در وصیتنامه شهید عباس قدیری آمده است: در برابر رنجها و سختیها بردبار باشید.
به گزارش شهدای ایران؛ شهید عباس قدیری قلعه ناظری در اولین روز شهریورماه 1341 در اصفهان و در خانوادهای مذهبی چشم متولد شد.
پدرش راننده کارخانه ذوب آهن و مادرش خانهدار بود. پس از پایان دوره ابتدایی، تحصیلات تکمیلی خود را در دبیرستان صائب، در رشته تجربی ادامه داد و در سال 60 موفق به اخذ دیپلم تجربی شد.
نماز سر وقت او در مسجد ترک نمیشد و وقتی به دانشسرای معلمی رفت، از طرف تربیت معلم برای بازدید به مناطق جنگی اعزام شد؛ وقتی بازگشت، دیگر حال و هوای گذشته را نداشت. به جبهه رفت و از ناحیه پا مجروح شد اما طاقت نشستن در منزل را نداشت.
او همان سال به مدرسه رفت و در پایه سوم مشغول تدریس شد و پس از امتحانات دانشآموزان، مجددأ در مرداد 62 به جبهه رفت و در عملیات والفجر 4 با اصابت خمپاره دشمن، شهید شد؛ پیکر پاکش 9 سال مفقود بود.
وصیتنامه شهید
اولین سخنی که دارم با ملت عزیز و شهید پرور است که شما وارثان خون این شهدا هستید. شما پس از شهدا ادامه دهندگان راه آنان هستید. وای بر حالمان که در راه به ثبات رسیدن اسلام به نحوههای گوناگون، چه گرانفروشی، چه کم کاری، چه ریا و چه شرکت نکردن در نمازهای جماعت و جمعه یا و حفظ نکردن اتحاد خود باعث از دست دادن اسلام شویم.
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امید مستضعفان جهان و رهروان راه او و شهیدان گلگون کفن اسلام، وصیت خود را آغاز میکنم.
من خود را لایق نمیدانم که به شما توصیه کنم. تنها بر حسب وظیفه چند کلامی با شما سخن میگویم. اسلام در خطر است. به انحاء مختلف میخواهند از گسترش آن جلوگیری کنند. این آزمایش خداوند است. در برابر رنجها و سختیها بردبار باشید.
پدر و مادر عزیزم! خدا را شکر میکنم که والدینی چون شما را به من بخشید. افتخارم این است که گوشت و پوست و استخوانم را بارور کردید و آنگاه این پرورش یافته دامانتان را حسین وار به دیار سرخ شهادت فرستادید.
مساجد را خالی نگذارید و در دعاها شرکت کنید و از سستی در این کارها بپرهیزید که بهترین سنگر برای دوری از وسوسههای شیطان است. خدایا توفیق بندگی و عبادت بی ریا را به ما عطا کن و تا ما را نیامرزیدهای از دنیا نبر.
پدرش راننده کارخانه ذوب آهن و مادرش خانهدار بود. پس از پایان دوره ابتدایی، تحصیلات تکمیلی خود را در دبیرستان صائب، در رشته تجربی ادامه داد و در سال 60 موفق به اخذ دیپلم تجربی شد.
نماز سر وقت او در مسجد ترک نمیشد و وقتی به دانشسرای معلمی رفت، از طرف تربیت معلم برای بازدید به مناطق جنگی اعزام شد؛ وقتی بازگشت، دیگر حال و هوای گذشته را نداشت. به جبهه رفت و از ناحیه پا مجروح شد اما طاقت نشستن در منزل را نداشت.
او همان سال به مدرسه رفت و در پایه سوم مشغول تدریس شد و پس از امتحانات دانشآموزان، مجددأ در مرداد 62 به جبهه رفت و در عملیات والفجر 4 با اصابت خمپاره دشمن، شهید شد؛ پیکر پاکش 9 سال مفقود بود.
وصیتنامه شهید
اولین سخنی که دارم با ملت عزیز و شهید پرور است که شما وارثان خون این شهدا هستید. شما پس از شهدا ادامه دهندگان راه آنان هستید. وای بر حالمان که در راه به ثبات رسیدن اسلام به نحوههای گوناگون، چه گرانفروشی، چه کم کاری، چه ریا و چه شرکت نکردن در نمازهای جماعت و جمعه یا و حفظ نکردن اتحاد خود باعث از دست دادن اسلام شویم.
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امید مستضعفان جهان و رهروان راه او و شهیدان گلگون کفن اسلام، وصیت خود را آغاز میکنم.
من خود را لایق نمیدانم که به شما توصیه کنم. تنها بر حسب وظیفه چند کلامی با شما سخن میگویم. اسلام در خطر است. به انحاء مختلف میخواهند از گسترش آن جلوگیری کنند. این آزمایش خداوند است. در برابر رنجها و سختیها بردبار باشید.
پدر و مادر عزیزم! خدا را شکر میکنم که والدینی چون شما را به من بخشید. افتخارم این است که گوشت و پوست و استخوانم را بارور کردید و آنگاه این پرورش یافته دامانتان را حسین وار به دیار سرخ شهادت فرستادید.
مساجد را خالی نگذارید و در دعاها شرکت کنید و از سستی در این کارها بپرهیزید که بهترین سنگر برای دوری از وسوسههای شیطان است. خدایا توفیق بندگی و عبادت بی ریا را به ما عطا کن و تا ما را نیامرزیدهای از دنیا نبر.