شهدای ایران shohadayeiran.com

 شهدای ایران: احمد یوسف‌زاده نویسنده «آن بیست و سه نفر» درباره کتاب خود می‌گوید: من داستان‌نویس هستم و طبیعی بود که خاطرات این کتاب را در قالب داستان بپرورانم و بعد بنویسم. با این حال سعی کرده‌ام اصالت خاطره حفظ شود. در این کتاب همه چیز مستند است؛ اسامی واقعی هستند، مکان‌ها واقعی و افراد هم مشخص هستند. حتی دیالوگ‌ها، دیالوگ‌هایی هستند که از طرف خود اشخاص ادا شده‌اند. البته ممکن است یک ذرّه تغییر داشته باشند، که آن هم برای این است که امکان دارد عین عبارت را فراموش کرده باشم. ولی همه چیز در این‌جا خاطره است. اما تصورم این بود برای این‌که کار جذاب‌تر باشد و خواننده همه‌ آن را بخواند، باید با زبانی شبیه داستان نوشته شود.

*گروه حماسه و مقاومت برشی از این کتاب ارزشمند را انتخاب کرده که مربوط است به ماجراهای «آن بیست و سه نفر». راوی می گوید:

                                                   ***

شعاع زرد آفتاب از پنجره آهنی کوچکی که درست زیر سقف بلند زندان نصب شده بود افتاد روی دیوار. از بیرون صدای اتومبیل‌هایی که از خیابان می گذشتند به گوش می‌رسید. غروب شده بود. یک بار دیگر در زندان باز شد. گروهبان آمد داخل. صالح به پیشبازش رفت. گروهبان کاغذی به صالح نشان داد و چیزهایی به او گفت. صالح برگشت به طرف ما و گفت: «برادرا، توجه کنین! افرادی که اسماشون خونده می‌شه بلند شن بیان بیرون.» گروهبان شروع کرد به خواندن: محمد ساردویی، رضا امام قلی‌زاده، جواد خواجویی، احمد علی حسینی، محمد باباخانی، سلمان زادخوش، مجید ضیغمی، منصور محمود‌آبادی، حمید تقی‌زاده، ابوالفضل محمدی، یحی کسایی نجفی، حسن مشتشرق، حسین قاضی‌زاده، یحیی دادی‌نسب قشمی، سید عباس سعادت، حمیدرضا مستقیمی، عباس پورخسروانی، علی‌رضا شیخ‌حسنی، حسین بهزادی، سیدعلی نورالدینی، محمد صالحی محمود رعیت‌نژاد، احمد یوسف‌زاده.

چسبیده به زندان اتاقک کوچکی بود مخصوص نگهبان‌ها، همه‌مان را بردند آنجا. در را هم پشت سرمان بستند. نگاهی به یک دیگر انداختیم. اولین چیزی که توی چشم می‌زد چهره‌های بچگانه و قدهای کوتاهمان بود و صورت‌های صاف و بی‌مو. این فصل مشترک همه‌مان بود!‌

بعد از روز اعزام، سن و سال دوباره برایمان مشکل ساز شده بود. بزرگ‌ترینمان فقط نوزده سال داشت. از میان‌ آن جمع بیست و سه نفره عباس پورخسروانی، مجید ضیغمی، سلمان زادخوش، و علی‌رضا شیخ حسینی را می‌شناختم. همه‌شان زخمی بودند.

ساعتی از ورودمان به اتاقک نگهبان‌ها نگذشته بود که یکی خبر داد دارند بچه‌ها را می‌برند. چه خبر تلخی! سرم را چسباندم به میله‌های پنجره زندان. می‌توانستم محوطه‌ی زندان و دری را که به کوچه باز می‌شد ببینم. دیدم او هم داشت دنبال من می‌گشت. صدایش زدم و برایش دست تکان دادم. رد صدایم را گرفت و پیدایم کرد. نزدیک نمی‌توانست بشود. از دور دستی به محبت تکان داد و شنیدم که گفت: «اگه رفتی، به همه سلام برسون!»

لحظه‌ای بعد حسن، یار و یاورم در غربت اسارت، از در خروجی محوطه‌ی زندان بیرون رفت و دیگر ندیدمش. برگشتم گوشه‌ای نشستم. دلم گرفته بود.
انتشار یافته: ۴
غیر قابل انتشار: ۲
مرتضي خاکپور
|
Germany
|
۱۱:۲۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۱
0
0
...

به رزمندگان وام مسکن و غیره نمی دهند ؟!

به جانبازان 5 % حقوق و وام مسکن و غیره نمی دهند ؟!

زلزله 10 ریشتری هم نمییاد از فقر و نداری و ظلم راحت شویم ؟!

ای خدا .

من مشتعل عشق علیم :

این بی عدالتی را چه کنم ؟!

http://khakpour-m.blogfa.com/

...
مرتضی خاکپور
|
Germany
|
۰۸:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
0
0
...

یارانه نقدی اردیبهشت ماه

۹۴ سه شنبه ۲۲ اردیبهشت ۹۴ به حساب سرپرستان خانوار واریز می شود.



خدایا این یارانه ما را بدهند که نان بخریم ؟!

رزمندگان جانبازان حقوق و معیشت ندارند . 5 % .

الهي و رَبِّي مَن لي غَیرُک .

اللهمَّ عَجِّلْ لولیّکَ الفرج .

(اَللّهُمَّ و لا تَكِلني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبداً.

خدایا مرا حتّی یک چشم به هم زدن، به خودم وامگذار)

...

الهی و ربی من لی غیرک *** الهی و ربی من لی غیرک .

خدایا به اسم یا غفارت *** نظر کن به عبد گرفتارت .

به ذکرت به جودت میخوانمت *** که مهمان شده شب زنده دارت .

به آوای عظم سلطانک*** الهی و ربی من لی غیرک .

خدایا تو هستی تنها یارم *** به خاک درت سر می گذارم .

تویی تو تمام امید من *** به جز تو پناهی را ندارم .

منم خاک و تو تعلی مکانک*** الهی و ربی من لی غیرک .

چه غمها زدودی از دل من *** گشودی گره از مشکل من .

بلا را گرفتی از جان و دل *** وِلا را سرشتی با گِل من .

به والایی ظهر امرُک *** الهی و ربی من لی غیرک .

من و بی فایی با مهربان *** تو و همنوایی با همزبان .

منو بی حیایی در معاصی *** تو و آشنایی با پشیمان .

تویی صاحب خفیَ مکرُک *** الهی و ربی من لی غیرک .

منو کوه عصیان یارب العفو *** تویی ماه غفران یا رب العفو .

منو درد نسیان از رحمتت *** . . . یا رب العفو .

پناه بر تو از غلب قهرُک *** الهی و ربی من لی غیرک .

من عبد گنهکار تو بخشنده *** دست خطاکار تو زیبنده .

خجالت کشم از لحظه ای که *** تو هستی به جای من شرمنده .

به هنگام وجبت قرتک *** الهی و ربی من لی غیرک .

اگر تو نبخشی خطایم را *** صدا می کنم من آقایم را .

به قدری بگویم حسین حسین *** که سازی اجابت دعایم را .

به اسمی که شد فیه قبائک *** الهی و ربی من لی غیرک .

من آن ریزه خوار کوثریَم *** گدای عطای حیدریَم .

به پایین پای آقا سوگند *** که عمری علیِ اکبریَم .

بهشت امیرت قد عطیتُک *** الهی و ربی من لی غیرک .

http://khakpour-m.blogfa.com/

...
مرتضی خاکپور
|
Germany
|
۱۸:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
0
0
...

به وعده ، به حلوا ؛ به کجا می رویم ؟!
...

ایثارگران بدانند؛ تسهیلات ایثارگران در بودجه۹۴ (۲)

1- برابر بند (هـ) تبصره ۱۵ قانون بودجه، دولت مکلف است کمک معیشت ماهانه به

جانبازان و آزادگان غیرحالت اشتغال معسر فاقد درآمد تا زمانی که فاقد شغل و درآمد

باشند .

معادل حداقل حقوق کارکنان دولت پرداخت کند.

2- برابر بند (ز) تبصره20 قانون بودجه، دولت مكلف شده است نسبت به برقراري و

پرداخت مستمري به رزمندگان معسر داراي حداقل 6 ماه سابقه حضور در جبهه به

طريقي اقدام كند كه

مستمري ماهانه آنها از 75درصد حداقل دستمزد سال 94 كمتر نباشد.

3- در بند (ز) تبصره20، 75درصد حداقل دستمزد به مبلغ

5 ميليون‌ و 343 هزار و 187 ريال

به‌عنوان مبناي پرداخت مستمري به رزمندگان معسر قرار گرفته است.

4- نه رزمندگان و نه جانبازان از این حقوق چیزی ندیدند .؟!

5- رزمندگان جانبازان مثلاً 5 % دفاع مقدس : 35 سال است که یک ریال نگرفته اند .

و حقوق و مرغ و پفک و تی تاپ هم نگرفتند ؟!

( 5 % . درصد ظالمانه محرومیت و ضد رزمندگان )


6 - ما ایران را آزاد کردیم .

ما از ایران محروم شدیم ؟!

الهي و ربِّي مَن لي غَیرُک .

http://khakpour-m.blogfa.com/

...



http://www.hamshahrionline.ir/details/292144/Society/services

...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۷
0
0
باسلام مشکل وبدبختی اصلی ماجامعه ایثارگران این است که مسؤولین مان که درراس کارهستندپیکیرحق وحقوق مان نیستند وبی تفاوت هستند,
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار