یک دزدی آمده یک سنگی انداخته رفته )) ما رفتیم با دوستانمان مهدی باکری ، همت ، چمران دزد را بیرون کنیم، وقتی برگشتیم خیلی از دوستانمان را جا گذاشتیم خودمان هم با کلی نقل ونبات در سینه هایمان ،چشم هایمان بدون دست و پا آمدیم .
وقتی آمدیم گفتند بنیاد دار شده ا ید به همه دردهایتان می رسد، همه چی فراهم است، ما بر درد نبود دوستهایتان بر زجر سوغات هایتان مرهم می شویم.
حال ادامه داستان ما شده است آسایشگاه بقیه الله که طبق نامه پیوستی در این خبر مستقیما مارا به سر خرمن وعده داده اند. بحث از این قرار است که آسایشگاه بقیه الله با حضور ۱۵جانباز طبق این نامه باید تا ۲۰ /۱۳۹۰/۱۲تخلیه شود ودر غیر این صورت تمام امکانتمان را قطع می کنند و اگر اتفاقی هم برای بیماران این آسایشگاه بیافتد به عهده سرپیچی کنندگان از دستور است .
جالب اینجاست که به ما دستور می دهند .و جالب تر اینکه در ۲۰ /۱۳۹۰/۱۲ یکی از مسئولین عالی رتبه آمد و گفت:(( یا با زبا ن خوش بروید یا می اندازیمتان بیرون )) ما هم گفتیم وقتی دیگر آسایشگاهها جا برای جانبازان خودندارند ما را همین جا در یک ساختمان کوچک اسکان دهید تا اینجا ساخته شود ولی گوش هیچ کس بدهکار نیست .