شهدای ایران:زن 34 ساله اي که به اتهام داير کردن لانه فساد و جرايم ديگر در يک پارتي شبانه دستگير شده بود به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري طرقبه گفت: در مجلس پارتي يکي از دوستان خواهرم شرکت کرده بوديم که ناگهان ماموران انتظامي با حکم قضايي ما را دستگير کردند و از کيف خواهرم افشانه فلفل و شوکر هم کشف شد اما به خاطر اين که او سابقه دستگيري نداشت جرايم او را من به عهده گرفتم. زن جوان درباره چگونگي ورودش به مجالس فساد گفت: در خانواده اي متولد شدم که پدر و مادرم همواره با يکديگر درگير بودند و من براي رهايي از اين وضعيت به محبت هاي خياباني روي آوردم پس از گرفتن ديپلم، براي اولين بار به اتهام رابطه نامشروع دستگير و مدتي زنداني شدم. از آن روز به بعد ديگر رفتار خانواده و بستگانم با من تغيير کرد و در اين مدت هيچ خواستگاري به سراغم نيامد چرا که ديگر اطرافيانم مرا دختر معتقدي نمي دانستند تا اين که در 27 سالگي به اولين خواستگارم پاسخ مثبت دادم و زندگي با او را با اتاقي که پدرشوهرم در اختيارمان گذاشت آغاز کردم، اما طولي نکشيد که فهميدم همسرم فردي لاابالي و رفيق باز است که بيشتر اوقات خود را در پارتي هاي شبانه و لانه هاي فساد مي گذراند در همين روزها پدر شوهرم منزلش را فروخت و من در حالي که فرزند کوچکي در آغوش داشتم اجاره نشيني را تجربه کردم ديگر نظارت پدر شوهرم هم نبود به همين خاطر کارهاي خلاف همسرم بيشتر شد او ديگر ما را کتک مي زد و با سيگار بدنم را مي سوزاند چاره اي جز جدايي نداشتم. بعد از گرفتن طلاق در يک شرکت خصوصي مشغول کار شدم در آن جا بود که با فرشته آشنا شدم و او پاي مرا به مجالس پارتي باز کرد از آن روز به بعد شب ها را در باغ ويلاهاي اطراف شهر سپري مي کرديم و براي آن که توجه مردان پولدار را جلب کنم سعي مي کردم عکس هايي از زنان و دختراني که با آرايش و پوشش زننده در پارتي شرکت کرده بودند تهيه کنم و پس از آن با همين بهانه با آن ها رابطه دوستي برقرار مي کردم سپس تصاوير آن ها را در شبکه هاي اجتماعي منتشر مي کردم تا توجه مردان هوسران و پولدار را جلب کنم. اين گونه بود که آلوده گناه و فساد شدم در حالي که از سرنوشت دختر کوچکم غفلت کرده بودم. حالا وقتي به ريشه ماجرا مي انديشم درمي يابم تنها ارتباطات خياباني همراه با وعده هاي پوچ ازدواج در دوران نوجواني مرا به روز سياه نشاند در حالي که ماجراي دوستي هاي خياباني را از خانواده ام پنهان مي کردم و ...
ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز
*خراسان