مدتي از بازگشت به مشهد نمي گذشت. بانو خديجه كه در انديشه ازدواج پسر دومش بود، دست به كار شد و دختري را كه در خانواد ه اي سنتي و با علائق مذهبي پرورش يافته بود، به او پيشنهاد كرد. همو پا پيش گذاشت و مقدمات خواستگاري را فراهم نمود...
به گزارش شهدای ایران، در کتاب شرح اسم خاطره جالبی از ازدواج رهبری نقل شده است . شرح اسم" عنوان همان کتابی است از زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به چاپ رسید. در باره این خاطره نوشته شده است:
مدتي از بازگشت به مشهد نمي گذشت. بانو خديجه كه در انديشه ازدواج پسر دومش بود، دست به كار شد و دختري را كه در خانواد ه اي سنتي و با علائق مذهبي پرورش يافته بود، به او پيشنهاد كرد. همو پا پيش گذاشت و مقدمات خواستگاري را فراهم نمود. همان راهي را كه چهار پنج سال پيش براي سيدمحمد رفته بود، اين بار براي سيدعلي پيمود.
حاج محمداسماعيل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از كاسبان ديندار و باسواد مشهد بود. او پذيرفت كه دخترش به عقد طلبة تازه از قم برگشته اي درآيد كه تصميم دارد در مشهد ساكن شود، آيت الله ميلاني و ديگر بزرگان اهل علم مشهد او را مي شناسند و تأييد مي كنند و به او علاقه دارند. هزينه ازدواج، آن بخشي كه طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آيت الله حاج سيدجواد خامنه اي تأمين شد كه مبلغ قابل توجهي نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس كه حتماً قابل توجه بود. "آنها مرفه بودند، مي توانستند و كردند."
اوايل پاييز 1343 سيدعلي خامنه اي و خانم خجسته پيوند زناشويي بستند. خطبه عقد توسط آيت الله ميلاني خوانده شد. از اين زمان، همدم، همسر و همراهي تازه، كه هفده بهار بيش نداشت، پا به دنياي آقاي خامنه اي گذاشت كه در همه فرودهاي سرد و سخت زندگي سياسي و شايد تك فرازهاي آن در آن روزگار، ياري غم خوار و دوستي مهربان بود. كارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را كه در خانه پدر عروس در پايين خيابان برگزار مي شد، تعيين كردند. آن شب آقاي خامنه اي در آستانه ورودي خانه ايستاده بود و از ميهمانان استقبال مي كرد. مراسم، آن طور كه مرسوم خانواده هاي مذهبي و مقيد آن زمان بود، برگزار شد.
پس از عقد و پيش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه اي باخبر شد كه شوي 25 ساله اش پا در ميدان مبارزه دارد. "شايد اولين روزها و ... يا هفته هاي پيوند [مان ] ...بود، مسائل سياسي من به وسيله خودم براي ايشان مطرح شد ... شايد قبلاً هم مي دانستند كه من توي اين مسائل سياسي هستم، لكن مرا به [چشم] طلبه اي ... كه مورد توجه و علاقه... بزرگان و اساتيد... هستم... نگاه مي كردند."
زندگي مشترك آقاي خامنه اي و خانم خجسته شروع شده بود. نخستين خانه اين زوج، منزل شوهرخواهر سيدعلي خامنه اي بود. دو اتاق از شيخ علي تهراني اجاره كردند. "چند ماهي منزل خواهرم بوديم ...آقاشيخ علي آقا ماهي 50-60 تومان از ما اجاره مي گرفت. البته دغدغه اي نداشتم، چون او فشاري نمي آورد."
فرداي روز تبعيد امام براي شركت كنندگان در جلسه خانه آقاي قمي اتفاقي نيفتاد. به همسرش گفته بود كه شايد از اين نشست برنگردد، اما زندان رفتن ها، دربه دري ها و تعقيب و گريز ها، انزوا، سكوت، تبعيد و ديگر رخدادهاي بعدي نشان داد كه سنگيني سقف اين زندگي مشترك روي ستون هاي صبر و پا يداري اين زن قرار دار د؛ زني كه از خانواده اي دارا به همسري طلبه اي ندار درآمده، و با حوادث زندگي با گشاده رويي برخورد مي كند، مرد خانواده را در ادامه راهي كه بدان ايمان داشت و پاي مي فشرد استوارتر كرد.
"همسرم هيچ وقت اظهار نگراني و گله مندي از دست من نكرده، حتي مشوق من در قضاياي عديده اي هم بوده [است.] مواقعي ... بود كه بعضي از افراد و گروه هاي مخفي از اشخاص مهم و سطح بالاي شان منزل ما رفت و آمد مي كردند. من البته به همسرم نمي گفتم كه اينها كي هستند، اما او از نحوه رفت و آمد ... مي فهميد كه اينها اشخاصي مهم و حساس هستند . از من سئوال نمي كرد، مرا نمي خواست سئوال پيچ كند ... هيچ گونه مخالفتي نداشت، بلكه كمك هم مي كرد."
خانم خجسته مي گويد: "دوران مشقت بار و امتحان الهي بود و من خودم را براي تمام مشكلات ممكن آماده كرده بودم و هرگز درباره هيچ چيز لب به شكوه نگشودم ... فكر مي كنم بزرگترين نقش من حفظ جو آرامش در خانه بود؛ طوري كه ايشان بتوانند با خيال راحت به كارشان ادامه دهند. من سعي داشتم تا ايشان را از نگراني در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم."
*شبستان
مدتي از بازگشت به مشهد نمي گذشت. بانو خديجه كه در انديشه ازدواج پسر دومش بود، دست به كار شد و دختري را كه در خانواد ه اي سنتي و با علائق مذهبي پرورش يافته بود، به او پيشنهاد كرد. همو پا پيش گذاشت و مقدمات خواستگاري را فراهم نمود. همان راهي را كه چهار پنج سال پيش براي سيدمحمد رفته بود، اين بار براي سيدعلي پيمود.
حاج محمداسماعيل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از كاسبان ديندار و باسواد مشهد بود. او پذيرفت كه دخترش به عقد طلبة تازه از قم برگشته اي درآيد كه تصميم دارد در مشهد ساكن شود، آيت الله ميلاني و ديگر بزرگان اهل علم مشهد او را مي شناسند و تأييد مي كنند و به او علاقه دارند. هزينه ازدواج، آن بخشي كه طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آيت الله حاج سيدجواد خامنه اي تأمين شد كه مبلغ قابل توجهي نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس كه حتماً قابل توجه بود. "آنها مرفه بودند، مي توانستند و كردند."
اوايل پاييز 1343 سيدعلي خامنه اي و خانم خجسته پيوند زناشويي بستند. خطبه عقد توسط آيت الله ميلاني خوانده شد. از اين زمان، همدم، همسر و همراهي تازه، كه هفده بهار بيش نداشت، پا به دنياي آقاي خامنه اي گذاشت كه در همه فرودهاي سرد و سخت زندگي سياسي و شايد تك فرازهاي آن در آن روزگار، ياري غم خوار و دوستي مهربان بود. كارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را كه در خانه پدر عروس در پايين خيابان برگزار مي شد، تعيين كردند. آن شب آقاي خامنه اي در آستانه ورودي خانه ايستاده بود و از ميهمانان استقبال مي كرد. مراسم، آن طور كه مرسوم خانواده هاي مذهبي و مقيد آن زمان بود، برگزار شد.
پس از عقد و پيش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه اي باخبر شد كه شوي 25 ساله اش پا در ميدان مبارزه دارد. "شايد اولين روزها و ... يا هفته هاي پيوند [مان ] ...بود، مسائل سياسي من به وسيله خودم براي ايشان مطرح شد ... شايد قبلاً هم مي دانستند كه من توي اين مسائل سياسي هستم، لكن مرا به [چشم] طلبه اي ... كه مورد توجه و علاقه... بزرگان و اساتيد... هستم... نگاه مي كردند."
زندگي مشترك آقاي خامنه اي و خانم خجسته شروع شده بود. نخستين خانه اين زوج، منزل شوهرخواهر سيدعلي خامنه اي بود. دو اتاق از شيخ علي تهراني اجاره كردند. "چند ماهي منزل خواهرم بوديم ...آقاشيخ علي آقا ماهي 50-60 تومان از ما اجاره مي گرفت. البته دغدغه اي نداشتم، چون او فشاري نمي آورد."
فرداي روز تبعيد امام براي شركت كنندگان در جلسه خانه آقاي قمي اتفاقي نيفتاد. به همسرش گفته بود كه شايد از اين نشست برنگردد، اما زندان رفتن ها، دربه دري ها و تعقيب و گريز ها، انزوا، سكوت، تبعيد و ديگر رخدادهاي بعدي نشان داد كه سنگيني سقف اين زندگي مشترك روي ستون هاي صبر و پا يداري اين زن قرار دار د؛ زني كه از خانواده اي دارا به همسري طلبه اي ندار درآمده، و با حوادث زندگي با گشاده رويي برخورد مي كند، مرد خانواده را در ادامه راهي كه بدان ايمان داشت و پاي مي فشرد استوارتر كرد.
"همسرم هيچ وقت اظهار نگراني و گله مندي از دست من نكرده، حتي مشوق من در قضاياي عديده اي هم بوده [است.] مواقعي ... بود كه بعضي از افراد و گروه هاي مخفي از اشخاص مهم و سطح بالاي شان منزل ما رفت و آمد مي كردند. من البته به همسرم نمي گفتم كه اينها كي هستند، اما او از نحوه رفت و آمد ... مي فهميد كه اينها اشخاصي مهم و حساس هستند . از من سئوال نمي كرد، مرا نمي خواست سئوال پيچ كند ... هيچ گونه مخالفتي نداشت، بلكه كمك هم مي كرد."
خانم خجسته مي گويد: "دوران مشقت بار و امتحان الهي بود و من خودم را براي تمام مشكلات ممكن آماده كرده بودم و هرگز درباره هيچ چيز لب به شكوه نگشودم ... فكر مي كنم بزرگترين نقش من حفظ جو آرامش در خانه بود؛ طوري كه ايشان بتوانند با خيال راحت به كارشان ادامه دهند. من سعي داشتم تا ايشان را از نگراني در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم."
*شبستان