يكي از اصول بيبديل سياست خارجه ايالات متحده امريكا طي سه دهه اخير «براندازي حاكميت در جمهوري اسلامي ايران» بوده؛ موضوعي كه رسماً از سوي مقامات غربي هم مورد تأكيد قرار گرفته است.
شهدای ایران:يكي از اصول بيبديل سياست خارجه ايالات متحده امريكا طي سه دهه اخير «براندازي حاكميت در جمهوري اسلامي ايران» بوده؛ موضوعي كه رسماً از سوي مقامات غربي هم مورد تأكيد قرار گرفته است.
يكي از مهمترين ابزارهاي نظام سلطه جهت رسيدن به چنين هدفي تقويت جريان همسو با غرب در داخل كشور است، جرياني كه توانسته طي سالهاي اخير بسياري از اهداف غرب در داخل را به سرانجام رسانده و همگام با مقامات امريكايي قدم بردارد.
بر همين اساس منزوي شدن جماعت تجديدنظرطلب طي يك دهه اخير اصلاً براي حاميان بيروني آنها قابل تحمل نبوده و آنها را به صرافت انداخته تا به هر شكل ممكن بار ديگر بازگشت رسمي اصلاحطلبان به قدرت را مقدمهسازي كنند.
صحبتهاي دو روز گذشته رئيسجمهور امريكا در مصاحبه با راديو ملي اين كشور هم بهخوبي نشان ميدهد كه جماعت تجديدنظرطلب همچنان براي امريكاييها حائز اهميت بوده و نقطه اميدبخش آنها در جمهوري اسلامي ايران است.
اوباما: توافق هستهاي، ميانهروها را در ايران تقويت ميكند!
اوباما در بخشي از اين مصاحبه تأكيد ميكند: «من سعي ندارم از (پاسخ به) سؤال شما اجتناب كنم. فكر ميكنم در داخل ايران رويكردهاي متفاوتي وجود دارد. من فكر ميكنم تندروهايي داخل ايران هستند كه فكر ميكنند كار درست براي انجام دادن مخالفت با ما، جستوجو و تلاش براي نابودي اسرائيل و ايجاد خرابي در مكانهايي چون سوريه يا يمن و لبنان است.»
رئيس دولت امريكا در ادامه بهصورت ضمني از جماعت مدعي اصلاحطلبي در داخل نام برده و از لزوم جلب نظر آنها توسط كشورش سخن به ميان ميآورد:«همچنين فكر ميكنم ديگراني در داخل ايران هستند كه فكر ميكنند اين كار غيرسازنده است و ممكن است اگر ما اين توافق هستهاي را امضا كنيم، ما دست (توان) آنهايي كه نيروهاي ميانهروتر داخل ايران هستند را تقويت كنيم. اما موضوع كليدي كه ميخواهم مطرح كنم آن است كه توافق (هستهاي) اين موضوعات را در نظر نميگيرد. حتي اگر اين تغييرات رخ ندهد، باز هم بسيار بهتر است كه ما توافق را داشته باشيم.»
در حالي اوباما بارديگر صحبت از روي كارآمدن جريان معتدل (بخوانيم تجديدنظرطلبان) ميكند كه وي روز دوشنبه در مصاحبهاي با «راديو عمومي ملي» مشهور به «انپيآر» اعتراف كرد مذاكرات هستهاي با ايران به دليل ناتواني امريكا از تغيير نظام ايران بوده است.
باراك اوباما بيان ميكند: اين ايده كه ما عدم دستيابي ايران به بمب در قالب يك توافق قابل راستيآزمايي را به شناسايي اسرائيل منوط كنيم واقعاً مثل اين است كه بگوييم ما با ايران توافق امضا نميكنيم مگراينكه ماهيت رژيم ايران كاملاً دگرگون شود؛ و اين به عقيده من، يك سوء قضاوت بنيادين است. ميخواهم به اين نكته برگردم: ما نميخواهيم ايران به سلاحهاي اتمي دست پيدا كند دقيقاً به اين دليل كه نميتوانيم روي اينكه ماهيت اين رژيم تغيير پيدا كند، سرمايهگذاري كنيم. درست به همين دليل است كه ما سلاحهاي اتمي نميخواهيم. اگر ايران ناگهان خودش را به آلمان يا سوئد يا فرانسه تبديل ميكرد گفتوگوهاي متفاوتي هم درباره زيرساختهاي هستهاي آنها وجود ميداشت.
تلاش دولت امريكا براي براندازي با روي كارآمدن اوباما تغيير حالت داد
تلاش واشنگتن براي تغيير نظام ايران از سال ۲۰۰۶ و در دوران رياستجمهوري «جورج دبليو بوش»، رئيسجمهور قبل از اوباما تشديد شد. دولت وقت با آغاز يك سياست خارجي تهاجمي موسوم به «ديپلماسي تحولآفرين» با اقداماتي نظير راهاندازي برنامههاي Exchange (تبادل نفرات و گروهها)، افتتاح دفتري به نام «دفتر امور ايرانيان» در دبي (به تقليد از پروژه پايگاه «ريگا»)، برگزاري كارگاههاي براندازي در دبي و اختصاص ۶۷ ميليون دلار براي تقويت و راهاندازي شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي و برخي اقدامات ديگر تلاش گسترده و هماهنگي را براي براندازي نظام ايران آغاز كرد.
ميزان اين تلاشها به حدي رسيد كه «سيمون هرش»، روزنامهنگار تحقيقي «نيويوركپست» در سال ۲۰۰۸ و در سالهاي پاياني رياستجمهوري بوش پسر از قول مقامات اطلاعاتي امريكا افشا كرد دولت اين كشور ۴۰۰ ميليون دلار براي ايجاد بيثباتي در ايران از كنگره بودجه دريافت كرده است. دولت اوباما زماني روي كار آمد كه تمامي اين تلاشها با فعاليت دستگاههاي اطلاعاتي ايران خنثي شده بود. گزارشهاي رسانههاي امريكايي حاكي است با روي كار آمدن اوباما تحليل كارشناسان امور ايران اين بود كه سياست تقويت معارضان داخلي با حمايتهاي مالي مستقيم تنها به نتايج معكوس و تقويت جايگاه حاكميت ايران منجر ميشود. بر همين اساس نتيجهگيري نظام حاكم امريكا اين بود كه اين كشور بايد رويكرد خود در قبال ايران را تغيير دهد. انديشكده كارنگي در همين سال گزارش داد رئيسجمهور امريكا در راستاي همين تغييرات به اعضاي كابينهاش دستور داد نامي از «برنامههاي ترويج دموكراسي» كه در دولت بوش ابزار پيگيري پروژههاي براندازانه قرار گرفته بودند به ميان نياورند.
دولت اوباما به ظاهر بسياري از اين برنامهها را تعطيل كرد اما چنانكه شبكه خبري «ايبيسي» مدتي بعدتر گزارش داد وي به رغم انتخاب ژست تعامل با ايران برخي از برنامههاي حمايت مالي از معارضان داخلي ايران را كماكان حفظ كرده بود هر چند نام آنها اكنون تغيير يافته يا در قالبي مخفيانهتر دنبال ميشدند.
اعتراف هيلاري كلينتون به همسويي تجديدنظرطلبان با غربيها
سخن امروز اوباما موضوع جديدي نيست و شبيه اينگونه سخنان بارها توسط مقامات غربي بيان شده است و اين نمايانگر حساسيت انتخابات پيش رو براي جامعه و كشور است.
جريان تجديدنظرطلب در حالي - به گفته خودشان - خود را براي موفقيت در انتخابات و به تبع آن ايجاد آشوبهاي اجتماعي در كشور به بهانه انتخابات و با بهرهگيري از مشكلات مردم و نارضايتيهاي اقتصادي آماده ميكنندكه هواخواهان آنان در خارج از كشور هم قصد دارند مانند گذشته حمايتهاي جانانهاي براي پيروزي آنها صورت دهند. حمايتهايي كه در گذشته هم ميتوان براي آن مصاديق فراواني جستوجو كرد كه بخشي از آن در اعترافات هيلاري كلينتون يادآوري شده است.
بهمن ماه 93بود كه كتاب خاطرات هيلاري كلينتون وزير امور خارجه اسبق امريكا با عنوان «انتخابهاي سخت» منتشر شده كه در آن به بيان پشت پرده بسياري از مسائل ميپردازد، ازجمله حمايت مقامات و سازمانهاي اين كشور از جريان تجديدنظرطلب در سال 88.
«نيمه دوم سال 2009 پر از تحولات غيرمنتظرهاي بود كه بحثهاي بينالمللي در مورد ايران را به طور چشمگيري تغيير داد. اول، انتخابات ايران بود. ماه ژوئن، احمدينژاد پيروز انتخابات رياستجمهوري اعلام شد، انتخاباتي كه از هر لحاظ، اشكالات عميق داشت، اگر نگوييم تماماً تقلب بود. جمعيت زيادي در خيابانهاي تهران و سراسر كشور در اعتراض به نتايج انتخابات جمع شدند. لحظات غافلگيركنندهاي بود. طبقه متوسط ايران به دنبال دموكراسي بودند كه انقلاب سال 1979 وعده داده بود، اما هرگز محقق نشده بود.»
«اعتراضات شدت گرفت و به «جنبش سبز» مشهور شد. ميليونها ايراني در يك نمايش بيسابقه براي ابراز مخالفت به خيابانها ريختند. بسياري از آنها حتي خواستار پايان كار رژيم شدند. نيروهاي امنيتي با خشونتي وحشيانه واكنش نشان دادند. شهرونداني كه مسالمتآميز راهپيمايي ميكردند، با باتوم مورد ضرب و جرح قرار ميگرفتند و دستهجمعي دستگير ميشدند.» وي در اين باره به صراحت بيان ميكند: در پشت صحنه، تيم من در وزارت خارجه مداوم با فعالان در ايران در تماس بود مداخلهاي اورژانسي هم براي جلوگيري از تعطيلي توئيتر به منظور تعمير و نگهداري انجام داد. اگر توئيتر قطع ميشد، معترضان از يك ابزار كليدي ارتباطي محروم ميشدند.
كلينتون همچنين ميافزايد: بنابراين پس از سركوب [جنبش سبز] در ايران، تلاشها براي ارائه ابزار و فناوري فرار از سركوب و سانسور دولتي به فعالان طرفدار دموكراسي را افزايش دادم. طي چند سال بعد، دهها ميليون دلار سرمايهگذاري كرديم و بيش از 5 هزار فعال را در سراسر جهان آموزش داديم.
اصلاحطلبان خواستههاي امريكا را در ايران فرياد ميزنند!
سناتور تامس داشل، رهبر فراكسيون اكثريت كنگره هم در سال 81 چگونگي مذاكره با مقامات كشورمان را اينگونه اظهار ميكند:«امريكا بايد فشارهايش را زياد كند تا اصلاحطلبان در ايران بتوانند مردم را بترسانند و خواستههاي ما را تبليغ كنند... امريكا بايد در اين راستا تهديد كند و راه را براي مذاكره باز كند و البته انجام مذاكره را براي مذاكرهكنندگان اعلام برائت آنها از حكومت ديني ولايت فقيه بدانند.»
علاقه وافر تجديدنظرطلبان به نظام سلطه
البته علاقه غربيها به جماعت تجديدنظرطلب يكسويه نبوده آنگونه كه افراد وابسته به اين جريان در طول سالهاي اخير بارها در جهت تطهير چهره نظام سلطه برآمده و به نيكي از اقدامات غيرانساني امريكاييها ياد كردهاند؛ غافل از اينكه غربيها بنا به اعتراف خودشان «نه دوستان هميشگي دارند و نه دشمنان هميشگي اما منافع هميشگي دارند و به خاطر اين منافعشان، نه به دوستانشان رحم ميكنند و نه از ساخت و پاخت كردن با دشمنانشان واهمهاي دارند.»
بنابر آنچه گفته شد ميتوان مهمترين ويژگي مورد وثوق تجديدنظرطلبان در حوزه سياست خارجه را «خوشبيني نسبت به نظام سلطه»، «تطهير چهره دولتمردان امريكا و ساير همپيمانان اين دولت»، «جانبداري از دولتهاي سركش، زورگو و متجاوز به شكل گسترده و فراگير در سطح رسانهها» و «نگاه مثبت به مكتبهاي بومي غربي نظير سكولاريسم، ليبراليسم و پيادهسازي مؤلفههاي آن در كشور» دانست. به عبارت ديگر يكي از مهمترين اجزاي سازنده سياست خارجه طيف هواخواه ليبراليسم در داخل «خوشبيني به نظام سلطه و در رأس آن امريكا» بوده كه ردپاي همين تفكر را ميتوان در مواضع بسياري از منسوبان اين جريان جستوجو كرد. از جمله كساني كه به صورت متناوب از تريبونهاي مختلف، دموكراسي امريكاييها گرفته تا فرهنگ مردم اين كشور را مورد تعريف و تمجيد قرار داده و لشكركشيهاي متجاوزانه نظاميان اين كشور به ديگر كشورها را مشروع جلوه داده سعيد حجاريان از چهرههاي شناخته شده و مغز متفكر اين جريان است. وي در يكي از مواضع چالش برانگيز خود اعلام ميكند:«شعار امريكا ايجاد دموكراسي در همه جاي دنياست، چندين جا هم كه رفته اين كار را كرده است.» (23/6/82).
وي در بحبوحه تصرف متجاوزانه خاك عراق توسط نيروهاي نظامي امريكا بدون اشاره به قتل عام مردم عراق توسط آنها به تطهير چهره امريكاييها پرداخته و آرزو ميكند كه كاش امريكاييها به ايران هم حمله نظامي كنند:«الان اين ايرانيهايي كه به عتبات ميروند را ببينيد، من ديدهام كه بعضيها با سربازان امريكايي عكس يادگاري ميگيرند و برميگردند و ميگويند كه اين سربازها خيلي آدمهاي خوبي هستند و به ما بسيار احترام ميگذارند! از امريكاييها تعريف ميكنند. خيلي از زوار از امريكاييها دفاع ميكنند. چه آدمهاي ترتميز و مؤدبي هستند! چه بهتر به ايران هم بيايند، امريكا منجي ميشود.»
فريفته شدن و شيفتگي نسبت به دموكراسي و مردمسالاري دكوري امريكا تنها به حجاريان خلاصه نميشود و بسياري از وابستگان به اين طيف را شامل ميشود. عباس عبدي هم تأكيد ميكند:« امريكا سعي كرده تا نهادهاي دموكراتيك! را در عراق تأسيس كند...»(22/2/85).
عمادالدين باقي يكي از فعالان و محكومان فتنه 88 هم مانند ديگر دوستان خود اينگونه به ستايش امريكاييها به عنوان مردمسالاري نگاه ميكند:«بهترين مردمسالاري، مردمسالاري به شيوه امريكاييهاست.» (روزنامه ياس نو 19/2/82)
محمدخاتمي رئيس دولت اصلاحات هم اينگونه به حمايت از لشكركشي امريكاييها به عراق ميپردازد: «ايران دشمن امريكا نيست! و اين دو كشور داراي منافع استراتژيك مشتركي در عراق و افغانستان هستند.» (21/6/85)
انتخابات استراتژيك
در پايان بايد گفت انتخابات اسفندماه جاري براي جماعت تجديدنظرطلب و نظام سلطه اهميت بيش از حد تصور دارد، چراكه جريان همسو با غرب بعد از يك دهه دوري از قدرت تمايل دارد بار ديگر اهداف بر زمين مانده پدرخواندههاي خود را پيگيري كرده و از سوي ديگر نظام سلطهخواهان روي كارآمدن جرياني است كه ميتواند آرزوهاي كاخسفيد در قبال جمهوري اسلامي ايران را به واقعيت تبديل كند.
*جوان
يكي از مهمترين ابزارهاي نظام سلطه جهت رسيدن به چنين هدفي تقويت جريان همسو با غرب در داخل كشور است، جرياني كه توانسته طي سالهاي اخير بسياري از اهداف غرب در داخل را به سرانجام رسانده و همگام با مقامات امريكايي قدم بردارد.
بر همين اساس منزوي شدن جماعت تجديدنظرطلب طي يك دهه اخير اصلاً براي حاميان بيروني آنها قابل تحمل نبوده و آنها را به صرافت انداخته تا به هر شكل ممكن بار ديگر بازگشت رسمي اصلاحطلبان به قدرت را مقدمهسازي كنند.
صحبتهاي دو روز گذشته رئيسجمهور امريكا در مصاحبه با راديو ملي اين كشور هم بهخوبي نشان ميدهد كه جماعت تجديدنظرطلب همچنان براي امريكاييها حائز اهميت بوده و نقطه اميدبخش آنها در جمهوري اسلامي ايران است.
اوباما: توافق هستهاي، ميانهروها را در ايران تقويت ميكند!
اوباما در بخشي از اين مصاحبه تأكيد ميكند: «من سعي ندارم از (پاسخ به) سؤال شما اجتناب كنم. فكر ميكنم در داخل ايران رويكردهاي متفاوتي وجود دارد. من فكر ميكنم تندروهايي داخل ايران هستند كه فكر ميكنند كار درست براي انجام دادن مخالفت با ما، جستوجو و تلاش براي نابودي اسرائيل و ايجاد خرابي در مكانهايي چون سوريه يا يمن و لبنان است.»
رئيس دولت امريكا در ادامه بهصورت ضمني از جماعت مدعي اصلاحطلبي در داخل نام برده و از لزوم جلب نظر آنها توسط كشورش سخن به ميان ميآورد:«همچنين فكر ميكنم ديگراني در داخل ايران هستند كه فكر ميكنند اين كار غيرسازنده است و ممكن است اگر ما اين توافق هستهاي را امضا كنيم، ما دست (توان) آنهايي كه نيروهاي ميانهروتر داخل ايران هستند را تقويت كنيم. اما موضوع كليدي كه ميخواهم مطرح كنم آن است كه توافق (هستهاي) اين موضوعات را در نظر نميگيرد. حتي اگر اين تغييرات رخ ندهد، باز هم بسيار بهتر است كه ما توافق را داشته باشيم.»
در حالي اوباما بارديگر صحبت از روي كارآمدن جريان معتدل (بخوانيم تجديدنظرطلبان) ميكند كه وي روز دوشنبه در مصاحبهاي با «راديو عمومي ملي» مشهور به «انپيآر» اعتراف كرد مذاكرات هستهاي با ايران به دليل ناتواني امريكا از تغيير نظام ايران بوده است.
باراك اوباما بيان ميكند: اين ايده كه ما عدم دستيابي ايران به بمب در قالب يك توافق قابل راستيآزمايي را به شناسايي اسرائيل منوط كنيم واقعاً مثل اين است كه بگوييم ما با ايران توافق امضا نميكنيم مگراينكه ماهيت رژيم ايران كاملاً دگرگون شود؛ و اين به عقيده من، يك سوء قضاوت بنيادين است. ميخواهم به اين نكته برگردم: ما نميخواهيم ايران به سلاحهاي اتمي دست پيدا كند دقيقاً به اين دليل كه نميتوانيم روي اينكه ماهيت اين رژيم تغيير پيدا كند، سرمايهگذاري كنيم. درست به همين دليل است كه ما سلاحهاي اتمي نميخواهيم. اگر ايران ناگهان خودش را به آلمان يا سوئد يا فرانسه تبديل ميكرد گفتوگوهاي متفاوتي هم درباره زيرساختهاي هستهاي آنها وجود ميداشت.
تلاش دولت امريكا براي براندازي با روي كارآمدن اوباما تغيير حالت داد
تلاش واشنگتن براي تغيير نظام ايران از سال ۲۰۰۶ و در دوران رياستجمهوري «جورج دبليو بوش»، رئيسجمهور قبل از اوباما تشديد شد. دولت وقت با آغاز يك سياست خارجي تهاجمي موسوم به «ديپلماسي تحولآفرين» با اقداماتي نظير راهاندازي برنامههاي Exchange (تبادل نفرات و گروهها)، افتتاح دفتري به نام «دفتر امور ايرانيان» در دبي (به تقليد از پروژه پايگاه «ريگا»)، برگزاري كارگاههاي براندازي در دبي و اختصاص ۶۷ ميليون دلار براي تقويت و راهاندازي شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي و برخي اقدامات ديگر تلاش گسترده و هماهنگي را براي براندازي نظام ايران آغاز كرد.
ميزان اين تلاشها به حدي رسيد كه «سيمون هرش»، روزنامهنگار تحقيقي «نيويوركپست» در سال ۲۰۰۸ و در سالهاي پاياني رياستجمهوري بوش پسر از قول مقامات اطلاعاتي امريكا افشا كرد دولت اين كشور ۴۰۰ ميليون دلار براي ايجاد بيثباتي در ايران از كنگره بودجه دريافت كرده است. دولت اوباما زماني روي كار آمد كه تمامي اين تلاشها با فعاليت دستگاههاي اطلاعاتي ايران خنثي شده بود. گزارشهاي رسانههاي امريكايي حاكي است با روي كار آمدن اوباما تحليل كارشناسان امور ايران اين بود كه سياست تقويت معارضان داخلي با حمايتهاي مالي مستقيم تنها به نتايج معكوس و تقويت جايگاه حاكميت ايران منجر ميشود. بر همين اساس نتيجهگيري نظام حاكم امريكا اين بود كه اين كشور بايد رويكرد خود در قبال ايران را تغيير دهد. انديشكده كارنگي در همين سال گزارش داد رئيسجمهور امريكا در راستاي همين تغييرات به اعضاي كابينهاش دستور داد نامي از «برنامههاي ترويج دموكراسي» كه در دولت بوش ابزار پيگيري پروژههاي براندازانه قرار گرفته بودند به ميان نياورند.
دولت اوباما به ظاهر بسياري از اين برنامهها را تعطيل كرد اما چنانكه شبكه خبري «ايبيسي» مدتي بعدتر گزارش داد وي به رغم انتخاب ژست تعامل با ايران برخي از برنامههاي حمايت مالي از معارضان داخلي ايران را كماكان حفظ كرده بود هر چند نام آنها اكنون تغيير يافته يا در قالبي مخفيانهتر دنبال ميشدند.
اعتراف هيلاري كلينتون به همسويي تجديدنظرطلبان با غربيها
سخن امروز اوباما موضوع جديدي نيست و شبيه اينگونه سخنان بارها توسط مقامات غربي بيان شده است و اين نمايانگر حساسيت انتخابات پيش رو براي جامعه و كشور است.
جريان تجديدنظرطلب در حالي - به گفته خودشان - خود را براي موفقيت در انتخابات و به تبع آن ايجاد آشوبهاي اجتماعي در كشور به بهانه انتخابات و با بهرهگيري از مشكلات مردم و نارضايتيهاي اقتصادي آماده ميكنندكه هواخواهان آنان در خارج از كشور هم قصد دارند مانند گذشته حمايتهاي جانانهاي براي پيروزي آنها صورت دهند. حمايتهايي كه در گذشته هم ميتوان براي آن مصاديق فراواني جستوجو كرد كه بخشي از آن در اعترافات هيلاري كلينتون يادآوري شده است.
بهمن ماه 93بود كه كتاب خاطرات هيلاري كلينتون وزير امور خارجه اسبق امريكا با عنوان «انتخابهاي سخت» منتشر شده كه در آن به بيان پشت پرده بسياري از مسائل ميپردازد، ازجمله حمايت مقامات و سازمانهاي اين كشور از جريان تجديدنظرطلب در سال 88.
«نيمه دوم سال 2009 پر از تحولات غيرمنتظرهاي بود كه بحثهاي بينالمللي در مورد ايران را به طور چشمگيري تغيير داد. اول، انتخابات ايران بود. ماه ژوئن، احمدينژاد پيروز انتخابات رياستجمهوري اعلام شد، انتخاباتي كه از هر لحاظ، اشكالات عميق داشت، اگر نگوييم تماماً تقلب بود. جمعيت زيادي در خيابانهاي تهران و سراسر كشور در اعتراض به نتايج انتخابات جمع شدند. لحظات غافلگيركنندهاي بود. طبقه متوسط ايران به دنبال دموكراسي بودند كه انقلاب سال 1979 وعده داده بود، اما هرگز محقق نشده بود.»
«اعتراضات شدت گرفت و به «جنبش سبز» مشهور شد. ميليونها ايراني در يك نمايش بيسابقه براي ابراز مخالفت به خيابانها ريختند. بسياري از آنها حتي خواستار پايان كار رژيم شدند. نيروهاي امنيتي با خشونتي وحشيانه واكنش نشان دادند. شهرونداني كه مسالمتآميز راهپيمايي ميكردند، با باتوم مورد ضرب و جرح قرار ميگرفتند و دستهجمعي دستگير ميشدند.» وي در اين باره به صراحت بيان ميكند: در پشت صحنه، تيم من در وزارت خارجه مداوم با فعالان در ايران در تماس بود مداخلهاي اورژانسي هم براي جلوگيري از تعطيلي توئيتر به منظور تعمير و نگهداري انجام داد. اگر توئيتر قطع ميشد، معترضان از يك ابزار كليدي ارتباطي محروم ميشدند.
كلينتون همچنين ميافزايد: بنابراين پس از سركوب [جنبش سبز] در ايران، تلاشها براي ارائه ابزار و فناوري فرار از سركوب و سانسور دولتي به فعالان طرفدار دموكراسي را افزايش دادم. طي چند سال بعد، دهها ميليون دلار سرمايهگذاري كرديم و بيش از 5 هزار فعال را در سراسر جهان آموزش داديم.
اصلاحطلبان خواستههاي امريكا را در ايران فرياد ميزنند!
سناتور تامس داشل، رهبر فراكسيون اكثريت كنگره هم در سال 81 چگونگي مذاكره با مقامات كشورمان را اينگونه اظهار ميكند:«امريكا بايد فشارهايش را زياد كند تا اصلاحطلبان در ايران بتوانند مردم را بترسانند و خواستههاي ما را تبليغ كنند... امريكا بايد در اين راستا تهديد كند و راه را براي مذاكره باز كند و البته انجام مذاكره را براي مذاكرهكنندگان اعلام برائت آنها از حكومت ديني ولايت فقيه بدانند.»
علاقه وافر تجديدنظرطلبان به نظام سلطه
البته علاقه غربيها به جماعت تجديدنظرطلب يكسويه نبوده آنگونه كه افراد وابسته به اين جريان در طول سالهاي اخير بارها در جهت تطهير چهره نظام سلطه برآمده و به نيكي از اقدامات غيرانساني امريكاييها ياد كردهاند؛ غافل از اينكه غربيها بنا به اعتراف خودشان «نه دوستان هميشگي دارند و نه دشمنان هميشگي اما منافع هميشگي دارند و به خاطر اين منافعشان، نه به دوستانشان رحم ميكنند و نه از ساخت و پاخت كردن با دشمنانشان واهمهاي دارند.»
بنابر آنچه گفته شد ميتوان مهمترين ويژگي مورد وثوق تجديدنظرطلبان در حوزه سياست خارجه را «خوشبيني نسبت به نظام سلطه»، «تطهير چهره دولتمردان امريكا و ساير همپيمانان اين دولت»، «جانبداري از دولتهاي سركش، زورگو و متجاوز به شكل گسترده و فراگير در سطح رسانهها» و «نگاه مثبت به مكتبهاي بومي غربي نظير سكولاريسم، ليبراليسم و پيادهسازي مؤلفههاي آن در كشور» دانست. به عبارت ديگر يكي از مهمترين اجزاي سازنده سياست خارجه طيف هواخواه ليبراليسم در داخل «خوشبيني به نظام سلطه و در رأس آن امريكا» بوده كه ردپاي همين تفكر را ميتوان در مواضع بسياري از منسوبان اين جريان جستوجو كرد. از جمله كساني كه به صورت متناوب از تريبونهاي مختلف، دموكراسي امريكاييها گرفته تا فرهنگ مردم اين كشور را مورد تعريف و تمجيد قرار داده و لشكركشيهاي متجاوزانه نظاميان اين كشور به ديگر كشورها را مشروع جلوه داده سعيد حجاريان از چهرههاي شناخته شده و مغز متفكر اين جريان است. وي در يكي از مواضع چالش برانگيز خود اعلام ميكند:«شعار امريكا ايجاد دموكراسي در همه جاي دنياست، چندين جا هم كه رفته اين كار را كرده است.» (23/6/82).
وي در بحبوحه تصرف متجاوزانه خاك عراق توسط نيروهاي نظامي امريكا بدون اشاره به قتل عام مردم عراق توسط آنها به تطهير چهره امريكاييها پرداخته و آرزو ميكند كه كاش امريكاييها به ايران هم حمله نظامي كنند:«الان اين ايرانيهايي كه به عتبات ميروند را ببينيد، من ديدهام كه بعضيها با سربازان امريكايي عكس يادگاري ميگيرند و برميگردند و ميگويند كه اين سربازها خيلي آدمهاي خوبي هستند و به ما بسيار احترام ميگذارند! از امريكاييها تعريف ميكنند. خيلي از زوار از امريكاييها دفاع ميكنند. چه آدمهاي ترتميز و مؤدبي هستند! چه بهتر به ايران هم بيايند، امريكا منجي ميشود.»
فريفته شدن و شيفتگي نسبت به دموكراسي و مردمسالاري دكوري امريكا تنها به حجاريان خلاصه نميشود و بسياري از وابستگان به اين طيف را شامل ميشود. عباس عبدي هم تأكيد ميكند:« امريكا سعي كرده تا نهادهاي دموكراتيك! را در عراق تأسيس كند...»(22/2/85).
عمادالدين باقي يكي از فعالان و محكومان فتنه 88 هم مانند ديگر دوستان خود اينگونه به ستايش امريكاييها به عنوان مردمسالاري نگاه ميكند:«بهترين مردمسالاري، مردمسالاري به شيوه امريكاييهاست.» (روزنامه ياس نو 19/2/82)
محمدخاتمي رئيس دولت اصلاحات هم اينگونه به حمايت از لشكركشي امريكاييها به عراق ميپردازد: «ايران دشمن امريكا نيست! و اين دو كشور داراي منافع استراتژيك مشتركي در عراق و افغانستان هستند.» (21/6/85)
انتخابات استراتژيك
در پايان بايد گفت انتخابات اسفندماه جاري براي جماعت تجديدنظرطلب و نظام سلطه اهميت بيش از حد تصور دارد، چراكه جريان همسو با غرب بعد از يك دهه دوري از قدرت تمايل دارد بار ديگر اهداف بر زمين مانده پدرخواندههاي خود را پيگيري كرده و از سوي ديگر نظام سلطهخواهان روي كارآمدن جرياني است كه ميتواند آرزوهاي كاخسفيد در قبال جمهوري اسلامي ايران را به واقعيت تبديل كند.
*جوان