کتاب «ننه علی مادر تمام شهیدان» عنوان کتابی است که خاطرات ننه علی مادر شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست به قلم الناز عباسیان در آن روایت شده است.
شهدای ایران: «ننه علی مادر تمام شهیدان» عنوان کتابی است که الناز عباسیان آن را نوشته و در آن خاطرات ننه علی مادر شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست از زبان تنها دختر و نوهاش را بیان کرده است. این کتاب چندی پیش رونمایی شد و در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
*شناخت امام خمینی (ره) و اهدافش در تربیت ننهعلی
اوایل دهه 30 بود. شاید هم کمی عقبتر. اتوبوس اردبیل – تهران در ترمینال توقف کرد. زنی ازتبار روستای مرشت خلخال با طفلی در آغوش و کودکی در کنارش از اتوبوس خارج شد. گرچه قامت نحیف و کوچک بود اما گامهایش را محکم برمیداشت چون میدانست که روزهای سختی در غربت تهران در انتظارش هستند. اتاق کوچکی در یکی از محلههای جنوبی شهر اجاره کرد و یک تنه بار یک زندگی را به دوش کشید. جدایی زود هنگام او از همسرناسازگارش، بار سنگینی بر دوشش نهاده بود. با این حال، با کارگری و زحمت فراوان، لقمه نان حلالی بر سر سفره کودکانش میگذاشت. این تازه شروع رشادتها و از خودگذشتگیهای ننه علی بود. قربانعلی در آن زمان بچه شیرخوار کوچکی بود و عالیه هم 7 ساله بود.
دختر ننه علی به عشق و علاقه ننه به پسرش اشاره میکند، میگوید: «مادرمثل پروانه دور او میچرخید. هر وقت میخواست از خانه خارج شود، مادر دور سرش صدقه میچرخاند و برایش آیةالکرسی میخواند. فقط خدا میدانست که چه عشقی بین مادر و پسر بود. ننه علی در تربیت ما حساس بوده و ما را با امام خمینی(ره) و اهدافش آشنا ساخت.
*تو رو به خدا مواظب خودت باش
روزها کم کم به بحبوحه سالهای انقلاب نزدیک میشد. آن زمان صدای رگبار و شعارهای مرگ بر شاه تمام شهر را پر کرده بود. آن زمان قربانعلی کارمند بخش کترینگ شرکت هواپیمایی ملی ایران بود. سینما رکس آبادان به آتش کشیده شده بود و کارکنان هواپیمایی هم اعتصاب کرده بودند...
قربانعلی سراسیمه به خانه آمد. ساک دستیاش را برداشت و درحالی که بیرون از خانه میرفت گفت: «کارکنان هواپیمایی اعتصاب 3 روزه کردهاند و من هم باید به اهواز بروم.»...
من و ننه با شنیدن این خبر پریشان شدیم. ننه بی آنکه که چیزی بگوید روی زمین نشست و دستش را به نشانی ناراحتی روی سرش کشید...
قربانعلی با آنکه عجله داشت به اتاقی که ننه در آن کز کرده بود رفت و دستان او را بوسید و گفت: «ننه منو ببخش. باید برم. کار مهمی واسم پیش آمده.»
ننه با آنکه هنوز از دست پسرش دلخور بود ولی طاقت نیاورد و دستی به سرش کشید و گفت :«برو اما خیلی زود بیا. تو خودت میدونی که من بدون تو نمیتونم زنده بمونم. تو رو به خدا قسم میدم مواظب خودت باش و زود بیا.»
*شهادت قربانعلی به خاطر حمل اعلامیههای امام خمینی(ره)
ماه ها گذشت و خبری از قربانعلی نشد. ننه علی که بی تاب و نگران فرزندش بود، خود رابه آب و آتش میزد تا از او خبری بگیرد. اوضاع کشور هم بهتر از حال پریشان مادر نبود. بیتابی مادر به حدی رسید که حتی عکس قربانعلی را در روزنامهها چاپ کرد تا شاید خبری از او پیدا کند.
دختر ننه علی با گفتن این حرفها ادامه میدهد: «چند روز پس از چاپ عکس قربانعلی در روزنامهها، یک مرد از اهواز عکس او را در روزنامه دید و با ما تماس گرفت. همسر مرحومم گوشی را برداشت و خبر شهادت قربانعلی را اول به او دادند. خبر شهادتش را 5 ماه بعد از خاکسپاری او به ما دادند و گفتند پیکر قربانعلی در قبرستان افراد مجهول الهویه اهواز دفن شده است.»
قربانعلی عضو اصلی شاخههای مبارزه با ساواک و رژیم شاهنشاهی بوده و آن روز، ماموریت انتقال بخشی از اعلامیههای حضرت امام (ره) به اهواز را داشته است. او همراه با اعلامیهها توسط ساواک دستگیر شده و به دلیل شکنجه زیاد به شهادت رسیده بود.
*دفن در گورستان اموات غریبه
دختر ننه علی از لحظه خبر دادن شهادت قربانعلی به مادر صحبت میکند و میگوید:«مادر وقتی خبر شهادت قربانعلی را شنید باورش نشد. ساک کوچکی جمع کرد و راهی اهواز شد. پیکر قربانعلی را در گورستان اموات غریبه اهواز (محلی که اموات ناآشنا و غیربومی را دفن میکنند) دفن کرده بودند. مادرم وقتی قبر بینام و نشان قربانعلی را به آغوش کشید از همان لحظه پا گیر قبر قربانعلی شد.
*شهیدی که امام خمینی دستور داد نبش قبر شود
مقدمات کار برای انتقال پیکر شهید به تهران با حکم امام جمعه اهواز فراهم شده بود تا ننه علی هم به خانه خود برگردد. امام جمعه وقت شهر اهواز با دفتر رهبر انقلاب، امام خمینی (ره) تماس گرفت و موضوع را با ایشان در میان گذاشت. امام خمینی (ره) دستور نبش قبر و انتقال شهید را به تهران اعلام میکند. شاید باور کردنش سخت باشد اما به گفته پدر و مادرم، پیکرشهید بعد 7 ماه در زمان دفن در مزار شهدای تهران سالم بود. انگار همان روز شهید شده بود.
*ننه علی مادر تمام شهیدان
جنگ تحمیلی شروع شده بود و جوانان زیادی در راه دفاع از میهن به شهادت رسیده بودند. پیکر پاک آنها در قطعه شهدا و قطعه 24 دفن میشد و اینگونه بود که ننه علی هم از تنهایی در آمد. ننه علی سر مزار آنها میرفت و شروع به خواندن قرآن میکرد. تعداد میهمانهای ننه علی در روزهای پنج شنبه زیاد بود، اما در روزهای دیگر، ننه علی بود و هزاران شهید که برای آنها فاتحه میخواند و مزارشان را شست وشو می داد. او نه تنها مادر قربانعلی بلکه مادر تمامی شهیدان شده بود.
*رهبر انقلاب از ننه علی خواست به خانه بازگردد
شبها و روزها در پی هم گذشتند تا اینکه قربانعلی به خواب مادر آمد و گفت: «ننه برگرد به خانه. من تاب دیدن این همه زجر و زحمت تو را ندارم. اگر دوستم داری برگرد.» ننه علی با دیدن این خواب آشفته میشود ولی باز هم نمیتواند چشم از مزار فرزندش بردارد. در این ایام، حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب به دیدار ننه علی رفت و از او خواست تا به خانهاش بازگردد.»
و اما در سوم اسفند سال 90 «ننه علی» به دیدار پسرش نائل شد و درگذشت.
*فارس
*شناخت امام خمینی (ره) و اهدافش در تربیت ننهعلی
اوایل دهه 30 بود. شاید هم کمی عقبتر. اتوبوس اردبیل – تهران در ترمینال توقف کرد. زنی ازتبار روستای مرشت خلخال با طفلی در آغوش و کودکی در کنارش از اتوبوس خارج شد. گرچه قامت نحیف و کوچک بود اما گامهایش را محکم برمیداشت چون میدانست که روزهای سختی در غربت تهران در انتظارش هستند. اتاق کوچکی در یکی از محلههای جنوبی شهر اجاره کرد و یک تنه بار یک زندگی را به دوش کشید. جدایی زود هنگام او از همسرناسازگارش، بار سنگینی بر دوشش نهاده بود. با این حال، با کارگری و زحمت فراوان، لقمه نان حلالی بر سر سفره کودکانش میگذاشت. این تازه شروع رشادتها و از خودگذشتگیهای ننه علی بود. قربانعلی در آن زمان بچه شیرخوار کوچکی بود و عالیه هم 7 ساله بود.
دختر ننه علی به عشق و علاقه ننه به پسرش اشاره میکند، میگوید: «مادرمثل پروانه دور او میچرخید. هر وقت میخواست از خانه خارج شود، مادر دور سرش صدقه میچرخاند و برایش آیةالکرسی میخواند. فقط خدا میدانست که چه عشقی بین مادر و پسر بود. ننه علی در تربیت ما حساس بوده و ما را با امام خمینی(ره) و اهدافش آشنا ساخت.
*تو رو به خدا مواظب خودت باش
روزها کم کم به بحبوحه سالهای انقلاب نزدیک میشد. آن زمان صدای رگبار و شعارهای مرگ بر شاه تمام شهر را پر کرده بود. آن زمان قربانعلی کارمند بخش کترینگ شرکت هواپیمایی ملی ایران بود. سینما رکس آبادان به آتش کشیده شده بود و کارکنان هواپیمایی هم اعتصاب کرده بودند...
قربانعلی سراسیمه به خانه آمد. ساک دستیاش را برداشت و درحالی که بیرون از خانه میرفت گفت: «کارکنان هواپیمایی اعتصاب 3 روزه کردهاند و من هم باید به اهواز بروم.»...
من و ننه با شنیدن این خبر پریشان شدیم. ننه بی آنکه که چیزی بگوید روی زمین نشست و دستش را به نشانی ناراحتی روی سرش کشید...
قربانعلی با آنکه عجله داشت به اتاقی که ننه در آن کز کرده بود رفت و دستان او را بوسید و گفت: «ننه منو ببخش. باید برم. کار مهمی واسم پیش آمده.»
ننه با آنکه هنوز از دست پسرش دلخور بود ولی طاقت نیاورد و دستی به سرش کشید و گفت :«برو اما خیلی زود بیا. تو خودت میدونی که من بدون تو نمیتونم زنده بمونم. تو رو به خدا قسم میدم مواظب خودت باش و زود بیا.»
*شهادت قربانعلی به خاطر حمل اعلامیههای امام خمینی(ره)
ماه ها گذشت و خبری از قربانعلی نشد. ننه علی که بی تاب و نگران فرزندش بود، خود رابه آب و آتش میزد تا از او خبری بگیرد. اوضاع کشور هم بهتر از حال پریشان مادر نبود. بیتابی مادر به حدی رسید که حتی عکس قربانعلی را در روزنامهها چاپ کرد تا شاید خبری از او پیدا کند.
دختر ننه علی با گفتن این حرفها ادامه میدهد: «چند روز پس از چاپ عکس قربانعلی در روزنامهها، یک مرد از اهواز عکس او را در روزنامه دید و با ما تماس گرفت. همسر مرحومم گوشی را برداشت و خبر شهادت قربانعلی را اول به او دادند. خبر شهادتش را 5 ماه بعد از خاکسپاری او به ما دادند و گفتند پیکر قربانعلی در قبرستان افراد مجهول الهویه اهواز دفن شده است.»
قربانعلی عضو اصلی شاخههای مبارزه با ساواک و رژیم شاهنشاهی بوده و آن روز، ماموریت انتقال بخشی از اعلامیههای حضرت امام (ره) به اهواز را داشته است. او همراه با اعلامیهها توسط ساواک دستگیر شده و به دلیل شکنجه زیاد به شهادت رسیده بود.
*دفن در گورستان اموات غریبه
دختر ننه علی از لحظه خبر دادن شهادت قربانعلی به مادر صحبت میکند و میگوید:«مادر وقتی خبر شهادت قربانعلی را شنید باورش نشد. ساک کوچکی جمع کرد و راهی اهواز شد. پیکر قربانعلی را در گورستان اموات غریبه اهواز (محلی که اموات ناآشنا و غیربومی را دفن میکنند) دفن کرده بودند. مادرم وقتی قبر بینام و نشان قربانعلی را به آغوش کشید از همان لحظه پا گیر قبر قربانعلی شد.
*شهیدی که امام خمینی دستور داد نبش قبر شود
مقدمات کار برای انتقال پیکر شهید به تهران با حکم امام جمعه اهواز فراهم شده بود تا ننه علی هم به خانه خود برگردد. امام جمعه وقت شهر اهواز با دفتر رهبر انقلاب، امام خمینی (ره) تماس گرفت و موضوع را با ایشان در میان گذاشت. امام خمینی (ره) دستور نبش قبر و انتقال شهید را به تهران اعلام میکند. شاید باور کردنش سخت باشد اما به گفته پدر و مادرم، پیکرشهید بعد 7 ماه در زمان دفن در مزار شهدای تهران سالم بود. انگار همان روز شهید شده بود.
*ننه علی مادر تمام شهیدان
جنگ تحمیلی شروع شده بود و جوانان زیادی در راه دفاع از میهن به شهادت رسیده بودند. پیکر پاک آنها در قطعه شهدا و قطعه 24 دفن میشد و اینگونه بود که ننه علی هم از تنهایی در آمد. ننه علی سر مزار آنها میرفت و شروع به خواندن قرآن میکرد. تعداد میهمانهای ننه علی در روزهای پنج شنبه زیاد بود، اما در روزهای دیگر، ننه علی بود و هزاران شهید که برای آنها فاتحه میخواند و مزارشان را شست وشو می داد. او نه تنها مادر قربانعلی بلکه مادر تمامی شهیدان شده بود.
*رهبر انقلاب از ننه علی خواست به خانه بازگردد
شبها و روزها در پی هم گذشتند تا اینکه قربانعلی به خواب مادر آمد و گفت: «ننه برگرد به خانه. من تاب دیدن این همه زجر و زحمت تو را ندارم. اگر دوستم داری برگرد.» ننه علی با دیدن این خواب آشفته میشود ولی باز هم نمیتواند چشم از مزار فرزندش بردارد. در این ایام، حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب به دیدار ننه علی رفت و از او خواست تا به خانهاش بازگردد.»
و اما در سوم اسفند سال 90 «ننه علی» به دیدار پسرش نائل شد و درگذشت.
*فارس