ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در دوران جورج بوش (پسر) در مصاحبهای با شبکه بی.بی.سی اذعان میکند اقتدار آمریکا در جهان کاهش یافته و دوران جدیدی از بینظمی در جهان در حال وقوع است.
به گزارش شهدای ایران،مطالب ریچار هاس در حالی بیان می شود که از مدت ها قبل در مراکز مطالعاتی و اتاق های فکر آمریکا موضوع سیاست های امنیتی آمریکا بجد مورد بحث است. این مباحث بر واقعیتی استوار است که تلاش می شود بدون پرداختن به آن واقعیت، بر آثار و تغییرات ناشی از آن بر سیاست های جهانی و منطقه ای آمریکا متمرکز شوند. آن واقعیت شکست آمریکا در ادعای رهبری جهان و پیشبرد نظام تک قطبی است.
شکست آمریکا در ادعای خود، صرفا یک شکست سیاسی یا ایدئولوژیک نیست؛ بلکه شکستی نظامی، اقتصادی و استراتژیک است که هزینه های سنگین تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و مداخلات نظامی و امنیتی در دیگر نقاط جهان بخشی از آنهاست؛ شکستی که آمریکا در پیشبرد راهبرد جهان تک قطبی خود متحمل شده شکستی به مراتب سنگین تر از شکست آمریکا در جنگ ویتنام است.
با نظری کوتاه به تحولات پس از شکست آمریکا در ویتنام متوجه خواهیم شد که آمریکا رسما به شکست خود در ویتنام اعتراف نکرد، ولی تغییرات بزرگی در سیاست های داخلی و بین المللی آمریکا به وقوع پیوست که فقط یکی از نمونه های آن تغییر پارادایم امنیتی آمریکا در مناطق مختلف جهان از جمله در خلیج فارس بوده است. «منطقه ای کردن جنگ های منطقه ای» پارادایم امنیتی آمریکا در حفظ منافع حیاتی خود در مناطق راهبردی دنیا پس از شکست در ویتنام بود.
آمریکا بدون اعتراف به شرایط بحرانی خود در حال تجدیدنظر اساسی در سیاست های امنیتی خود در مناطق مختلف جهان است و در این میان خلیج فارس را می توان مهم ترین منطقه برای منافع حیاتی دانست . خلیج فارس از 2 بعد امنیت انرژی (منابع، قیمت مناسب، گردش آزاد حمل و نقل، بازگشت درآمدهای نفتی) و امنیت اسرائیل برای آمریکا منطقه ای حیاتی محسوب می شود و نمی تواند برای آن راهبرد تعریف نشده ای داشته باشد.
روسای جمهور آمریکا از ترومن تا اوباما نقش مهمی در شکل دادن به ساختارهای امنیتی و ژئوپلتیک خلیج فارس داشته اند تا بتوانند از منافع جهانی آمریکا در خلیج فارس دفاع کنند و با وجود تفاوت در روش های هر دوره ریاست جمهوری همه آنها هدف مشترکی را دنبال کردند و آن برقراری و حفظ سلطه آمریکا در منطقه است.
راهبرد آمریکا در خلیج فارس همواره بین 2 گزینه «امنیت منطقه ای تک قطبی» و «امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی» سیال بوده و 2 طیف جهان گرایان و منطقه گرایان برحسب در دست گرفتن قدرت در داخل آمریکا و به دست گرفتن ارکان تصمیم گیری سیاست های امنیتی و خارجی آمریکا یکی از گزینه ها را به عنوان پایه راهبرد آمریکا در خلیج فارس انتخاب کرده اند.
در اینجا توضیح 2 نکته ضروری است؛ اول آن که جهان گرایان و منطقه گرایان طیف گسترده ای از سیاستمداران، دیوانسالاران، دانشگاهیان، نظامیان و افراد متفرقه را شامل می شوند و ارتباطی به گرایش حزبی آنان ندارد و دوم سیاست های امنیتی آمریکا سیاست هایی پایدار و غیرحزبی محسوب می شوند که با تغییر رئیس جمهور یا تغییر حزب در قدرت تغییر نمی کنند و آنچه موجب تغییر یک سیاست امنیتی می شود، تغییر شرایط و نیازهای امنیتی عینی است.
پارادایم امنیتی آمریکا در خلیج فارس بعد از شکست در جنگ ویتنام تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پارادایم امنیت منطقه ای دوقطبی بود و با پیروزی انقلاب اسلامی این پارادایم به امنیت منطقه ای تک قطبی تغییر یافت و در زمان بوش پدر در پی حمله عراق به کویت و حمله متقابل آمریکا به عراق برای خارج ساختن عراق از کویت، پارادایم امنیت منطقه ای تک قطبی در خلیج فارس در قوی ترین شکل خود حاکم شد.
تغییر ریاست جمهوری از جمهوریخواهان به دموکرات ها تغییری در پارادایم امنیت منطقه ای تک قطبی در خلیج فارس ایجاد نکرد و کلینتون دموکرات ادامه دهنده راه بوش جمهوریخواه در پیگیری اهداف منطقه ای آمریکا در خلیج فارس متکی بر الگوی تک قطبی شد و با روی کار آمدن بوش پسر و در حوادث 11 سپتامبر و تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و عراق الگوی امنیت منطقه ای تک قطبی آمریکا بیش از پیش تقویت شد.
موارد ذیل را می توان درخصوص ویژگی های امنیت منطقه ای تک قطبی ذکر کرد:
1ـ یک کشور قدرتمند مسئولیت امنیت کشورهای کوچک و داوطلب را در یک محدوه ژئوپلتیک بر عهده می گیرد.
2ـ تمامی اعضا از قدرت برتر، حمایت بی دریغ دارند. (از طریق اتحاد میان کشورها، قراردادهای امنیتی و دفاعی دو جانبه با قدرت برتر)
3ـ یک مرکز فرماندهی منطقه ای فراگیر و شبکه دفاعی مشترک تاسیس می شود.
4ـ تشخیص ماهیت تهدید و چگونگی پاسخ به آن با قدرت برتر است و اعضا نمی توانند از قدرت برتر در تهدیداتی که خود تصور می کنند انتظار مداخله داشته باشند.
5ـ قدرت برتر، امنیت منطقه را از طریق حضور ثابت و محدود ( تاسیس پایگاه ها) و گسترده و واکنش سریع در مواقع بحرانی حفظ می کند. این شیوه هزینه های امنیتی را برای قدرت برتر کاهش می دهد.
6ـ کنترل تسلیحات و ارتش های متحدان و نظارت بر تسلیحات و ارتش های مناطق مجاور متحدان در اختیار قدرت برتر قرار می گیرد.
7ـ تضعیف، مهار و به انزوا کشیدن کشورهای خارج از اتحادیه در منطقه هدف عملیاتی امنیت تک قطبی است.
انتخاب اوباما به ریاست جمهوری آمریکا با تکیه بر شعار تغییر، نشان دهنده آغاز تغییر در سیاست های امنیتی آمریکا محسوب می شود؛ هرچند این تغییرات خیلی کند و بطئی است، ولی با آشکار شدن بیشتر آثار شکست سیاست های تک قطبی آمریکا در عرصه های مختلف بین المللی، تغییرات، سرعت بیشتری می گیرد. تغییر پارادایم امنیتی آمریکا در خلیج فارس از جمله تغییرات مهم راهبردی آمریکاست که دیرتر از دیگر تغییرات خود را نشان می دهد.
قرائن موجود (مطالعه مباحث اتاق های فکر و مراکز مطالعاتی آمریکا و تحلیل رفتار و مصاحبه های مقامات آمریکایی) نشان دهنده این واقعیت است که آمریکا برای حفظ منافع حیاتی خود در خلیج فارس و خاورمیانه در حال تغییر پارادایم امنیت منطقه ای خود از امنیت منطقه ای تک قطبی به امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی جدید است. دلیل این که صفت جدید را به آن اضافه می کنم آن است که این الگوی امنیتی جدید، تفاوت هایی با الگوی امنیت منطقه ای مدل نیکسون دارد که پس از شکست آمریکا در جنگ ویتنام اتخاذ شد.
برای پارادایم امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی جدید می توان این ویژگی ها را برشمرد:
1ـ امنیت منطقه از طریق موازنه قوای منطقه ای با مدیریت قدرت برتر فرامنطقه ای تامین می شود. حفظ موازنه بین قدرت های منطقه ای، وظیفه قدرت برتر است.
2ـ کشورهای کوچک حول قدرت های منطقه ای تجمع می کنند.
3ـ ثقل تهدیدات، امنیتی است تا نظامی و مدیریت بحران، مهم ترین ابزار مقابله با تهدیدات محسوب می شود.
4ـ کاهش چشمگیر هزینه های نظامی قدرت برتر، مهم ترین دلیل گرایش قدرت برتر به امنیت منطقه ای است.
با توجه به مطالب گفته شده به نظر می رسد آنچه در راهبرد امنیتی آمریکا در خلیج فارس در حال وقوع است، گذر از راهبرد امنیت تک قطبی به راهبرد امنیتی دوقطبی منطقه ای است و دلیل اصلی این تغییر، شکست راهبرد جهان تک قطبی و شکست های سخت نظامی آمریکا در جنگ های منطقه ای است که هزینه های سنگینی را بر اقتصاد آمریکا تحمیل کرده است.
راهبرد امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی، کلیدواژه طرح جدید امنیت منطقه ای آمریکا در خلیج فارس است و در این تغییر راهبرد باید منتظر تغییرات مختلفی در روندها، ساختارهای منطقه ای و شاکله های قدرت در منطقه باشیم.
تحلیل تحولات منطقه خلیج فارس بزرگ تر (خلیج فارس و خاورمیانه تا یمن) در چارچوب این الگوی امنیتی می تواند چشم انداز جدیدی از چرایی تحولات کنونی را نشان دهد و پاسخ های متفاوتی به پرسش های کنونی ما ارائه کند.
با ارائه این توضیح که در این پارادایم امنیتی دو قطب الزاما به معنی دو کشور نیست؛ بلکه دو قطب می تواند دو مجموعه (بلوک)، یک مجموعه، یک کشور یا دو جریان باشد. در این الگوی امنیت منطقه ای، جایگاه خاصی برای جمهوری اسلامی ایران تعریف می شود و این تعریف به لحاظ واقعیت قدرت عینی ایران است، نه ناشی از خواسته تعریف کننده . در پایان تاکید این نکته ضروری است که پارادایم امنیتی مورد نظر جمهوری اسلامی ایران امنیت دسته جمعی در منطقه است که تفاوت های زیادی با الگوی امنیتی منطقه ای دوقطبی دارد و مهم ترین تفاوت آن در مدیریت امنیت است که در الگوی دوقطبی مدیریت امنیت منطقه در اختیار آمریکا قرار می گیرد، ولی در الگوی امنیت دسته جمعی منطقه ای مدیریت امنیت در اختیار کشورهای منطقه است.
*جام جم
شکست آمریکا در ادعای خود، صرفا یک شکست سیاسی یا ایدئولوژیک نیست؛ بلکه شکستی نظامی، اقتصادی و استراتژیک است که هزینه های سنگین تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و مداخلات نظامی و امنیتی در دیگر نقاط جهان بخشی از آنهاست؛ شکستی که آمریکا در پیشبرد راهبرد جهان تک قطبی خود متحمل شده شکستی به مراتب سنگین تر از شکست آمریکا در جنگ ویتنام است.
با نظری کوتاه به تحولات پس از شکست آمریکا در ویتنام متوجه خواهیم شد که آمریکا رسما به شکست خود در ویتنام اعتراف نکرد، ولی تغییرات بزرگی در سیاست های داخلی و بین المللی آمریکا به وقوع پیوست که فقط یکی از نمونه های آن تغییر پارادایم امنیتی آمریکا در مناطق مختلف جهان از جمله در خلیج فارس بوده است. «منطقه ای کردن جنگ های منطقه ای» پارادایم امنیتی آمریکا در حفظ منافع حیاتی خود در مناطق راهبردی دنیا پس از شکست در ویتنام بود.
آمریکا بدون اعتراف به شرایط بحرانی خود در حال تجدیدنظر اساسی در سیاست های امنیتی خود در مناطق مختلف جهان است و در این میان خلیج فارس را می توان مهم ترین منطقه برای منافع حیاتی دانست . خلیج فارس از 2 بعد امنیت انرژی (منابع، قیمت مناسب، گردش آزاد حمل و نقل، بازگشت درآمدهای نفتی) و امنیت اسرائیل برای آمریکا منطقه ای حیاتی محسوب می شود و نمی تواند برای آن راهبرد تعریف نشده ای داشته باشد.
روسای جمهور آمریکا از ترومن تا اوباما نقش مهمی در شکل دادن به ساختارهای امنیتی و ژئوپلتیک خلیج فارس داشته اند تا بتوانند از منافع جهانی آمریکا در خلیج فارس دفاع کنند و با وجود تفاوت در روش های هر دوره ریاست جمهوری همه آنها هدف مشترکی را دنبال کردند و آن برقراری و حفظ سلطه آمریکا در منطقه است.
راهبرد آمریکا در خلیج فارس همواره بین 2 گزینه «امنیت منطقه ای تک قطبی» و «امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی» سیال بوده و 2 طیف جهان گرایان و منطقه گرایان برحسب در دست گرفتن قدرت در داخل آمریکا و به دست گرفتن ارکان تصمیم گیری سیاست های امنیتی و خارجی آمریکا یکی از گزینه ها را به عنوان پایه راهبرد آمریکا در خلیج فارس انتخاب کرده اند.
در اینجا توضیح 2 نکته ضروری است؛ اول آن که جهان گرایان و منطقه گرایان طیف گسترده ای از سیاستمداران، دیوانسالاران، دانشگاهیان، نظامیان و افراد متفرقه را شامل می شوند و ارتباطی به گرایش حزبی آنان ندارد و دوم سیاست های امنیتی آمریکا سیاست هایی پایدار و غیرحزبی محسوب می شوند که با تغییر رئیس جمهور یا تغییر حزب در قدرت تغییر نمی کنند و آنچه موجب تغییر یک سیاست امنیتی می شود، تغییر شرایط و نیازهای امنیتی عینی است.
پارادایم امنیتی آمریکا در خلیج فارس بعد از شکست در جنگ ویتنام تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پارادایم امنیت منطقه ای دوقطبی بود و با پیروزی انقلاب اسلامی این پارادایم به امنیت منطقه ای تک قطبی تغییر یافت و در زمان بوش پدر در پی حمله عراق به کویت و حمله متقابل آمریکا به عراق برای خارج ساختن عراق از کویت، پارادایم امنیت منطقه ای تک قطبی در خلیج فارس در قوی ترین شکل خود حاکم شد.
تغییر ریاست جمهوری از جمهوریخواهان به دموکرات ها تغییری در پارادایم امنیت منطقه ای تک قطبی در خلیج فارس ایجاد نکرد و کلینتون دموکرات ادامه دهنده راه بوش جمهوریخواه در پیگیری اهداف منطقه ای آمریکا در خلیج فارس متکی بر الگوی تک قطبی شد و با روی کار آمدن بوش پسر و در حوادث 11 سپتامبر و تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و عراق الگوی امنیت منطقه ای تک قطبی آمریکا بیش از پیش تقویت شد.
موارد ذیل را می توان درخصوص ویژگی های امنیت منطقه ای تک قطبی ذکر کرد:
1ـ یک کشور قدرتمند مسئولیت امنیت کشورهای کوچک و داوطلب را در یک محدوه ژئوپلتیک بر عهده می گیرد.
2ـ تمامی اعضا از قدرت برتر، حمایت بی دریغ دارند. (از طریق اتحاد میان کشورها، قراردادهای امنیتی و دفاعی دو جانبه با قدرت برتر)
3ـ یک مرکز فرماندهی منطقه ای فراگیر و شبکه دفاعی مشترک تاسیس می شود.
4ـ تشخیص ماهیت تهدید و چگونگی پاسخ به آن با قدرت برتر است و اعضا نمی توانند از قدرت برتر در تهدیداتی که خود تصور می کنند انتظار مداخله داشته باشند.
5ـ قدرت برتر، امنیت منطقه را از طریق حضور ثابت و محدود ( تاسیس پایگاه ها) و گسترده و واکنش سریع در مواقع بحرانی حفظ می کند. این شیوه هزینه های امنیتی را برای قدرت برتر کاهش می دهد.
6ـ کنترل تسلیحات و ارتش های متحدان و نظارت بر تسلیحات و ارتش های مناطق مجاور متحدان در اختیار قدرت برتر قرار می گیرد.
7ـ تضعیف، مهار و به انزوا کشیدن کشورهای خارج از اتحادیه در منطقه هدف عملیاتی امنیت تک قطبی است.
انتخاب اوباما به ریاست جمهوری آمریکا با تکیه بر شعار تغییر، نشان دهنده آغاز تغییر در سیاست های امنیتی آمریکا محسوب می شود؛ هرچند این تغییرات خیلی کند و بطئی است، ولی با آشکار شدن بیشتر آثار شکست سیاست های تک قطبی آمریکا در عرصه های مختلف بین المللی، تغییرات، سرعت بیشتری می گیرد. تغییر پارادایم امنیتی آمریکا در خلیج فارس از جمله تغییرات مهم راهبردی آمریکاست که دیرتر از دیگر تغییرات خود را نشان می دهد.
قرائن موجود (مطالعه مباحث اتاق های فکر و مراکز مطالعاتی آمریکا و تحلیل رفتار و مصاحبه های مقامات آمریکایی) نشان دهنده این واقعیت است که آمریکا برای حفظ منافع حیاتی خود در خلیج فارس و خاورمیانه در حال تغییر پارادایم امنیت منطقه ای خود از امنیت منطقه ای تک قطبی به امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی جدید است. دلیل این که صفت جدید را به آن اضافه می کنم آن است که این الگوی امنیتی جدید، تفاوت هایی با الگوی امنیت منطقه ای مدل نیکسون دارد که پس از شکست آمریکا در جنگ ویتنام اتخاذ شد.
برای پارادایم امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی جدید می توان این ویژگی ها را برشمرد:
1ـ امنیت منطقه از طریق موازنه قوای منطقه ای با مدیریت قدرت برتر فرامنطقه ای تامین می شود. حفظ موازنه بین قدرت های منطقه ای، وظیفه قدرت برتر است.
2ـ کشورهای کوچک حول قدرت های منطقه ای تجمع می کنند.
3ـ ثقل تهدیدات، امنیتی است تا نظامی و مدیریت بحران، مهم ترین ابزار مقابله با تهدیدات محسوب می شود.
4ـ کاهش چشمگیر هزینه های نظامی قدرت برتر، مهم ترین دلیل گرایش قدرت برتر به امنیت منطقه ای است.
با توجه به مطالب گفته شده به نظر می رسد آنچه در راهبرد امنیتی آمریکا در خلیج فارس در حال وقوع است، گذر از راهبرد امنیت تک قطبی به راهبرد امنیتی دوقطبی منطقه ای است و دلیل اصلی این تغییر، شکست راهبرد جهان تک قطبی و شکست های سخت نظامی آمریکا در جنگ های منطقه ای است که هزینه های سنگینی را بر اقتصاد آمریکا تحمیل کرده است.
راهبرد امنیت منطقه ای دو یا چندقطبی، کلیدواژه طرح جدید امنیت منطقه ای آمریکا در خلیج فارس است و در این تغییر راهبرد باید منتظر تغییرات مختلفی در روندها، ساختارهای منطقه ای و شاکله های قدرت در منطقه باشیم.
تحلیل تحولات منطقه خلیج فارس بزرگ تر (خلیج فارس و خاورمیانه تا یمن) در چارچوب این الگوی امنیتی می تواند چشم انداز جدیدی از چرایی تحولات کنونی را نشان دهد و پاسخ های متفاوتی به پرسش های کنونی ما ارائه کند.
با ارائه این توضیح که در این پارادایم امنیتی دو قطب الزاما به معنی دو کشور نیست؛ بلکه دو قطب می تواند دو مجموعه (بلوک)، یک مجموعه، یک کشور یا دو جریان باشد. در این الگوی امنیت منطقه ای، جایگاه خاصی برای جمهوری اسلامی ایران تعریف می شود و این تعریف به لحاظ واقعیت قدرت عینی ایران است، نه ناشی از خواسته تعریف کننده . در پایان تاکید این نکته ضروری است که پارادایم امنیتی مورد نظر جمهوری اسلامی ایران امنیت دسته جمعی در منطقه است که تفاوت های زیادی با الگوی امنیتی منطقه ای دوقطبی دارد و مهم ترین تفاوت آن در مدیریت امنیت است که در الگوی دوقطبی مدیریت امنیت منطقه در اختیار آمریکا قرار می گیرد، ولی در الگوی امنیت دسته جمعی منطقه ای مدیریت امنیت در اختیار کشورهای منطقه است.
*جام جم