نیوشا ۲۵ سال دارد و سال پیش از یکی از دانشگاههای غیرانتفاعی اطراف شهر خود فارغالتحصیل شده است. یک سالی است که برنامه خاصی برای زندگی نداشته است. گاهی به کار کردن فکر میکند، نگاهی به آگهیهای روزنامه میاندازد، اما بدون تماس گرفتن آنها را به کنار میاندازد و مثل خیلیهای دیگر شکوه میکند که دوره بیکاری است و برای او کار پیدا نمیشود.
به گزارش شهدای ایران،گاهی هم به فکر درس خواندن میافتد، اما از آنجا که تقریبا مطمئن است امثال او به مقطع ارشد راه نمییابند سریع این فکر را از ذهنش خارج میکند. بعضی وقتها هم به لیسانس دوم گرفتن فکر میکند، ولی همه این برنامهها انگیزه کافی میخواهد که آن دختر جوان از این انگیزه بیبهره است.
البته به این معنا نیست که نیوشا دختر کم حس و حالی باشد و هیچ چیزی را دوست نداشته باشد. یک مساله است که نیوشا هربار یادش میافتد چشمانش از ذوق و شوق برق میزند و آن آرایش و زیبا کردن چهره است. نیوشا با شور و شوق و اشتیاق روبهروی آینه اتاقش مینشیند، نگاهی به صورتش میاندازد، چشمها و ابروانش را بررسی میکند، دقت میکند که ببیند چند ابروی جدید درآمده، موچین به دست میگیرد و آن را برمی دارد، خط چشمهایی بلند و پررنگ میکشد، به دقت سایهای چندرنگ میزند، خط لب میکشد و لاک لب یکدست میزند. حالا نوبت برنزه شدن است؛ پنکیک را برمیدارد و پودر را به پوستش میزند. هفت قلم آرایش که تمام شد نگاهی به چهره خود میاندازد و آه از نهادش بلند میشود. یادش افتاد که امروز میخواهد کیف و کفش کالباسیاش را هماهنگ کند و رژ و سایهای که استفاده کرده با این رنگ سازگار نیست. خب، این کار تنها یک راه چاره دارد و پاک کردن تمام آرایش و شروع آن از نو است. آرایش صورت مهمترین چیز برای نیوشاست و او در این مورد هیچ گذشتی ندارد.
ماجرایی که درباره نیوشا خواندید، وضعیت آرایش دختران تا همین چندسال پیش بود. حدودا تا دو دهه پیش، آرایش برای دختران مجرد امری چندان متعارف نبود و کمتر دیده میشد دختری دست به چهره خود بزند. اما از همان هنگام کمکم دستکاریها شروع شد. یکی از خانواده اجازه داشت و کمی ابرو برمیداشت و آرایش میکرد، آن یکی اجازه نداشت و یواشکی بیرون از خانه آرایش میکرد و وقتی نزدیک خانه میرسید بلافاصله آرایش را پاک میکرد. وقتی چند دختر در دانشگاه یا محیطی دیگر دور هم جمع میشدند از خط لب جدیدی که خریده بودند صحبت میکردند و آدرس ریمل آخرین مدل خود را به دیگران میدادند. مدتی رنگ قهوهای مد میشد، دورهای دیگر بنفش، بعد صورتی و پس از آن نارنجی. همه برده مقابل رنگ مد شده بودند و هیچکس کوچکترین مقاومتی نمیکرد.
شاید توجه به چهره در اندازهای محدود بسیار خوب و مقبول باشد و به فرد احساسی خوب ببخشد، اما امان از کسی که کارش از حد عادی گذشته و اصرار دارد همه چیزش باید با هم جور شود. صورتش باید آرایشی کامل داشته باشد و لاک ناخن دست و پا هم نباید از این قاعده مستثنی شود.
این وضعیت آرایش چند سال پیش در جامعه ما بود و سالهاست که این وضعیت تغییر کرده است. دختری که دوست دارد از لحاظ وضعیت ظاهری به روز عمل کند، باید پول فراوانی در این راه صرف کند تا بتواند از پس یک چهره مدل جدید و به روز بربیاید. وقتی وارد یک باشگاه ورزشی زنانه میشوی، جایی که خانمها به تناسب اندامشان اهمیت میدهند، از این قبیل چهرههای عجیب و غریب زیاد میبینی. صورتهایی که به نظر عروسکی میآیند. رنگ پوستها تکراری، بینیها به یکی دو مدل یکسان درآمده، گونهها برجسته، ابروان پهن و غیرطبیعی و انواع تتوها بر سر و دست. همگی دست به دست هم میدهند تا قیافهای غیرطبیعی به فرد ببخشند؛ چهرهای که اثری از زیبایی و ملاحت یک دختر در آن نیست.
از کجا شروع شد؟ یک دختر بینی خود را بزرگ میدانست و فکر میکرد اگر آن را مانند فلان دختر از اقوام دور عمل کند، غم بزرگ زندگیاش به شادی تبدیل میشود و او به همان رویایی دست مییابد که آرزویش را داشته است. ناگهان تب عمل بینی بالا گرفت و نصف بیشتر دخترهای یک دانشگاه را میدیدی که بینیشان را عمل کردهاند، اما گویا این یک کار چندان ارضاکننده نبود و دختران باید سراغ تیرگی پوست و فرم گونه و چانه و لب و شکل ابرو هم میرفتند پس چرا ارضا نمیشدند؟
هر مشکلی باید ریشهیابی شود. یک دختر باید با خود بیندیشد آرایش بسیار غلیظ و دست بردن به چهره تا چه اندازه او را زیباتر میکند و از بیخ و بن چرا این کار را انجام میدهد؟ آیا بینی کوچک شده و گونه بالا آمده از او فردی دوستداشتنیتر میسازد؟ آیا با تیره کردن پوست بهترین تقاضای ازدواج را دریافت میکند یا حجیم کردن لب باعث موفقیتش میشود؟ براستی دخترانی که تا دو دهه پیش آرایش نمیکردند خوشبخت و موفق نمیشدند و لذت زندگی در تغییردادن چهره است؟
زیبایی مقولهای بسیار مهم و ارزشمند در زندگی هر انسانی است. اما باید در چارچوبی محدود به آن پرداخته شود، زیرا افراط در ظاهرپرستی به هر دختری ظاهر غیرطبیعی و غیرجذاب میبخشد و هزینه سرسامآوری را برای وی در بر خواهد داشت. از سوی دیگر، موضوع زیبایی نباید به انحراف برده شود. شاید از هر ۲۰ دختر که گونه تزریق کردهاند فقط یکی قیافه بهتری پیدا کرده باشد یا هاشور ابرو تنها به چهره یک نفر از آنها زیبایی بخشیده باشد، اما هنگامی که صحبت از مسابقه مد و زیبایی به میان میآید، ذهن بسیاری هیپنوتیزم میشود و شخص به سمت عجیبترین آرایشها و نافرمترین جراحیها پیش میرود. غافل از اینکه هیچکدام از اینها نمیتواند کمککننده باشد و او باید مشکل نداشتن اعتماد به نفس را در جای دیگر جستجو کند. دختری که از لحاظ هنر و توانایی سرلوحه است و شخصیتی جذاب و دوستداشتنی دارد، احتیاجی به انواع آرایشهای عجیب و غریب نخواهد داشت و به خودی خود، نظرها را به خود جلب خواهدکرد. هر دختری باید خواسته وجودش را ریشهیابی کند و راهحل آن را به درستی بیابد وگرنه تا آخر عمر در اسارت انواع عملهای زیبایی و آرایشهای عجیب و نامتعارف به سر خواهد برد.
* جام جم
البته به این معنا نیست که نیوشا دختر کم حس و حالی باشد و هیچ چیزی را دوست نداشته باشد. یک مساله است که نیوشا هربار یادش میافتد چشمانش از ذوق و شوق برق میزند و آن آرایش و زیبا کردن چهره است. نیوشا با شور و شوق و اشتیاق روبهروی آینه اتاقش مینشیند، نگاهی به صورتش میاندازد، چشمها و ابروانش را بررسی میکند، دقت میکند که ببیند چند ابروی جدید درآمده، موچین به دست میگیرد و آن را برمی دارد، خط چشمهایی بلند و پررنگ میکشد، به دقت سایهای چندرنگ میزند، خط لب میکشد و لاک لب یکدست میزند. حالا نوبت برنزه شدن است؛ پنکیک را برمیدارد و پودر را به پوستش میزند. هفت قلم آرایش که تمام شد نگاهی به چهره خود میاندازد و آه از نهادش بلند میشود. یادش افتاد که امروز میخواهد کیف و کفش کالباسیاش را هماهنگ کند و رژ و سایهای که استفاده کرده با این رنگ سازگار نیست. خب، این کار تنها یک راه چاره دارد و پاک کردن تمام آرایش و شروع آن از نو است. آرایش صورت مهمترین چیز برای نیوشاست و او در این مورد هیچ گذشتی ندارد.
ماجرایی که درباره نیوشا خواندید، وضعیت آرایش دختران تا همین چندسال پیش بود. حدودا تا دو دهه پیش، آرایش برای دختران مجرد امری چندان متعارف نبود و کمتر دیده میشد دختری دست به چهره خود بزند. اما از همان هنگام کمکم دستکاریها شروع شد. یکی از خانواده اجازه داشت و کمی ابرو برمیداشت و آرایش میکرد، آن یکی اجازه نداشت و یواشکی بیرون از خانه آرایش میکرد و وقتی نزدیک خانه میرسید بلافاصله آرایش را پاک میکرد. وقتی چند دختر در دانشگاه یا محیطی دیگر دور هم جمع میشدند از خط لب جدیدی که خریده بودند صحبت میکردند و آدرس ریمل آخرین مدل خود را به دیگران میدادند. مدتی رنگ قهوهای مد میشد، دورهای دیگر بنفش، بعد صورتی و پس از آن نارنجی. همه برده مقابل رنگ مد شده بودند و هیچکس کوچکترین مقاومتی نمیکرد.
شاید توجه به چهره در اندازهای محدود بسیار خوب و مقبول باشد و به فرد احساسی خوب ببخشد، اما امان از کسی که کارش از حد عادی گذشته و اصرار دارد همه چیزش باید با هم جور شود. صورتش باید آرایشی کامل داشته باشد و لاک ناخن دست و پا هم نباید از این قاعده مستثنی شود.
این وضعیت آرایش چند سال پیش در جامعه ما بود و سالهاست که این وضعیت تغییر کرده است. دختری که دوست دارد از لحاظ وضعیت ظاهری به روز عمل کند، باید پول فراوانی در این راه صرف کند تا بتواند از پس یک چهره مدل جدید و به روز بربیاید. وقتی وارد یک باشگاه ورزشی زنانه میشوی، جایی که خانمها به تناسب اندامشان اهمیت میدهند، از این قبیل چهرههای عجیب و غریب زیاد میبینی. صورتهایی که به نظر عروسکی میآیند. رنگ پوستها تکراری، بینیها به یکی دو مدل یکسان درآمده، گونهها برجسته، ابروان پهن و غیرطبیعی و انواع تتوها بر سر و دست. همگی دست به دست هم میدهند تا قیافهای غیرطبیعی به فرد ببخشند؛ چهرهای که اثری از زیبایی و ملاحت یک دختر در آن نیست.
از کجا شروع شد؟ یک دختر بینی خود را بزرگ میدانست و فکر میکرد اگر آن را مانند فلان دختر از اقوام دور عمل کند، غم بزرگ زندگیاش به شادی تبدیل میشود و او به همان رویایی دست مییابد که آرزویش را داشته است. ناگهان تب عمل بینی بالا گرفت و نصف بیشتر دخترهای یک دانشگاه را میدیدی که بینیشان را عمل کردهاند، اما گویا این یک کار چندان ارضاکننده نبود و دختران باید سراغ تیرگی پوست و فرم گونه و چانه و لب و شکل ابرو هم میرفتند پس چرا ارضا نمیشدند؟
هر مشکلی باید ریشهیابی شود. یک دختر باید با خود بیندیشد آرایش بسیار غلیظ و دست بردن به چهره تا چه اندازه او را زیباتر میکند و از بیخ و بن چرا این کار را انجام میدهد؟ آیا بینی کوچک شده و گونه بالا آمده از او فردی دوستداشتنیتر میسازد؟ آیا با تیره کردن پوست بهترین تقاضای ازدواج را دریافت میکند یا حجیم کردن لب باعث موفقیتش میشود؟ براستی دخترانی که تا دو دهه پیش آرایش نمیکردند خوشبخت و موفق نمیشدند و لذت زندگی در تغییردادن چهره است؟
زیبایی مقولهای بسیار مهم و ارزشمند در زندگی هر انسانی است. اما باید در چارچوبی محدود به آن پرداخته شود، زیرا افراط در ظاهرپرستی به هر دختری ظاهر غیرطبیعی و غیرجذاب میبخشد و هزینه سرسامآوری را برای وی در بر خواهد داشت. از سوی دیگر، موضوع زیبایی نباید به انحراف برده شود. شاید از هر ۲۰ دختر که گونه تزریق کردهاند فقط یکی قیافه بهتری پیدا کرده باشد یا هاشور ابرو تنها به چهره یک نفر از آنها زیبایی بخشیده باشد، اما هنگامی که صحبت از مسابقه مد و زیبایی به میان میآید، ذهن بسیاری هیپنوتیزم میشود و شخص به سمت عجیبترین آرایشها و نافرمترین جراحیها پیش میرود. غافل از اینکه هیچکدام از اینها نمیتواند کمککننده باشد و او باید مشکل نداشتن اعتماد به نفس را در جای دیگر جستجو کند. دختری که از لحاظ هنر و توانایی سرلوحه است و شخصیتی جذاب و دوستداشتنی دارد، احتیاجی به انواع آرایشهای عجیب و غریب نخواهد داشت و به خودی خود، نظرها را به خود جلب خواهدکرد. هر دختری باید خواسته وجودش را ریشهیابی کند و راهحل آن را به درستی بیابد وگرنه تا آخر عمر در اسارت انواع عملهای زیبایی و آرایشهای عجیب و نامتعارف به سر خواهد برد.
* جام جم