردند. با این که منطقه شلوغ شده بود ولی خداوند مهر خاموشی بر قلب، چشم و گوش دشمنان زده بود. دشمن هیچ یک از امکانات منطقه را ندید یا اگر هم می دید، فکر می کرد منطقه را داریم برای پدافندی آماده می کنیم. خداوند در این عملیات آن وعده ای را که در قرآن به مومنین و مسلمین داده بود به تحقق رساند. دلیل عمده ی آن هم این بود که مومنین سخت کار کردند. ابتدا رزمندگان خود را در مسیر حق قرار دادند، بعد وعده هایی که خداوند در قرآن خطاب به مسلمین و متقین داده بود، تحقق پیدا کرد. وعده های خداوند تخلف ناپذیر است.
امدادهای غیبی خداوند و بارش باران در شب عملیات
ما در طول 6 ماهی که در منطقه بودیم و کار می کردیم، شاهد امدادهای غیبی زیادی بودیم. بچه ها شناسایی می رفتند و دشمن هم منور می زد و آنها را می دید و تیراندازی می کرد، ولی هیچ مسئله ای اتفاق نمی افتاد. از هیچ تیپ و لشکری هم اسیر ندادیم. شناسایی به لطف خدا و به راحتی انجام شد و دشمن تا زمان عملیات غافل ماند و این منطقه را به عنوان منطقه دست چهارم می دانست. حتی یک سری امکانات توپ و تانک را به خاطر این که احساس می کرد در این منطقه عملیات نمی شود، خارج کرد.
امداد غیبی دیگری که ما شاهد آن بودیم آمدن ابر و بارانی شدن هوا در شب عملیات بود. باید کل امکانات را می آوردیم به منطقه. ترس داشتیم دشمن بفهمد که ما این همه امکانات را وارد منطقه کرده ایم. شب هوا کاملاً صاف بود. صبح دیدیم هوا کاملاً یک مرتبه ابری شد و پشت سرش هم باران بارید.
حالا به راحتی می توانستیم امکانات را انتقال دهیم. لطف و عنایت خداوند به خاطر توکل، ایثار، صبر، استقامت و فداکاری بچه ها بود. شاید چیزی بالغ بر 20 دقیقه یا نیم ساعت خط دفاعی دشمن شکسته شد. مهمترین خط دشمن، در مقابل لشکر 25 کربلا قرار داشت. اسکله های معروف و خود شهر.
روی ساختمان های شهر، موانع کار گذاشته بودند. بعد از عبور موانع تازه می رسیدیم به خط. خط شان دارای سنگرهای محکم و بتنی و پر از تیربار و ضد هوایی بود. به لطف خداوند بچه توانستند با کمترین تلفات خط را بشکنند و به پیشروی خود ادامه دهند. آن چیزهایی که قبل از عملیات پیش بینی می شد در زمان عملیات تمام آن ها به هم خورد. کاری که باید در 2 مرحله یا 3 مرحله انجام می شد، بچه ها در مرحله اول تمامش کردند. بنا بود آن شب بچه وارد شهر نشوند ولی هما شب شهر را تسخیر کردند و قال قضیه را کندند.
ناکامی گارد ریاست جمهوری صدام در برابر لشکر ویژه 25کربلا
تعدادی نیروهای پراکنده، مانده بودند که تا غروب قضیه اش حل شد. بعد از انجام مأموریت ها، نیروها آن قدر روحیه داشتند که مجدداً وارد عمل شدند. هر کدام در دو مرحله در عملیات شرکت کردند. بر اساس همین روحیه و تلاش نیروها و لطف خداوند، تک های دشمن آن چنان دفع شد، که دشمن در حیرت و ابهام فرو رفت. بهترین نیروهای عراقی را که از گارد ریاست جمهوریبودند، همه امکاناتشان را بسیج کرد ند ولی نتوانستند کاری بکنند.
آن چیزی که در این عملیات مهم و حائز اهمیت بود، معنویت و روحیه ی بالای معنوی نیروها بود که ما را هم در این عملیات موفق کرد. خداوند از ما جنگ خوب، جنگیدند خوب، کشتن زیاد دشمن و اسیر زیاد گرفتن نمی خواهد. در وهله ی اول، خداوند از ما می خواهد که تکلیف مان را انجام و آن مقدار توان را که در وجودمان هست و در وسع مان هست، آن ها را به کار ببندیم. وقتی ما تکلیف مان را انجام دهیم، تلاش ما را کردیم و تلاش مان خالصانه و مخلصانه در جهت خداوند بود، مسلماً خداوند آن وعده هایی را که در قرآن به ما داده به مرحله عمل در می آورد. حالا این انجام تکلیف مهم نیست که در کجا باشد، یا در میدان نبرد باشد، یا در پشت جبهه. یا با انداختن تیر باشد، یا پشتیبانی از رزمندگان یا فرماندهی باشد و یا غیره. اصلش این است که انسان، آن وظیفه را به نحو احسن و اکمل با تمام توان انجام دهد حالا یک وقت توان را به کار می بندد اما این توان جوابگوی کار نیست. آن وقت است که خداوند کمک می کند. خداوند می بیند که بیشتر از این در توانمان نیست آن وقتاست که خودش وارد عمل می شود. اما یک وقت است توان ما بیشتر از این چیزهاست، و کار هم یک کار ساده است ولی توکل ما پایین است و کمک و استمداد طلبیدن از خداوند پایین است. ایثار، اخلاص و تقوا پایین است، آن وقت می بینیم در انجام همان کار سبک، می مانیم و نمی توانیم آن را انجام دهیم. در این عملیات همه مسوولین در رده های بالا، لشکرها، قرارگاهها و در رده ها می گفتند که در توان ما نیست این عملیات را انجام دهیم ولی بنا به تکلیف، خودمان را آماده می کنیم. همه خودشان را هیچ می دانستند و خودشان را نمی دیدند. فقط خداوند را می دیدند در این عملیات هم خداوند کمک و نصرتش را نازل کرد، به صورتی که فوق تصور بود و آن چیزی را که ما تصور می کردیم، بسیار ضعیف و محدود بود ولی خداوند در مرحله عمل آن قدر لطف و عنایت خود را شامل رزمندگان اسلام کرد که همه ی ما را به حیرت واداشت. همه رزمندگان مات و مبهوت ماندند که چطور این همه پیروزی ها شامل حال اسلام شد؟!
زدن هواپیماها خیلی چیز مهمی است. امکانات خیلی موشکی و راداری ما نسبت به عراق خیلی محدود بود و همین طور امکانات هدایتی ما. یکی از نقطه فشارهای عراق در هر عملیات، نیروی هوای اش است. نیروی هوای اش را وارد عمل می کند و به طور وحشیانه بمباران های هوایی، که شاید از نصف هم بیشتر، شیمیایی است همه می افتد در دشت و بیابان، کمتر به نیروها صدمه می زند. همین شیمیایی که اخیراً زده اند، یک نفر هم نباید زنده می ماند ولی به لطف و عنایت خداوند و کوری چشم دشمنان، درصد پایینی از نیروها شیمیایی شدند. بقیه کارشان را در منطقه ادامه دادند. سقوط این همه هواپیما معجزه ای است. چون اگر موشک های ما بخواهد کار کند هواپیمای دشمن با یک سری تجهیزاتی که فرانسه دراختیار آن ها قرار داده است این موشک را می زنند با این وجود 60 فروند از هواپیماهای دشمن را طی عملیات با کمک خداوند زده اند و باز هم خواهند زد. این ها همه، نصرت و کمک خداوند است. همان نصرتی که در قرآن به ما وعده داده، تحقق پیدا کرده است.
گریه ی رزمندگان برای شهادت؛ همچون نوزادی که برای خوردن شیر، گریه می کند
نکته ی مهم دیگر، شهدای این عملیات هستند. که عموماً بچه هایی بودند که قبل از عملیات بعضی از آن ها را پیش بینی می کردیم که شهید می شوند. چون با حالات معنوی و روحیاتی که داشتند آدم احساس می کرد این ها شهید می شوند. مثل نوزادی که برای خوردن شیر، گریه می کند، این طوری برای شهادت و لقای اله گریه می کردند. حتی بعضی از آن ها که در شب اول عملیات، شهید نشدند، در حیرت فرو می رفتیم و تعجب می کردیم که چرا شهید نشدند. بعدها دیدیم که شهید شدند و مطمئناً حقشان بود و گریه ها و نماز شب و دعای شان مورد قبول درگاه خداوند آن ها را در جوار خودش قرار داده است.
پیام امام: فرمانده کل قوا خداوند هستند و ما هیچ کاره ایم
در مجموع می شود گفت که در این عملیات هیچ دستی کارساز نبود، نه طرح کسی، نه فرماندهی کسی، نه تدبیر کسی،نه جنگیدن خوب کسی، هیچ چیزی کارساز نبود فقط آن چیزی که همه مشاهده می کردند و همه عنوان کردند و می کنند این است که این عملیات صد در صد خدایی بود و خداوند این عملیات را هدایت کرد. قبل از عملیات مسوولین سپاه و فرمانده هان قرارگاه خاتم رفته بودند خدمت امام، امام فرمودند: « بسم اله الرحمن الرحیم. من نمی دانم در قلب هاتان چه می گذرد ولی این را می خواهم بدانید که خدایی وجود دارد و این مسئله، مسئله ای بسیار مهمی است که خدایی وجود دارد. » با این که امام می دانستند که این ها قبول دارند خداوند وجود دارد، در عین حال باز تذکر دادند که خداوند وجود دارد و بعد از این گفتند بروید کارهایتان را انجام دهید. دشمن به شدت در ضعف به سر می برد. انشااله کارهایتان را انجام دهید، عملیات تان هم پیروز است و موفق می شوید. وقتی فرمانده هان در گزارش می گفتند: «خدمت فرمانده کل قوا» امام می گفتند: « فرمانده کل قوا خداوند هستند و ما هیچ کاره ایم»
در واقع این عملیات، عملیات خدایی بود و فرمانده اصلی اش خداوند بود و امام زمان این عملیات را فرماندهی می کرد. اگر انسان چشم بصیرت داشت و اگر قلب طاهر داشت، می توانست آن را مشاهده کند و ببیند به عینه خداوند این عملیات را فرماندهی کرده است.
شهادت در مکتب ما بزرگترین هدیه ی الهی است
خداوند انشاالله اسلام و مسلمین و رزمندگان اسلام را موید بدارد تا ادامه ی این عملیات هم، به لطف خداوند انجام شود. خداوند اتمام و آخر این عملیات را پیروزی اسلام و مسلمین و رزمندگان اسلام، نابودی ارتش رو به اضمحلال بعث عراق، سقوط صدام و برپایی جمهوری اسلامی در عراق و از آن جا هم حرکت به سوی قدس باشد. شهدای این عملیات را هم که سهم عظیمی بر گردن مسلمین و مردم ایران دارند. انشااله با شهدای اسلام و امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش محشور گرداند و ما را از پیروان واقعی آنها قرار دهد و خانواده های معظم شان را صبر و اجر و استقامت عنایت فرماید. سایه ی امام عزیز را تا ظهور حضرت مهدی بر سر تمامی مسلمین و مسلمانان جهان، به خصوص ایران مستدام بدارد و یاران واقعی امام را صحیح و سالم در کنار امام زنده نگه بدارد. برای پیشبرد اهداف انقلاب، ما را هم انشااله توفیق اخلاص در عمل و اخلاص در کارهای مان عنایت فرماید و همه ی حالات و سکنات و کارهای مان را برای رضای خودش و در جهت خودش قرار دهد. یک آن و یک لحظه به حال خودمان وانگذارد. اسلام و مسلمین را هم در بین جهانیان سربلند و سرافراز و کفار و مشرکین و منافقین را هم زبون و خوار و نابودشان بگردان. انشااله بعد از قبول اعمال مان و آمرزش گناهان مان، شهادت را نصیب ما گرداند که بهترین سعادت و بهترین ارمغان برای یک مسلمان و یک رزمنده چیزی جز شهادت نیست. چون شهادت در مکتب ما بزرگترین هدیه ی الهی است که از جانب پروردگار اهدا می شود. خداوند ما را خالص و مخلص گرداند و در پایان هر وقت خودش مصلحت دانست، شهادت را نصیب ما گرداند.
والسلام علیکم و رحمه الله
منبع:سایت رزمندگان شمال