زمستان 1363 پادگان دوکوهه/ شهید احمد پاریاب - حمید داودآبادی – عباس طالبی (معاون پاریاب) برخی دوستان گیر داده اند که چرا در وبلاگم از شهید احمد پاریاب نمی نویسم؟ اولا به نظر بنده پاریاب سردار نبود! بله سردار نبود. چون سردار که غریبانه و مظلوم، در قرچک ورامین جان نمی دهد که بعد گذشت چهار روز، اهالی محل از بوی ... متوجه شوند، در را بشکنند و با بدن باد کرده و سیاه شده او روبه رو شوند! این را به خاطر این می گویم که بسیاری از همرزمان و دوستان قدیمی پاریاب، این روزها برای خود کسی شده اند! یا نماینده مجلس، رئیس فلان قطب اقتصادی یا ... این از سردار بودن یا نبودن پاریاب.
زمستان 1391 – حسینیه گودال قتلگاه مراسم ختم /حمید داودآبادی – احمد پاریاب که دیگر نیست – عباس طالبی دوم این که، من بجز چند روز کوتاه در گردان شهادت و گردان حبیب، دیگر با پاریاب نبودم. بخصوص آن روزها که با چه دعوا و داستانی! پاریاب از لشکر 27 قهر کرد و رفت تیپ دیگر! که بماند. سوم این که، بنده که در زمان جنگ عددی نبودم، بعد جنگ هم هیچ رفاقت آنچنانی و خودمانی با احمد پاریاب نداشتم که امروز آنچنان سنگ به سینه بکوبم که ... الحمدلله پاریاب بعد جنگ و بخصوص بعد مرگش، آن قدر دوست و رفیق و همرزم داشت و دارد که دیگر ما جزو قاذوراتیم! از آقایان "هاشمی رفسنجانی" بگیر تا "موسوی اردبیلی" که پاریاب به عنوان سرتیم حفاظت آنان، جان خویش را بر کف نهاده بود، تا این پایین پایین ها! همه و همه حق دوستی و رفاقت را بعد مرگش به خوبی ادا کردند! حالا قبل مرگ و زمان حیاتش بماند آن دنیا که مو را از ماست می کشند! این که پاریاب که بود، در جنگ چه کرد، بعد جنگ چگونه زیست و هزینه سنگین داروهای شیمیایی و درمانش را چگونه و چه کسانی فراهم کردند، بماند تا دوستان نزدیک و یاران غار او برایتان بگویند. فقط: وای به روزی که خداوند غفار و ستار، از شدت اعمال زشت ما، پرده ها کنار نهد و ... آن روز است که در پیشگاه عدل الهی، دوستان واقعی و ... معلوم و شرمسار خواهند شد. فقط ای کاش احمد پاریاب به عنوان یک شهروند زیر خط فقر، نزد دوستان، همرزمان و یاران دیروز و امروزش حق حیات داشت! منبع:فارس