حالا باید از مدعیان تندرو دانستن شهید نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام پرسید که چگونه مدعی فعالیت در نظامی هستند که بنا به اظهار نظر صریح بزرگان اولین قدم را در تشکیل حکومت اسلامی برداشتهاند و آیا برای توجیه یک تفسیر باید اصلیترین پایه استکبار ستیزی را با عناوینی همچون تندرو زیر سؤال برد.
شهدای ایران:روزنامه شرق در سرمقاله یکشنبه خود به قلم سردبیر به بیان مطالبی درباره تبار شناسی برخی از فعالان سیاسی در فضای کنونی کشورمان پرداخته که صرف نظر از نقد جدی نسبت به نتیجهگیری آن ابهامات جدی نسبت به فرض ابتدایی آن به وجود میآورد. ابهاماتی را که حتی میتواند شائبه زیر سؤال بردن برخی از اصول بنیادی نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی مبارزات ملت ایران در سدهها و دوران کنونی نیز پدید آورد.
نگارنده در ابتدای این مطلب با عنوان زمینه و زمانه تندروها، مدعی است که با نگاهی تاریخی به تندروهای ایران میتوان تبار آنها را به جمعیت فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی رساند و نگارنده از این جملات به سرعت گذر میکند و سپس به نقد رفتاری اصولگریان که بنا بر قاعده بخشی از آنها در قالب همین تندروها قرار میگیرد، میپردازد و رفتار آنها را در مقابل برخی کجروهای دولت قبل مصداق مصلحت اندیشی و محافظه کاری میداند که در مقابل رفتار و مشی شهید نواب صفوی قرار میگیرد.
با چشم پوشی از ادامه مطلب که بدون شک مهمترین بهانه برای آن سخنان محمود احمدینژاد، رئیسجمهور سابق در بابل درباره ظهور حضرت صاحب الزمان است، این سؤال برای هر مخاطبی ایجاد میشود که آیا ریشه برخی رفتارها از سوی گروههای سیاسی را که از سوی رسانههای تجدید نظر طلب تندروی نامیده میشود باید به جمعیت فداییان اسلام که در راس آن شهید نواب صفوی قرار داشت، رساند و اصولا تندروی دانستن حرکت فداییان اسلام چه تبعاتی در نگاه سیاسی فرد به نظام جمهوری اسلامی به عنوان چهارچوبی برای هر حرکت سیاسی مشروعی خواهد داشت.
واقعیت این است که حرکت فداییان اسلام در طول تاریخ واکنشهای متفاوتی را در بین گروههای مختلف سیاسی ایجاد و حرکتهای جهادی این گروه که در قالب اعدام وابستگان به دستگاه پهلوی نمود پیدا کرده، تاثیرات عمیقی بر تاریخ گذاشته است.
در این میان نقطه مشترک مخالفت با حرکتهای این گروه نوعی وابستگی به دستگاه پهلوی و وابستگان آنها یا در نهایت نوعی مسامحه بیجا در مقابل خیانت کشور است.
تندروی دانستن ترور اشخاصی همچون عبدالحسین هژیر که وابستگی آنها به دستگاه اطلاعاتی انگلستان و دستگاه پهلوی به خصوص شخص اشرف پهلوی زبانزد خاص و عام بوده یا از میان برداشتن شخصی همچون سرلشکر رزم آرا که مقاومت وی در مقابل ملی شدن صنعت نفت میرفت تا فاتحه آن را به کلی بخواند یا میتواند تنها از ذهنی بیاطلاع یا مغرض نسبت به حرکتهای ملیگرایانه این ملت شکل بگیرد.
مقام معظم رهبری در یادنامه این شهید بزرگوار در سال 62 میفرمایند: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیئت حاکمه بهوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکار هم میکرد. باز هم در اوج برخی حملات به فداییان اسلام و حرکتهای آنان در دوره دوم خرداد است که رهبری در سال 79 بر روی عکس نگاره ایشان مینویسند «بسمه تعالی سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما».
همین سخنان به خوبی نشان از جایگاه این شهید بزرگوار در جایگاه فکری و منظومه عقیدتی نظام جمهوری اسلامی ایران دارد. حتی اگر بخواهیم برخی انتقادات درباره تشکیلات فداییان اسلام را به رسمیت شناخته و اعدام شخصیتهایی که خیانت آنها به منافع ملی کشور مسجل شده است را عمل تروریستی بنامیم، بنابر این باید اقدامات مبارزان دیگری در طول تاریخ همچون ستارخان و باقرخان در مقابل استبداد قاجاری یا سرکوب فرقه بابیت و اعوان و انصار آنها توسط امیرکبیر را نیز اقدام تروریستی شناخت و شهادت آنها را اجرای عدالت نامید و مجسمه سران قاجاری و همچنین بابیت را به عنوان قهرمانان مظلوم در گوشه و کنار شهر برپا کرد.
حرکت نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام را میتوان به عنوان عصارهای نامید که از آن حکومت نظام جمهوری اسلامی برپا شد و حتی پیش از آغاز نهضت انقلابی مردم ایران بود که نواب سودای برپایی حکومت اسلامی را داشت. این تفکر نواب به قدری از زمان خود جلوتر بود که حتی برخی از بزرگان و علمای آن زمان حوزه نیز به آن چشم تردید نگاه میکردند و مطرح کردن آن را به صلاح حوزه علمیه نمیدانستند.
به این ترتیب تندرو دانستن نواب صفوی و فداییان اسلام به مانند این است که کل نظام حکومت جمهوری اسلامی ایران را یک تندروی بزرگ در دنیای امروز دانست. البته چنین نگاهی شباهت غریبی دارد با آن چه که امروز رژیم صهیونیستی و امریکا به صورت مرتب در تریبونهای خود تکرار میکنند و ایران را بازیگری میدانند که باید به هنجار شده و درست از تندروی بردارد و تبدیل به نظامی مسئول در جامعه جهانی شود.
بی پیرایه باید بگویم که حتی با این ترتیب من نگارنده هم تندرویی هستم که آرزو میکنم در تندروی به درجه شهید نواب صفوی برسم.
حالا باید از مدعیان تندرو دانستن شهید نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام پرسید که چگونه مدعی فعالیت در نظامی هستند که بنا به اظهار نظر صریح بزرگان اولین قدم را در تشکیل حکومت اسلامی برداشتهاند و آیا برای توجیه یک تفسیر باید اصلیترین پایه استکبار ستیزی را با عناوینی همچون تندرو زیر سؤال برد.
نگارنده در ابتدای این مطلب با عنوان زمینه و زمانه تندروها، مدعی است که با نگاهی تاریخی به تندروهای ایران میتوان تبار آنها را به جمعیت فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی رساند و نگارنده از این جملات به سرعت گذر میکند و سپس به نقد رفتاری اصولگریان که بنا بر قاعده بخشی از آنها در قالب همین تندروها قرار میگیرد، میپردازد و رفتار آنها را در مقابل برخی کجروهای دولت قبل مصداق مصلحت اندیشی و محافظه کاری میداند که در مقابل رفتار و مشی شهید نواب صفوی قرار میگیرد.
با چشم پوشی از ادامه مطلب که بدون شک مهمترین بهانه برای آن سخنان محمود احمدینژاد، رئیسجمهور سابق در بابل درباره ظهور حضرت صاحب الزمان است، این سؤال برای هر مخاطبی ایجاد میشود که آیا ریشه برخی رفتارها از سوی گروههای سیاسی را که از سوی رسانههای تجدید نظر طلب تندروی نامیده میشود باید به جمعیت فداییان اسلام که در راس آن شهید نواب صفوی قرار داشت، رساند و اصولا تندروی دانستن حرکت فداییان اسلام چه تبعاتی در نگاه سیاسی فرد به نظام جمهوری اسلامی به عنوان چهارچوبی برای هر حرکت سیاسی مشروعی خواهد داشت.
واقعیت این است که حرکت فداییان اسلام در طول تاریخ واکنشهای متفاوتی را در بین گروههای مختلف سیاسی ایجاد و حرکتهای جهادی این گروه که در قالب اعدام وابستگان به دستگاه پهلوی نمود پیدا کرده، تاثیرات عمیقی بر تاریخ گذاشته است.
در این میان نقطه مشترک مخالفت با حرکتهای این گروه نوعی وابستگی به دستگاه پهلوی و وابستگان آنها یا در نهایت نوعی مسامحه بیجا در مقابل خیانت کشور است.
تندروی دانستن ترور اشخاصی همچون عبدالحسین هژیر که وابستگی آنها به دستگاه اطلاعاتی انگلستان و دستگاه پهلوی به خصوص شخص اشرف پهلوی زبانزد خاص و عام بوده یا از میان برداشتن شخصی همچون سرلشکر رزم آرا که مقاومت وی در مقابل ملی شدن صنعت نفت میرفت تا فاتحه آن را به کلی بخواند یا میتواند تنها از ذهنی بیاطلاع یا مغرض نسبت به حرکتهای ملیگرایانه این ملت شکل بگیرد.
مقام معظم رهبری در یادنامه این شهید بزرگوار در سال 62 میفرمایند: یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب بود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیئت حاکمه بهوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکار هم میکرد. باز هم در اوج برخی حملات به فداییان اسلام و حرکتهای آنان در دوره دوم خرداد است که رهبری در سال 79 بر روی عکس نگاره ایشان مینویسند «بسمه تعالی سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما».
همین سخنان به خوبی نشان از جایگاه این شهید بزرگوار در جایگاه فکری و منظومه عقیدتی نظام جمهوری اسلامی ایران دارد. حتی اگر بخواهیم برخی انتقادات درباره تشکیلات فداییان اسلام را به رسمیت شناخته و اعدام شخصیتهایی که خیانت آنها به منافع ملی کشور مسجل شده است را عمل تروریستی بنامیم، بنابر این باید اقدامات مبارزان دیگری در طول تاریخ همچون ستارخان و باقرخان در مقابل استبداد قاجاری یا سرکوب فرقه بابیت و اعوان و انصار آنها توسط امیرکبیر را نیز اقدام تروریستی شناخت و شهادت آنها را اجرای عدالت نامید و مجسمه سران قاجاری و همچنین بابیت را به عنوان قهرمانان مظلوم در گوشه و کنار شهر برپا کرد.
حرکت نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام را میتوان به عنوان عصارهای نامید که از آن حکومت نظام جمهوری اسلامی برپا شد و حتی پیش از آغاز نهضت انقلابی مردم ایران بود که نواب سودای برپایی حکومت اسلامی را داشت. این تفکر نواب به قدری از زمان خود جلوتر بود که حتی برخی از بزرگان و علمای آن زمان حوزه نیز به آن چشم تردید نگاه میکردند و مطرح کردن آن را به صلاح حوزه علمیه نمیدانستند.
به این ترتیب تندرو دانستن نواب صفوی و فداییان اسلام به مانند این است که کل نظام حکومت جمهوری اسلامی ایران را یک تندروی بزرگ در دنیای امروز دانست. البته چنین نگاهی شباهت غریبی دارد با آن چه که امروز رژیم صهیونیستی و امریکا به صورت مرتب در تریبونهای خود تکرار میکنند و ایران را بازیگری میدانند که باید به هنجار شده و درست از تندروی بردارد و تبدیل به نظامی مسئول در جامعه جهانی شود.
بی پیرایه باید بگویم که حتی با این ترتیب من نگارنده هم تندرویی هستم که آرزو میکنم در تندروی به درجه شهید نواب صفوی برسم.
حالا باید از مدعیان تندرو دانستن شهید نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام پرسید که چگونه مدعی فعالیت در نظامی هستند که بنا به اظهار نظر صریح بزرگان اولین قدم را در تشکیل حکومت اسلامی برداشتهاند و آیا برای توجیه یک تفسیر باید اصلیترین پایه استکبار ستیزی را با عناوینی همچون تندرو زیر سؤال برد.