خانواده شهیدان یوسف و حبیب هاتف به همراه سه خانواده ی شهید از شهرهای تبریز، تویسرکان و شیراز به دیدار اختصاصی با مقام معظم رهبری مشرف شدند.
حاج علی هاتف پدر گرانقدر شهیدان "یوسف و حبیب" در رابطه با دیدار اختصاصی دیروز با رهبر انقلاب می گوید: چهار سال پیش از طریق حاج بهزاد پروین قدس (دوست صمیمی حبیب) درخواست دیدار از رهبر انقلاب را دادیم. دیدار رهبر بزرگ ترین آرزوی قلبی ما بود برای همین مدام از حاج بهزاد پیگیر بودم و به ایشان می گفتم: چهار سال گذشت و عمر ما رو به پایان است؛ گویا دیدار آقا روزیمان نخواهد شد!
خانواده ی شهدا برای دیدار مهیا شده اند و بنا بر برنامه ی تعیین شده قرار است نماز را به امامت حضرت آقا بخوانند. دلها بی تاب دیدار است. تا اینکه آن محبوب از در وارد می شود و رویای دیرینه ی پدران و مادران شهدا را تعبیر می کند. دیداری از جنس نور و رحمت!
محفلی خصوصی ترتیب داده شده است برای دیدار چهار خانواده ی شهید که هر کدام دو یا سه فرزندشان در راه اسلام فدا شده است. خانواده هایی از شیراز و تویسرکان و خانواده ی شهیدان هاتف از تبریز.
پس از اقامه ی نماز ظهر و عصر سجاده ها جمع می شود و همه ی حضار به دور آقا حلقه زده و خیلی خودمانی مشغول صحبت با ای��ان می شوند. آنچه در این دیدار دیدنی تر است رابطه ی خوبی است که نوه ی شهدا با آقا برقرار کرده اند و حضرت آقا نیز بارها و بارها آنها را مورد تفقد قرار می دهند.
بی شک در هیچ نقطه ی این کره ی خاکی نمی توان چنین رهبر ساده و بی آلایشی یافت. رهبری با روی گشاده و خندان که با ساده ترین و به زیباترین وجهه پذیرای میهمانانشان است.
حاج علی می گوید: حضرت آقا در رابطه با فرزندان شهید ما اطلاعاتی داشتند، به نوبت هر کدام از خانواده ها را به نزد خودشان فرا می خواندند و همگی را مورد مهر و محبت قرار می دادند.
دیداری شیرین با مقام معظم رهبری پس از انتظاری چهار ساله / دیدار با رهبر بزرگترین آرزوی ما بود
امام خامنه ای اما دریای لطف است و هرکه ایشان را از نزدیک دیده برای همیشه آن منش و خوی بزگوارانه ی ایشان را فراموش نکرده؛ هنوز ساعتی از دیدار نگذشته اما حاج علی وقتی به یاد ترکی صحبت کردن آقا با خودشان می افتد لبریز از شور و احساس می شود.
حاج علی ادامه می دهد: حضرت آقا در مورد یوسف و حبیب مختصر اطلاعاتی داشتند و البته از من در رابطه با ایشان سوالهایی را پرسیدند. بعد هم که حاج خانم به محضرشان رسید و عبای آقا را بوسیدند.
برادران شهید یک به یک به نزد آقا می روند. حضرت آقا قرآنی به حاج علی هدیه می کنند و انگشترشان را به یکی ازبرادران شهیدان هاتف می بخشند. در این بین اما مهدی پسر سوم حاج علی رند تر است. وقتی به دیدار آقا مشرف می شود می گوید من از طرف ملتمسین دعا مامور به بوسیدن پیشانی مبارکتان هستم و اینچنین بوسه ای از پیشانی حضرت آقا به یادگار می گیرند.
دیدار اما سرشار از لحظه های ناب است. یکی از فرزندان شهدا مداحی حماسی انجام می دهد و نوه ی یکی از شهدا در مدح حضرت آقا قصیده ای طولانی می خواند. یکی دیگر از حضار که فرزند جانباز نیز هست از طرف ملتمسین دعا به تبرک عبای آقا را هدیه می گیرد.
و این چنین این دیدار عاشقانه به سرانجام می رسد و خانواده ی معظم شهدا میهمان سفره ی کرامت آقا می شوند.
خانواده ی شهدا برای دیدار مهیا شده اند و بنا بر برنامه ی تعیین شده قرار است نماز را به امامت حضرت آقا بخوانند. دلها بی تاب دیدار است. تا اینکه آن محبوب از در وارد می شود و رویای دیرینه ی پدران و مادران شهدا را تعبیر می کند. دیداری از جنس نور و رحمت!
محفلی خصوصی ترتیب داده شده است برای دیدار چهار خانواده ی شهید که هر کدام دو یا سه فرزندشان در راه اسلام فدا شده است. خانواده هایی از شیراز و تویسرکان و خانواده ی شهیدان هاتف از تبریز.
پس از اقامه ی نماز ظهر و عصر سجاده ها جمع می شود و همه ی حضار به دور آقا حلقه زده و خیلی خودمانی مشغول صحبت با ای��ان می شوند. آنچه در این دیدار دیدنی تر است رابطه ی خوبی است که نوه ی شهدا با آقا برقرار کرده اند و حضرت آقا نیز بارها و بارها آنها را مورد تفقد قرار می دهند.
بی شک در هیچ نقطه ی این کره ی خاکی نمی توان چنین رهبر ساده و بی آلایشی یافت. رهبری با روی گشاده و خندان که با ساده ترین و به زیباترین وجهه پذیرای میهمانانشان است.
حاج علی می گوید: حضرت آقا در رابطه با فرزندان شهید ما اطلاعاتی داشتند، به نوبت هر کدام از خانواده ها را به نزد خودشان فرا می خواندند و همگی را مورد مهر و محبت قرار می دادند.
دیداری شیرین با مقام معظم رهبری پس از انتظاری چهار ساله / دیدار با رهبر بزرگترین آرزوی ما بود
امام خامنه ای اما دریای لطف است و هرکه ایشان را از نزدیک دیده برای همیشه آن منش و خوی بزگوارانه ی ایشان را فراموش نکرده؛ هنوز ساعتی از دیدار نگذشته اما حاج علی وقتی به یاد ترکی صحبت کردن آقا با خودشان می افتد لبریز از شور و احساس می شود.
حاج علی ادامه می دهد: حضرت آقا در مورد یوسف و حبیب مختصر اطلاعاتی داشتند و البته از من در رابطه با ایشان سوالهایی را پرسیدند. بعد هم که حاج خانم به محضرشان رسید و عبای آقا را بوسیدند.
برادران شهید یک به یک به نزد آقا می روند. حضرت آقا قرآنی به حاج علی هدیه می کنند و انگشترشان را به یکی ازبرادران شهیدان هاتف می بخشند. در این بین اما مهدی پسر سوم حاج علی رند تر است. وقتی به دیدار آقا مشرف می شود می گوید من از طرف ملتمسین دعا مامور به بوسیدن پیشانی مبارکتان هستم و اینچنین بوسه ای از پیشانی حضرت آقا به یادگار می گیرند.
دیدار اما سرشار از لحظه های ناب است. یکی از فرزندان شهدا مداحی حماسی انجام می دهد و نوه ی یکی از شهدا در مدح حضرت آقا قصیده ای طولانی می خواند. یکی دیگر از حضار که فرزند جانباز نیز هست از طرف ملتمسین دعا به تبرک عبای آقا را هدیه می گیرد.
و این چنین این دیدار عاشقانه به سرانجام می رسد و خانواده ی معظم شهدا میهمان سفره ی کرامت آقا می شوند.
http://ayna.ir/p/News.aspx?id=6369