سردارشهید سیدکمال عسگری نژاد / انزلی محل شهادت: مهران/ چنگوله مسئولیت هنگام شهادت: رییس ستاد قرارگاه عملیاتی محور چنگوله – مهران نوع شهادت: کمین مزدوران بعثی در حاشیه سلسه ارتفاعات قل آویزان
به گزارش شهدای ایران،شهید عسگر نژاد در سال هزار و سیصد و سی و نه در شهرستان انزلی در یک خانواده متدین دیده به جهان گشود این شهید بزرگوار بسیار آرام و مهربان بود از همان اوان کودکی به عبادت کردن انسی دلپذیر داشت شهید آخرین فرزند خانواده بود تعطیلات خود را تا پایان مقطع دبیرستان با موفقیت به انجام رسانید از سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار تا پنجاه و هفت عضو فعال بر ضد حکومت پهلوی بود و اعلامیه های امام را پخش می کرد و هر زگاهی مردم را جمع می نمود و در حدود صحبتهای امام برای مردم حرف می زد شهید در سپاه انزلی حضور داشت و بعد به چالوس منتقل شد و در آن جا ازدواج کرد و ثمره ازدواج او یک پسر بود که شروع جنگ به اهواز رفت و مسئول پادگان شهید بیلگو بود و در سال شصت و چهار که ماه رمضان اوایل فروردین بود از همرزمانش خداحافظی کرد تا به انزلی بیاید. در آخرین بازدیش از منطقه که مورد اصابت آر پی چی مزدوران بعثی که در ارتفاعات کمین کرده بودند بهمراه سردار شهید ناصر بهشداشت فرمانده قرارگاه عملیاتی مهران- چنگوله و آنگاه که خودرو جیب شان مورد هدف قرارمی گیرد به شهادت می رسد بعد از چند روز او را یافتن که جسدش سوخته بود و در پنجمین روز ماه مبارک رمضان او را آورده و تشییع جنازه کردند
او بسیار خوش رو و شوخ طبع بود وقتی که او را تشییع می کردیم جمعیتی عظیم حضور داشتند و همیشه به یاد این حرف هستم که شهید زنده است و در نزد خداوند روزی می خورد .
در اولین سالگرد شهید پدرش فوت کرد و در دومین سالگرد شهید مادرش بر اثر سانحه تصادف فوت نمود الان که ۱۲ سال است که او شهید شده تکیه کلام ما سید کمال است و همیشه و هر لحظه او از یاد ما خارج نمی شود او همیشه آرزو داشت که راه جدش را ادامه دهد و از غریبی امام حسین و خانواده او حرف می زد و عاشق اهل بیت بود و همیشه می گفت که من هدفم دفاع از اسلام و آب و خاکم است آرزو داشت که فرزندش راهش را ادامه دهد و باعث سربلندی و افتخار او شود همیشه وقتی به مرخصی می آمد اول به مادرش سر می زد و بعد به همسرش و به آنها می گفت اگر من شهید شدم چه کار می کنید که مادرم شروع به گریه کرد شهید تعریف می کرد که در خواب دیده یک پدر و مادر به همراه سیدی بودند که به او می گفت تو باید بامن بیایی برویم و شهید به آن سید گفت که پدر و مادرم بی تاب هستن آن آقا گفت نگران آنها نباش آنها صبر خواهند کرد من نیز یک شب خواب دیدم که او در صحرای پر گل و سرسبز با عده ای حضور دارد از او پرسیدم این جا کجاست گفت صحرای محشر که می خواهند بیایند و ما را با خود ببرن.
او بسیار خوش رو و شوخ طبع بود وقتی که او را تشییع می کردیم جمعیتی عظیم حضور داشتند و همیشه به یاد این حرف هستم که شهید زنده است و در نزد خداوند روزی می خورد .
در اولین سالگرد شهید پدرش فوت کرد و در دومین سالگرد شهید مادرش بر اثر سانحه تصادف فوت نمود الان که ۱۲ سال است که او شهید شده تکیه کلام ما سید کمال است و همیشه و هر لحظه او از یاد ما خارج نمی شود او همیشه آرزو داشت که راه جدش را ادامه دهد و از غریبی امام حسین و خانواده او حرف می زد و عاشق اهل بیت بود و همیشه می گفت که من هدفم دفاع از اسلام و آب و خاکم است آرزو داشت که فرزندش راهش را ادامه دهد و باعث سربلندی و افتخار او شود همیشه وقتی به مرخصی می آمد اول به مادرش سر می زد و بعد به همسرش و به آنها می گفت اگر من شهید شدم چه کار می کنید که مادرم شروع به گریه کرد شهید تعریف می کرد که در خواب دیده یک پدر و مادر به همراه سیدی بودند که به او می گفت تو باید بامن بیایی برویم و شهید به آن سید گفت که پدر و مادرم بی تاب هستن آن آقا گفت نگران آنها نباش آنها صبر خواهند کرد من نیز یک شب خواب دیدم که او در صحرای پر گل و سرسبز با عده ای حضور دارد از او پرسیدم این جا کجاست گفت صحرای محشر که می خواهند بیایند و ما را با خود ببرن.
مایلم بدونم چه کسی زندگی نامه رو تو این سایت گذاشته, ممنون میشم اگه خودش رو معرفی کنه.
قطعه شهدای انزلی در کنار هم آرمیده اند.ایشان در دل مردم انزلی جا داشت واز زیبایی ظاهر و باطن برخوردار بودند.بله بسیار شوخ طبع بودند و از صدای بسیار زیبایی برخوردار بودند.اما باید بگويم که همسر ایشان اهل و ساکن غازيان هستند.و از ایشان تنها یک فرزند پسر به یادگار مانده است به نام سید مهدی.بنده به تمام شهدا و همچنین به عموی بزرگوارم شهید سید کمال عسکری نژاد مقدم افتخار میکنم.شهدا فراموش شدنی نیستند.چون برایمان بسیار عزیز و مقدس اند.یادشان گرامی باد.
ّ
اَ بی وفا .....؟..... ره فنا ببوستی آی شهید / ستم بخوردی .....؟..... ره فدا ببوستی آی شهید / الهی تی خون پاک ره بیمیرم / من تی سینه سر چاک ره بیمیرم
وقتی تی خون فووسته ، خیابان بشوسته / مردوم تی خون جَ گول بیچیدی دسته دسته / هرکس بوردی به خانه ، تا یادگار بمانه / اَلان زاکان تی شعرنِ ، خوانیدی کوچه باغ جَ / بیدین چی سوختندردی ، پیر و جوان تی داغ جَ
شهید الهی تی خون پاک ره بیمیرم / من تی سینه سر چاک ره بیمیرم
این دفعه بسیار مشتاقم بدونم کدوم بزرگوار زندگی نامه شهید عزیزمون رو تو این سایت گذاشته, واقعاً ممنون میشم اگه خودشون رو معرفی کنن.