شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۷۳۹۳۰
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۰
به هيچ چيزي جز ازدواج با مهرداد نمي انديشيدم و در افکار و خيالات خودم زندگي رويايي را در کنار او تصور مي کردم، وعده هاي پوچ او چنان مرا خام کرده بود که همه خواسته هايش را برآورده مي کردم اما...
شهدای ایران:دختر ۲۶ ساله اي که مدعي بود در يک دوستي خياباني فريب مرد شيادي را خورده و آن مرد هم اکنون قصد اخاذي از وي را دارد به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري شهيد آستانه پرست مشهد گفت: فرزند چهارم يک خانواده ۷ نفره هستم که پس از گرفتن ديپلم ديگر به تحصيلاتم ادامه ندادم. پدرم شغل کم درآمدي داشت به همين خاطر هم او را راضي کردم تا اجازه دهد در فروشگاه لباس يکي از بستگانمان کار کنم اما بدبختي من از روزي شروع شد که در حال رفتن به منزل، جوان ۳۵ ساله اي سر راهم قرار گرفت. او گفت وقتي متانت و وقار شما را در حال کمک مالي به يک مرد سالخورده ديدم، تحت تأثير اخلاق و رفتارتان قرار گرفتم. اگر امکان دارد شماره تماستان را به من بدهيد تا از طريق خواهرم شما را خواستگاري کنم. من هم بدون آن که شناختي از آن جوان داشته باشم تحت تأثير تعريف و تمجيدهايش قرار گرفتم و شماره همراهم را به او دادم. چند روز منتظر تماس او بودم، ولي خبري از مهرداد نبود تا اين که ۱۰ روز بعد و در يک شب سرد زمستاني با من تماس گرفت و به طور پنهاني و در نزديکي منزلمان او را ملاقات کردم. اين گونه بود که دوستي خياباني من و مهرداد با رفتن به سينما، کافي شاپ و پارک و... ادامه يافت.

ديگر به شدت وابسته او شده بودم و هر روز با وعده هاي ازدواج او آينده اي زيبا را در ذهنم ترسيم مي کردم. او حتي عکس بدون حجاب مرا گرفت تا به عنوان عروس خانواده به مادرش نشان بدهد. ديگر به او اعتماد کرده بودم تا اين که شبي به بهانه شرکت در جشن تولد دوستم از مادرم اجازه گرفتم و به سر قرار با مهرداد رفتم. پس از مدتي پرسه زني در کوچه و خيابان ناگهان مهرداد کنار منزلي ايستاد و گفت اينجا خانه من است و بايد آخرين شام قبل از خواستگاري را کنار هم بخوريم! دقايقي بعد از آن که وارد منزل شده بوديم مهرداد کتابي آورد و با خواندن يک متن عربي مدعي شد که ما به هم محرم شديم. وقتي احساس کردم او قصد تعرض به من را دارد و به گريه هايم توجهي نمي کند با ترفندي کيفم را که پول ها و گوشي همراهم را از داخل آن برداشته بودم در اتاق گذاشتم و به بهانه رفتن به حياط خلوت از آن جا گريختم.

چند روز بعد او به همراه يک زن و ۳ کودک به محل کارم آمد و بدون پرداخت وجهي، چند دست لباس خريد! آن جا بود که فهميدم مهرداد متأهل است و قصد اخاذي از من را دارد. به ناچار موضوع را به مادرم گفتم و براي اعلام شکايت به کلانتري آمديم اما مهرداد نه تنها منکر روابط خياباني با من است بلکه مدعي شده طلا و پول هاي او را نيز سرقت کرده ام...

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار