به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ از افتخارات سردار حمید رضا نوبخت این بود که پدرش دوشادوش او در میدان نبرد حضور داشت. گاهی دوستانش می دیدند که پدر و پسر کنار همدیگر قدم زنان از سنگرها دور می شدند و با هم درد و دل می کنند. پسر به عنوان فرمانده با نهایت ادب و احترام به پدر دستور می داد و پدر با تمام وجود و با عشق از او اطاعت میکرد.
قبل از عملیات کربلای 4 به پدرش مأموریت داد به عنوان مسئول نیروهای پیشرو در منطقه عملیاتی مستقر گردد و آنجا را از لحاظ سنگرسازی و امور ضروری آماده کند. پدر با استفاده از تجربه شغلی سنگری از آهن ساخت که در روزهای سخت عملیات و زیر شدت آتش دشمن حدود بیست تن از رزمندگان به درون آن رفتند. در همان حین راکتی توسط هواپیمای عراقی رها شد و در نزدیکی سنگر اصابت کرد. بر اثر انفجار تمام دیوارهای سنگر فرو ریخت و گرد و خاک آن را فرا گرفت. اما پس از دقایقی راه خروج مشخص شد و همه جان سالم از آن حادثه به در بردند.
با آغاز عملیات کربلای 4 در 3 دی 1365، گردانهای تحت امر حمیدرضا موفق به تصرف جزیره ام الرصاص شدند. بنابر تدبیر فرماندهی کل سپاه مبنی بر تخلیه منطقه عملیاتی کربلای 4 او ظرف سیزده روز نیروهای خود را به منطقه عملیات کربلای 5 منتقل کرد.
در شب عملیات به سنگر پدرش ـ حجت اللّه ـ رفت و انگشتر را از دست و چفیه را از دور گردن در آورد و به پدرش داد و گفت: «بعد از شهادتم انگشتر را به پسرم و چفیه را به دخترم بدهید و به آنان بگویید از آنها خوب مواظبت کنند.»آنگاه در حضور پدر به نماز ایستاد و چنان در نماز ضجه و زاری می کرد که گونه ها و محاسنش از اشک خیس شده بود.
در عملیات کربلای 4 نیروهای تیپ را در کنار دیگر یگانهای لشگر 25 در محور کانال پرورش ماهی شلمچه وارد عمل کرد. رزمندگان تحت امر وی توانستند با پاکسازی کانال، فرمانده لشکر گارد ارتش عراق و چند تن از فرماندهان و نیروهای بعثی را به اسارت در آوردند و تعداد زیادی از ادوات دشمن را منهدم نمایند.
با استقرار نیروهای لشکر 25 در پشت کانال، تیپ سوم به فرماندهی حمید موفق شد تا کانال خروجی عراق پیشروی کند. درگیری در بین دو طرف شدت گرفت. از طرف فرماندهی لشکر به حمیدرضا مأموریت داده شد برای شناسایی خط دشمن اقدام کند. او در حالی که یک جانباز خرمشهری که از دست و چشم مجروح بود و با منطقه آشنایی داشت، او را همراهی می کرد به سوی خط دشمن رهسپار شد. یکی از همرزمانش می گوید:به او گفتم این بنده خدا را با این وضعیت همراه خود نبر. اما او با نگاهی جدی به من گفت: «سرنوشت جمهوری اسلامی ایران در شلمچه رقم می خورد و آبروی اسلام و امام و نظام به فداکاری ما بسته است. پس اگر همه ما فدا شویم ارزش آن را دارد.» وقتی جواب او را شنیدم سرم را پایین انداختم.
حمیدرضا بعد از اتمام عملیات، پس از چند شبانه روز نبرد سنگین در آن سوی دریاچه ماهی، به این سوی آب آمد. پدرش او را در آغوش گرفت و بر چهره گرد و خاک گرفته اش بوسه زد. در این عملیات پسر خاله حمیدرضا ـ کریم پور کاظم ـ به شهادت رسید.
خواهرش می گوید:در روز سوم خاکسپاری شهید، نزدیک اذان مغرب با او به مزار شهید رفتیم. حمیدرضا بر مزار او که کنار مزار برادر شهیدمان علیرضا بود دست گذاشت و گفت: «کریم! اینجا جای من بود، تو آن را غصب کردی و من راضی نیستم. اگر رضایتم را می خواهی از خدا بخواه که جای من هم کنار قبر شهید کاظم علیزاده باشد که مثل برادرم بود.» پس از مراجعت به جبهه خط پدافندی جزیره مینو را تحویل گرفت.
حمیدرضا سرانجام با بیش از شصت ماه حضور در مناطق جنگی و شرکت در عملیاتهای مختلف، در 18 فروردین 1366 (چهل روز بعد از تقاضا از پسر خاله شهیدش، کریم پور کاظمی) در حالی که فرماندهی تیپ 3 و محور عملیاتی را به عهده داشت در عملیات کربلای 8 مفقودالاثر شد
پس از مفقود شدن او، پدرش که سالها در کنارش در جبهه حضور داشت. سنگر به سنگر و خاکریز به خاکریز در پی جسد او گشت شاید اثری از او بیابد. پدرش پس از سالها چشم انتظاری در 12 فروردین سال1374 در اثر عوارض شیمیایی در بیمارستان به شهادت رسید. در 12 آبان همان سال پیکر سردار شهید حمیدرضا نوبخت توسط گروه تجسس سپاه شناسایی شد. چند تکه استخوان او در تابوت کوچک به زادگاهش بابلسر انتقال یافت و پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم بابلسر به خاک سپرده شد."حمیدضا" به هنگام شهادت صاحب دو فرزند به نام ها علیرضا و فاطمه بود.
منبع:سایت رزمندگان شمال