مدتی است تب منتشر کردن عکس و خبر و گزارش از «دور دور» کردن صاحبان خودروهای لوکس در تهران بالا گرفته است؛ اما گزارش زیر درباره تهران نیست؛ گزارشی است از «دور دور» در بالاشهر مشهد.
شهدای ایران: دور دور بازی و چرخیدنِ بیهدف در خیابان و بزرگراه و کوچههای اعیاننشینِ شهر در ساعاتِ پایانیِ شبهای تعطیل، با حاشیههایی مثل سرعت و لایی کشیدن و کورس گذاشتن و سبقتهای خطرناک، قهقههها و همراه با ولومِ بالای موزیک و دود کردن سیگار و پیشنهادهای آنچنانی و اتفاقات عجیب، از پدیدههای نه چندان جدید اجتماعی است که فرقی ندارد در سعادتآباد تهران اتفاق بیفتد یا بالاشهر مشهد و ستارخانِ شیراز؛ به هر حال یک سرگرمیِ خطرناک و آزاردهنده است که علاوه بر پایمال کردنِ قوانین راهنمایی و رانندگی و حقوق شهروندیِ عابران و ساکنان و سرنشینان خودروهای حاضر، به عاملِ برهم زننده آرامش و امنیتِ روانی و ایجادِ سرخوردگیهای روحیِ افراد جامعه تبدیل شده است و گاهی با اتفاقاتی نظیر تصادفِ منجر به فوت سرنشینان پورشه زرد و بی ام دبلیوی معروف، واکنش بعضا نامناسب مردم در فضای مجازی را در پی دارد.
برای شنیدنِ حرفها و آشنایی با روحیاتِ جوانهایی که یک جورهایی به دور دور، معتاد شدهاند، حوالیِ ساعتِ هفتِ عصر به یکی از پاتوقهای دور دور بازی در مشهد رفتیم، منتها هیچ خبری نبود. وقتی سراغ این بچهها را از صاحبِ آبمیوه فروشیِ آن منطقه گرفتیم، خندید که: «اوه! ساعت هفته. بچه پولدارهای بیکار، صاحبانِ خودروهای چندصدمیلیونی، الان تازه از خوابِ ناز بعدازظهر بیدار شدهاند و مشغولِ نوشیدنِ آبمیوه و شیرنسکافه عصرانهشان هستند. باید صبر کنید. حوالیِ 10 و 11 سر و کلهشان پیدا میشود.»؛ چارهای نبود، آبمیوه خوردیم و منتظر ماندیم.
تفریح میکنیم حتی اگر ...
امیر، 28 ساله، صاحب خودروی اف جی کروزِ مشکی، میخندد که: «من معمولا شبهای تعطیل، با رفقا و پسرخالههایم میروم دور میزنم. دور دور کردن از حوالی 11-10 شب شروع میشود و تا 4-3 صبح ادامه دارد. کلی از این دور دورها و کوچه پس کوچهها خاطره دارم. توی این چرخیدنها اتفاقات عجیبی میافتد. دخترهای زیادی را میبینی که ماشینی قرض گرفتهاند و لنگِ شامِ امشب، یک بسته سیگار و ... هستند یا دخترهای پولدار که تنها هستند و خیانت دیدهاند و فقط دنبالِ یک مرهمِ عاطفیاند. زنهای مطلقهای که با چشمهای اشکآلود دور میزنند و خیلی خیلی آسیب پذیرند. پسرهایی که پشت شیشههای دودی خودروشان، انواع چیزها پیدا میشود. آقازادههای محتاط و محافظه کاری که فقط آمدهاند بچرخند و جراتِ دست از پا خطا کردن ندارند و مردهای عیاشِ سن بالا که دنبالِ طعمهاند. بیشتر بچههایی که اهلِ دور دورند، پولدارها و ثروتمندانِ شهر هستند که خود را یک سر و گردن، بالاتر از بقیه میبینند و این حق را برای خودشان قائلند که گاهی، کمی تفریح کنند. حتی اگر این تفریح برای بقیه، آزاردهنده باشد.»
به من چه که بقیه ندارند؟
خاطره، دختری 25 ساله با بینی عملی، سرنشینِ خودروی آزرای آلبالویی با لبخند میگوید: «الان کمتر ولی قبلا خیلی اهل دور دور و چرخیدن توی خیابان با دوست و رفقا بودم. معمولا شبهای جمعه و شبهای تعطیل، مثل یک قرار نانوشته دور هم جمع میشدیم و سعی میکردیم با سرعت و هیجان، خودمان را سرگرم کنیم. فکر هم نمیکنم کار بدی باشد؛ سرگرمی است دیگر. من دوست دارم و از چنین فرصتهایی استقبال میکنم. سرعتِ زیاد، موزیک با ولومِ بالا، شادی و خنده، رو کم کُنی و حالگیری؛ تفریح است دیگر. چرا فکر میکنید این تنها تفریحِ ما، باعث ایجاد ناامنی روانی، مزاحمت و سرخوردگی روحی برای بقیهای است که از چنین امکاناتی محرومند؟ من اصلا این حرف را قبول ندارم. همه اینها برمیگردد به درک، منطق و انعطافپذیری آدمها. این خیلی طبیعی است که بعضی خانوادهها و آدمها، به هر دلیلی، متمولتر از بقیه باشند و به اصطلاح دستشان به دهانشان برسد. یا تلاش کردهاند، یا شانس آوردهاند. به هر حال باید این واقعیت را پذیرفت. شرایط مالی بقیه به من ربطی ندارد. از قدیم گفتهاند دارندگی و برازندگی!»
به دنبال فخرفروشی
پدرام، از کارکشتههای دور دور بازی، سرنشین خودروی بی ام دبلیوی x6، به ماشینِ 800 میلیونیاش تکیه میدهد و با خونسردی میگوید: «از حدود 10 سال قبل، شبهای جمعه، خیابانهای خاصی پاتوق بروبچ عشقِ خودرو بود که سعی میکردند با به رخ کشیدنِ مدل و رنگ و امکانات ماشین، تیپ و قیافههای عجیب، موزیکهای آنچنانی و دست فرمان درجه یک و سبقت و ویراژ، یک جورهایی روی بقیه را کم کنند. گاهی این جور وقتها کار به شکستنِ آینه بغلِ خودروها و تنه زدنِ خودروها و تصادفهای خطرناک هم میکشید. اغلبِ بچه پولدارهای اصیل، آنها که چشم و دلشان سیر هست، دنبالِ جنبه تفریحی این قضیه هستند و معمولا نوکیسههایی که یک شبه پولدار شدهاند، دنبال جلب توجه عابران و فخرفروشیاند اما به شکلِ معمول، همه برای سرگرمی و پیدا کردنِ دوست و رفیقِ جدید، دور دور میکنند. البته این سالها، دیگر کمتر فرصت دور زدن پیش میآید. خیابانها شلوغند، تازه به دوران رسیدههایی که قبل از هر کاری یک ماشین مدل بالا انداختهاند زیر پایشان زیادند و خلاصه این کارها دیگر چیپ شده. اغلب دور هم جمع میشویم و آبمیوهای میزنیم، سیگاری میکشیم و تمام.»
بیکاریم، پس دور دور میکنیم!
سمیرا، دخترِ سی ساله صاحبِ خودروی 206 سفید، با لحنی حق به جانب میگوید: «من اهلِ ورزشم. مدتی کلاسِ اسکواش میرفتم و مدت کمی ورزشِ اسپلینگ را تجربه کردم. راستش را بخواهید رفتن به هر دوی این کلاسها برای منِ کارمند، چه به لحاظ زمانبندی و چه از لحاظِ هزینه، واقعا سخت و سنگین بود. هزینه هر جلسه اسکواش 10 هزار تومان و هزینه هر جلسه اسپلینگ، 12 هزار تومان است و این تازه جدا از هزینههای لباس و وسایل و رفت و آمد است.
هزینه ورودیِ پیست اتومبیلرانی برای هر دور، بیست هزار تومان است و هزینه سرگرمیهای فرهنگی مثل کتاب و کتابخانه و سینما و تئاتر هم با احتساب هزینههای جانبی، سر به فلک میکشد. اینها را بگذارید کنارِ، این که هیچ تفریحِ جمعی برای ما جوانها فراهم نیست و با توجه به سبکِ زندگی این روزها، فرصتی برای رفت و آمد و مهمانیهای فامیلی هم نمیماند. همه بیکار و علافیم و شاید برای پاسخ به نیازهای درونی و پر کردن خلاءهای روحی است که به سرگرمیهای من درآوردی و خطرناک مثل دور دور، رو میآوریم.»
*خراسان
برای شنیدنِ حرفها و آشنایی با روحیاتِ جوانهایی که یک جورهایی به دور دور، معتاد شدهاند، حوالیِ ساعتِ هفتِ عصر به یکی از پاتوقهای دور دور بازی در مشهد رفتیم، منتها هیچ خبری نبود. وقتی سراغ این بچهها را از صاحبِ آبمیوه فروشیِ آن منطقه گرفتیم، خندید که: «اوه! ساعت هفته. بچه پولدارهای بیکار، صاحبانِ خودروهای چندصدمیلیونی، الان تازه از خوابِ ناز بعدازظهر بیدار شدهاند و مشغولِ نوشیدنِ آبمیوه و شیرنسکافه عصرانهشان هستند. باید صبر کنید. حوالیِ 10 و 11 سر و کلهشان پیدا میشود.»؛ چارهای نبود، آبمیوه خوردیم و منتظر ماندیم.
تفریح میکنیم حتی اگر ...
امیر، 28 ساله، صاحب خودروی اف جی کروزِ مشکی، میخندد که: «من معمولا شبهای تعطیل، با رفقا و پسرخالههایم میروم دور میزنم. دور دور کردن از حوالی 11-10 شب شروع میشود و تا 4-3 صبح ادامه دارد. کلی از این دور دورها و کوچه پس کوچهها خاطره دارم. توی این چرخیدنها اتفاقات عجیبی میافتد. دخترهای زیادی را میبینی که ماشینی قرض گرفتهاند و لنگِ شامِ امشب، یک بسته سیگار و ... هستند یا دخترهای پولدار که تنها هستند و خیانت دیدهاند و فقط دنبالِ یک مرهمِ عاطفیاند. زنهای مطلقهای که با چشمهای اشکآلود دور میزنند و خیلی خیلی آسیب پذیرند. پسرهایی که پشت شیشههای دودی خودروشان، انواع چیزها پیدا میشود. آقازادههای محتاط و محافظه کاری که فقط آمدهاند بچرخند و جراتِ دست از پا خطا کردن ندارند و مردهای عیاشِ سن بالا که دنبالِ طعمهاند. بیشتر بچههایی که اهلِ دور دورند، پولدارها و ثروتمندانِ شهر هستند که خود را یک سر و گردن، بالاتر از بقیه میبینند و این حق را برای خودشان قائلند که گاهی، کمی تفریح کنند. حتی اگر این تفریح برای بقیه، آزاردهنده باشد.»
به من چه که بقیه ندارند؟
خاطره، دختری 25 ساله با بینی عملی، سرنشینِ خودروی آزرای آلبالویی با لبخند میگوید: «الان کمتر ولی قبلا خیلی اهل دور دور و چرخیدن توی خیابان با دوست و رفقا بودم. معمولا شبهای جمعه و شبهای تعطیل، مثل یک قرار نانوشته دور هم جمع میشدیم و سعی میکردیم با سرعت و هیجان، خودمان را سرگرم کنیم. فکر هم نمیکنم کار بدی باشد؛ سرگرمی است دیگر. من دوست دارم و از چنین فرصتهایی استقبال میکنم. سرعتِ زیاد، موزیک با ولومِ بالا، شادی و خنده، رو کم کُنی و حالگیری؛ تفریح است دیگر. چرا فکر میکنید این تنها تفریحِ ما، باعث ایجاد ناامنی روانی، مزاحمت و سرخوردگی روحی برای بقیهای است که از چنین امکاناتی محرومند؟ من اصلا این حرف را قبول ندارم. همه اینها برمیگردد به درک، منطق و انعطافپذیری آدمها. این خیلی طبیعی است که بعضی خانوادهها و آدمها، به هر دلیلی، متمولتر از بقیه باشند و به اصطلاح دستشان به دهانشان برسد. یا تلاش کردهاند، یا شانس آوردهاند. به هر حال باید این واقعیت را پذیرفت. شرایط مالی بقیه به من ربطی ندارد. از قدیم گفتهاند دارندگی و برازندگی!»
به دنبال فخرفروشی
پدرام، از کارکشتههای دور دور بازی، سرنشین خودروی بی ام دبلیوی x6، به ماشینِ 800 میلیونیاش تکیه میدهد و با خونسردی میگوید: «از حدود 10 سال قبل، شبهای جمعه، خیابانهای خاصی پاتوق بروبچ عشقِ خودرو بود که سعی میکردند با به رخ کشیدنِ مدل و رنگ و امکانات ماشین، تیپ و قیافههای عجیب، موزیکهای آنچنانی و دست فرمان درجه یک و سبقت و ویراژ، یک جورهایی روی بقیه را کم کنند. گاهی این جور وقتها کار به شکستنِ آینه بغلِ خودروها و تنه زدنِ خودروها و تصادفهای خطرناک هم میکشید. اغلبِ بچه پولدارهای اصیل، آنها که چشم و دلشان سیر هست، دنبالِ جنبه تفریحی این قضیه هستند و معمولا نوکیسههایی که یک شبه پولدار شدهاند، دنبال جلب توجه عابران و فخرفروشیاند اما به شکلِ معمول، همه برای سرگرمی و پیدا کردنِ دوست و رفیقِ جدید، دور دور میکنند. البته این سالها، دیگر کمتر فرصت دور زدن پیش میآید. خیابانها شلوغند، تازه به دوران رسیدههایی که قبل از هر کاری یک ماشین مدل بالا انداختهاند زیر پایشان زیادند و خلاصه این کارها دیگر چیپ شده. اغلب دور هم جمع میشویم و آبمیوهای میزنیم، سیگاری میکشیم و تمام.»
بیکاریم، پس دور دور میکنیم!
سمیرا، دخترِ سی ساله صاحبِ خودروی 206 سفید، با لحنی حق به جانب میگوید: «من اهلِ ورزشم. مدتی کلاسِ اسکواش میرفتم و مدت کمی ورزشِ اسپلینگ را تجربه کردم. راستش را بخواهید رفتن به هر دوی این کلاسها برای منِ کارمند، چه به لحاظ زمانبندی و چه از لحاظِ هزینه، واقعا سخت و سنگین بود. هزینه هر جلسه اسکواش 10 هزار تومان و هزینه هر جلسه اسپلینگ، 12 هزار تومان است و این تازه جدا از هزینههای لباس و وسایل و رفت و آمد است.
هزینه ورودیِ پیست اتومبیلرانی برای هر دور، بیست هزار تومان است و هزینه سرگرمیهای فرهنگی مثل کتاب و کتابخانه و سینما و تئاتر هم با احتساب هزینههای جانبی، سر به فلک میکشد. اینها را بگذارید کنارِ، این که هیچ تفریحِ جمعی برای ما جوانها فراهم نیست و با توجه به سبکِ زندگی این روزها، فرصتی برای رفت و آمد و مهمانیهای فامیلی هم نمیماند. همه بیکار و علافیم و شاید برای پاسخ به نیازهای درونی و پر کردن خلاءهای روحی است که به سرگرمیهای من درآوردی و خطرناک مثل دور دور، رو میآوریم.»
*خراسان