از علی اصغر این کارها بعید نبود. احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت.
به گزارش شهدای ایران، برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دو کوهه وارد ایستگاه تهران شد ساعت دو نیمه شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی اصغر را جلوی خانهشان در خیابان طیب پیاده کردیم. پای او هنوز مجروح بود.
فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادر اصغر جلو آمد. بی مقدمه گفت :«آقا سید شما یه چیزی بگو!؟»
بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده!»
از علی اصغر این کارها بعید نبود. احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت. ادب بالاترین شاخصه او بود. تا مدتها بعد از شهادتش در محلهشان کسی نمیدانست علی اصغر فرمانده گردان بود.
وقتی مقام معظم رهبری به منزل شهیدان ارسنجانی رفتند، به مادر اصغر اشاره کردند و فرمودند: «این خانه نور است و این مادر نور علی نور است.»
فردا رفتیم به علی اصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادر اصغر جلو آمد. بی مقدمه گفت :«آقا سید شما یه چیزی بگو!؟»
بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که پدرش میخواسته بره مسجد اصغر رو دیده!»
از علی اصغر این کارها بعید نبود. احترام عجیبی به پدر و مادرش میگذاشت. ادب بالاترین شاخصه او بود. تا مدتها بعد از شهادتش در محلهشان کسی نمیدانست علی اصغر فرمانده گردان بود.
وقتی مقام معظم رهبری به منزل شهیدان ارسنجانی رفتند، به مادر اصغر اشاره کردند و فرمودند: «این خانه نور است و این مادر نور علی نور است.»
*روضه