در كتاب كمال الدين و تمام النعمة (باب 28) از محدث حليل القدر «ابو جعفر محمدبن على بن حسن بن بابويه قمى» مشهور به شيخ صدوق (م.381هـ) رواياتى درباره لوح حضرت زهرا(س) آمده است.
به گزارششهدای ایران به نقل از سایت شهید آوینی؛ حسين على تركمانى- در كتاب كمال الدين و تمام النعمة (باب 28) از محدث حليل القدر «ابو جعفر محمدبن على بن حسن بن بابويه قمى» مشهور به شيخ صدوق (م.381هـ) رواياتى درباره لوح حضرت زهرا(س) آمده است كه در آن لوح به نام و تعداد امامان(ع) اشاره شده است.1 در اين مقالْ سه حديث را يادآور مى شويم و سپس به توضيح حديث لوح مى پردازيم.
حديث اول
در روايت اول بر اساس نقل ابو بصير چنين گزارش شده است:
«امام صادق(ع) فرمود: پدرم محمدبن على الباقر(ع) روزى به جابربن عبدالله انصارى گفت: جابر! سخنى با تو داشتم چه موقع فارغ بال مى شوى تا درباره موضوعى با تو سخن گويم؟ جابر به حضرت عرض كرد: هر وقت شما اراده كنيد.»
فرصتى پيش آمد و امام با جابر خلوت نمود و به گفتگو پرداختند. در اين گفتگو امام از جابر خواست تا آنچه را كه در جريان مشاهده لوحى كه در دست جده اش حضرت فاطمه(س) ديده بود براى او بازگو كند و او را از آنچه حضرت فاطمه(س) از مطالب مكتوب در لوح به او خبر داده، آگاه كند.
جابر پاسخ داد: «شهادت مى هم كه روزى در ايام حيات رسول الله(ص) مادرت فاطمه(س) را ملاقت كردم تا ولادت حسين [بن على(ع)] را به او تبرك بگويم كه در دستان آن بانوى بزرگ، لوح سبزينه را ديدم كه گمان كردم زمرّد است؛ در آن لوح، كتاب سفيدى را كه به درخشندگى خورشيد بود مشاهده كردم. به آن حضرت عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد! اين لوح چيست [و از كجا آمده است]؟
فاطمه(س) فرمود: «اين لوحى است كه خداوند ـ عزوجل ـ آن را به رسولش محمد مصطفى(ص) اهدا نمود. در اين لوح نام پدر و همسر و فرزندانم [حسن و حسين(ع)] و نام اوصيا و امامانى كه از نسل فرزندم [حسن(ع)] هستند ذكر شده است. پدرم رسول الله (ص) آن را به من بخشيده است تا با نگاه كردن در آن دلم شاد شود».
جابر آنگاه ضافه نمود: «سپس مادرت فاطمه(س) آن لوح را در اختيار من قرار داد سپس آنچه در لوح نوشته شده بود خواندم و نسخه اى از آن را در ذهن نگاه داشتم [يا از روى آن نوشتم]».
امام صادق(ع) در ادامه روايت مى فرمايد:
«آنگاه پدرم به جابر فرمود: جابر! آيا آن نسخه هنوز هم در دست توست؟ آيا آن را بر من عرضه مى كنى؟ جابربن عبدالله گفت: آرى. آنگاه پدرم با جابر همراه شد تا به منزل جابر رسيدند. جابر صحيفه اى از پوست نازك آورد، آن را گشود و به رؤيت پدرم رسانيد. پدرم به جابر فرمود: جابر! حال به صحيفه اى كه در نزد توست بنگر تا براى تو از حفظ بخوانم. جابر به نسخه اى كه در دستش بود، نگريست پدرم تمام مطالب صحيفه را از حفظ براى جابر خواند. سوگند به خدا حرفى از كلام امام با حرفى از صحيفه اى كه در دست جابر بود مخالف نبود.
پس از آنكه قرائت امام به پايان رسيد جابر گفت: خداى بزرگ را شاهد مى گيرم كه آنچه در صحيفه نزد فاطمه(س) ديدم همين بود كه شما خوانديد، اما متن اين لوح طبق نقل چنين است:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اين كتابى است از سوى خداوند شكست ناپذير و حكيم به محمد[ص] نور و فرستاده خدا و حجاب، دليل و آيت او در زمين. اين نوشته توسط جبرئيل امين از جانب رب العالمين آورده شد.
اى محمد[ص] اسماء الهى را بزرگ شمار، نعمتهايم را شكرگزار باش، هرگز نشانه هايم را انكار نكن. من پروردگار و معبود جهانيانم و جز من خدايى نيست؛ درهم كوبنده جباران و خوار كننده ستمگران و حسابرس روز جزايم. من همان الله و معبود شمايم كه جز من الله و معبودى نيست. هر كه به فضل كسى جز من اميدوار باشد يا از چيزى جز عدل الهى خوف داشته باشد، او را به عذابى سخت گرفتار خواهم ساخت كه احدى از جهانيان آن را نچشيده است. سپس فقط مرا پرستش كن و بر من توكّل نما. من هيچ رسولى را مبعوث نكردم و رسالت او را تكميل ننمودم و دوران تبليغ و رسالت او را به پايان نرساندم مگر اينكه براى او وصى يى قرار دادم.
[اى محمد(ص)] تو را بر تمام پيامبران برترى بخشيدم؛ وصىّ تو را نيز بر تمام اوصيا برترى دادم. سپس از وصىّ و جانشينت، تو را به وجود دو فرزند دلاور، حسن و حسين گرامى داشتم. بعد از پايان دوره [حيات و امامت] پدرش [على (ع)] حسن را معدن علم خود و حسين را نگهبان و حافظ وحى خود قرار دادم؛ نعمت شهادت را به حسين بخشيدم و او را بدين سبب گرامى داشتم و براى او سعادت خواستم. حسين با فضيلت ترين كسى است كه شهيد گشت و در بين شهيدان بالاترين درجه و مقام را داراست؛ امامت و توحيد تمام و كمال را با او همراه كردم، حج بالغه خود را نزد او قرار دادم؛ بر اساس [رضايت و غضب] اهل بيت و عترت او پاداش مى دهم و طالحان و بدكاران را به سزاى اعمال خوش مى رسانم.
اولين فرزند و عترت حسين[ع]، [على] سرور پرستندگان و زينت دوستان من است. پس از او فرزندش كه شبيه و همنام جدش است محمد، شكافنده علم الهى و معدن حكمت اوست. بزودى ترديد كنندگان [در حقانيت] جعفربن محمد هلاك خواهند شد؛ هركس به او [و مكتب او] باز گردد، گويى به من [و دين من] باز گشته است.
سخن حق از من است: سوگند مى خورم كه منزلت دانش جعفربن محمد [و هر آن كه بر او ايمان آورد] را گرامى بدارم؛ محبت و عشق به او را در دل دوستان، شيعيان، پيروان و يارانش قرار خواهم داد، سپس فتنه كور و سياه گمنامى و تقيه را از برابر امام موسى[ع] كنار خواهم زد؛ چرا كه سير فرمان و اطاعت الهى هرگز منقطع نخواهد شد و حجت و دليل من از ديد مردم پنهان نخواهد ماند و دوستانم هرگز تيره بخت نخواهند گرديد.
[اى محمد به خلق بگو] اگر كسى يكى از حُجج مرا انكار كند، نعمتى را كه داده ام انكار نموده است و هر كه آيه اى از كتابم را تغيير دهد بر من تهمت بسته است. واى بر افترا زنندگانِ انكارگر، آن زمان كه دوران امامت بنده و دوست و برگزيده ام موسى [بن جعفر(ع)] به پايان رسد.
آگاه باشيد! هر كه هشتمين حجت مرا دروغ شمارد، گوئى همه اولياى مرا انكار نموده است. علىّ [بن موسى(ع)] دوست و ياور من [و رهبر شما] است و من ثِقل علم و عصمت و صفات نبوت را در او قرار مى دهم؛ توان او را در پاسدارى از آن مى آزمايم؛ عفريت ستمگر و متكبر او را مى كشد و در شهرى كه عبد صالح ذوالقرنين ساخت دفن مى شود.
سخن حق آن است كه من بگويم: ديدگان موسى را با تولد فرزندش محمد و خليفه و جانشين پس از او روشنى بخشم. محمد [بن على بن موسى الرضا(ع)] وارث علم و دانش من و معدن حكمت و جايگاه راز من و حجّت من بر بندگانم است. بهشت را جايگاه او قرار دادم و او را شفيع هفتاد نفر از افراد خانواده [منسوبان او] كه جهنم بر آنان واجب شد قرار دادم [پس از او] فرزندش على[بن محمدبن على بن موسى الرضا(ع)] دوست و ياورم را سعادتمند كردم؛ او امانت دار وحى من خواهد بود؛ از صُلب او، حسن [بن على بن محمد] را بر خواهم آورد كه دعوت كننده مردم به راه خدا و نگاهبان علم الهى است. آنگاه [پس از او] حجت خويش را با آمدن فرزندش [قائم آل محمد(ع)] كه رحمت واسعه براى جهانيان است تكميل خواهم نمود. قدرت و كمال موسوى، عظمت و نور عيسوى و صبر ايوب همه را در او مى بينيد؛ او در زمانى خواهد آمد كه دوستان من خوار شده و چون مغولان و ديلميان مشرك، سرافكنده گشته و به آتش كشيده مى شوند، سرهاى آنان به عنوان هديه به اطراف و اكناف فرستاده مى شود و ترسان و لرزان مى شوند، زمين از خون آنان رنگين مى شود و هلاكت و فرياد و شيون در بين زنانشان همه گير مى شود.
آنان بحقيقت حجّت و اولياى من در زمين خواهند بود. به واسطه اينان هر فتنه كور و سياه را از خلق دور خواهم ساخت و با آنها حركتهاى ظريف و پنهان [معاندان دين الهى] كشف مى شود و قيد و بندها و زنجيرهاى بندگى از دوش خلق برداشته مى شود. صلوات و رحمت خداوند بر آنان باد! اينان همان هدايت يافتگانند».
حديث دوم
در روايت دوم بخشى از مضمون حديث اول توسط امام باقر(ع) براى جابر جعفى نقل شده كه آن امام همام به نقل از جابربن عبدالله انصارى چنين مى فرمايد:
« جابربن عبدالله انصارى گفت: روزى به منزل مولايم فاطمه(س) واردشدم پيش او لوحى ديدم كه از شدت روشنايى آن، چشم خيره مى شد. در آن لوح نام دوازده نفر به چشم مى خورد. سه اسم روى لوح، سه اسم داخل لوح، سه اسم در پايان لوح و نام سه نفر ديگر در كنار لوح بود.
به آن حضرت عرض كردم: «اينان نام چه كسانى است»؟ آن حضرت فرمود: «اينها نامهاى اوصيا [پيامبر(ص)] است. اولين آن نام پسر عمويم ويازده نفر ديگر نام فرزندانم است كه آخرين آنان قائم [آل محمد(ع)] است». آنگاه جابر اضافه كرد كه در آن لوح نگريستم در سه جاى آن نام محمد، محمد، محمد را ديدم و در چها جاى ديگر آن نوشته شده بود: على، على، على، على.
حديث سوم
شيخ صدوق به نقل از اسحاق بن عمار حديثى از امام صادق(ع) نقل مى كند كه:
«امام خطاب به وى فرمود: اسحاق، آيا ميل دارى تو را بشارتى دهم؟ اسحاق گفت: جانم فداى تو باد اى فرزند رسول خدا، آرى، دوست دارم خبر را بشنوم.
حضرت فرمود: نزد ما صحيفه اى است كه با املاى رسول خدا(ص) و خط اميرالمؤمنين على(ع) نوشته شده است. درآن صحيفه چنين آمده است:
بسم الله الرحمن الرحيم، هذا كتاب من اللّه العزيز الحكيم،…آنگاه حديث را تا پايان طبق شرحى كه در حديث اول آمد، ذكر نمود.
توضيح حديث:1 ـ حديث لوح از معروفترين احاديث شيعه است كه محدثان با استناد به آن مطالب قابل توجهى را اثبات نموده اند از جمله:
الف ـ شيعه در زمان حيات پيامبر(ص) به نگارش و تدوين حديث اهتمام ورزيد، نخستين كتاب حديث كه در تاريخ حديث شيعه شكل گرفت بنا به اظهار برخى محدثان، حديث لوح فاطمه(س) و پس از آن مصحف فاطمه(س) و پس از آن صحيفة الجامعة على(ع) است. اين در حالى است كه اهل تسنن به دلايلى از جمله نشر احاديث بى پايه اى مبنى بر ممنوعيت كتابت حديث در زمان پيامبر(ص) در قرن اول هجرى، از نگارش حديث خوددارى نمودند و با روى كار آمدن عمربن عبدالعزيز (98 ـ 101 هـ) اجازه كتابت و تدوين حديث به آنان داده شد.
از صحيفه جامعه اميرالمؤمنين(ع)، كتاب على(ع)، صحيفه فاطمه(س) و حديث لوح كه از نخستين آثار منظوم و مكتوب حديث در تاريخ اسلام است، در منابع مهم حديثى شيعه و اهل سنّت نام برده شده است:
ـ بصائر الدرجات فى المقامات و فضائل اهل البيت، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290 هـ)، تصحيح، ميرزا محسن كوچه باغى، [بى جا]، ص135 ـ 170؛ فضائل اهل البيت المسمى بـ بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، تصحيح: كوچه باغى، بيروت، مؤسسة النعمان، ص138 ـ 170،
ـ كتب اربعه:2
الكافى، محمد بن يعقوب كلينى (م329هـ)،
من لايحضره الفقيه، ابو جعفر محمد بن على بن بابويه قمى شيخ صدوق ـ (م381 هـ)،
تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (م 460 هـ)،
الاستبصار فيها اختلف من الاخبار، شيخ طوسى.
ـ رجال النجاشى، ابوالعباس احمد بن على نجاشى (م450 هـ)، تحقيق: سيد موسى شبيرى زنجانى، قم، انتشارات اسلامى، ص360.
ـ منابع حديثى اهل سنّت:3
مسند احمد بن حنبل (م241هـ)،
صحيح بخارى (م256 هـ)،
سنن ابن ماجه (م275 هـ)،
سنن ابى داود (م275 هـ)،
سنن نسايى (م303 هـ).
در اصول كافى4 روايتى است كه گزارش مى دهد، اصحاب امام صادق(ع) از آن حضرت درباره مصحف فاطمه(س) سؤال مى كنند و امام وجود آن را تاييد مى كند و درباره آن سخن مى گويد.
ب . راوى حديث لوح، جابر بن عبداللّه انصارى است كه پس از رؤيت حديث در نزد فاطمه(س) از روى آن نسخه اى نوشت و همانطور كه قبلاً بيان شد براى امام باقر(ع) نقل نمود.5
2 ـ درباره نابينا بودن جابر بن عبدالله و چگونگى رؤيت حديث لوح و استنساخ آن، مصحح كتاب كمال الدين و تمام النعمه جناب استاد على اكبر غفارى توضيحى به شرح زير دارد:
بايد اظهار داشت جابر پس از زيادت اربعين در مدينه به ملاقات امام محمد باقر(ع) رسيد. گفته شده است جابر هنگام زيارت اربعين نابينا بوده چگونه امكان داشت حديث لوح و صحيفه فاطمه(س) را ببيند.
در اين باره دو پاسخ مطرح مى شود:
يك . جريان رسيدن جابر به مزار امام حسين(ع) و سراسيمه شدن او و افتادن او برقبر حسين بن على(ع) كه عطيه، يار و همراه دانشمند جابر تعريف نموده، هيچ گونه دلالتى بر نابينايى جابر نمى كند بلكه دلالت بر آن دارد كه جابر بر اثر حزن و اندوه كه در شهادت امام حسين(ع) بر او عارض شده و گريه هاى فراوانى كه بر اين مصيبت نمود ـ خصوصاً هنگام تلاش و جستجو به دنبال كشف مزار حسين(ع) ـ چشمان او اشك آلود و تار شده، به گونه اى كه اطراف خودرا دقيق نمى ديد.
دو . اگر خبر نابينا بودن جابر صحت داشته باشد، نابينايى در اواخر عمر او انفاق افتاد و هنگام تشرف به حضور صديقه طاهره فاطمه الزهراء(س) بينا بوده است و صحيفه را ديده و از حضرت درباره مطالب آن سؤال نموده و آن را نوشته است.
3 ـ جابر در سن نود و چهار سالگى بين سالهاى 74 تا 78 هجرى در مدينه وفات يافت.
ابن قتيبه فوت او را در سال 78، ابن سعد فوت جابر را به سال 73 و ابن عبدالبر به سال 74 و به روايت ديگر سال 77 گزارش نموده است. در هر حال فوت جابر قبل از وفات امام محمد باقر(ع) بوده است. ولادت امام صادق(ع) سال 83 هجرى و وفات امام باقر(ع) سال 114 هجرى بوده است.
جابر از آخرين اصحاب پيامبر(ص) بود كه عمر طولانى يافت و با علم غالب مى توان وفات او را پس از فوت ديگر اصحاب پيامبر(ص) دانست.
4 ـ در ظاهر چنين به نظر مى رسد كه امام باقر(ع) تا قبل از ملاقات جابر و استماع حديث لوح از جابر، از وجود اين حديث بى اطلاع بوده، امّا همان طور كه در پايان حديث تصريح دارد، امام به جابر فرمود:
يا جابر انظر انت فى كتابك لاقرأة انا عليك، فنظر جابر فى نسخته فقرأ عليه ابى (ابو جعفر محمد بن على بن الحسين) فوالله ما خالف حرف حرفاً.نكته ديگر آنكه صحيفه فاطمه(س) و صحيفه جامعه اميرالمؤمنين(ع) به عنوان ميراث امامت پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در اختيار امام حسن(ع) و سپس در اختيار امام حسين(ع) و آنگاه دست بدست در اختيار ائمه بعد قرار گرفت و در موارد ضرورى، ائمه هنگام نقل حكم خاصى آن را مى گشودند و جواب پرسشهاى اصحاب خود را مى دادند. گفته شده است كه طول صحيفه جامعه هفتاد ذراع (سى و سه متر) و ضخامت آن در هنگام بسته بودن و پيچيده بودن باندازه ضخامت ران شتر دو كوهانه بوده است.6
قطعاً امام باقر(ع) از حديث لوح اطلاع داشته و علاوه برآن حضرت، جابر نيز افتخار استماع ونقل حديث لوح را به دست آورد و قطعاً به عنوان دليلى روشن در تأييد امامت ائمه اطهار(ع) مسلمانان آن دوره را از مضمون آن آگاه ساخته است.
5 ـ مهمترين موضوعاتى كه حديث لوح، به آن دلالت دارد عبارت است از:
1 . تنصيص به امامت ائمه اثنى عشر(ع).
2 . پيش بينى برخى حوادث كه همزمان با حيات ائمه اتفاق خواهد افتاد. از جمله علم امام، چگونگوى شهادت امام، محل شهادت امام و نوع برخوردهاى مخالفان و معاندان با امام.
3 . توصيف خصوصيات ظاهرى و معنوى امام مهدى(عج) و بيان وضعيت سياسى، اجتماعى و فرهنگى عصر ظهور و نيز وقايع و اصلاحات اجتماعى كه پس از ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد.
4 . تمام امامان روح واحدى هستند در كالبدهاى مختلف. اهداف آنان منطبق بر يكديگر و عالى ترين مقصد آنان سعادت بشر از طريق پرستش صحيح خداى واحد و بكار بستن عقل و درايت به منظور بهبود وضعيت زندگى و رسيدن به كمال است، هرچند روش هاى عملى آنان به دليل تنوّع و تفاوت شرايط و مقتضيات زمان و ملكان متفاوت بوده باشد. لذا راه سعادت در پذيرش امامت هر دوازده امام معصوم است. توقف بر يكى از ائمه به معناى انكار و ناديده گرفتن بقيه ائمه خواهد بود و حتى انكار امام متوقه عليه رانيز بدنبال خواهد داشت. در حديث لوح مى فرمايد:
اِنَّ المكذّب بالثامن مكذّب بكلِّ اوليائى.
5 . اكمال سلسله جليله امامت به وجود حضرت حجت(ع) است و لذا فرموده است:
ثم اكمل ذلك بابنهِ رحمة للعالمين عليه كمالُ موسى وبهاءُ عيسى وصبرُ ايوبٍ…كمال هر چيزى رسيدن به مرحله اى از رشد و تعالى است كه در آن غرض اصلى آن موجود تحقق يابد، مثلاً اين آيه شريفه كه: «عذاب كامل بدكاران در روز رستاخيز داده مى شود»7، اين نكته را را خاطر نشان مى سازد كه كمال عقوبت در قيامت است، همان طور كه كمال پاداش صالحان در قيامت است.
براساس توضيح فوق، تحقق اهداف اصلى امامتِ تام ائمه در امامت حضرت مهدى(عج) خواهد بود؛ همان طور كه امامت حضرت اميرالمومنينِ على(ع) اكمال رسالت رسول اللّه(ص) است: اَلْيومَ اكملتُ لكُم دينكم واَتْمَمْتُ عليكم نعمتى…؛8 چنانكه مى دانيم مفسّران و مورخان بسيارى از عامه و خاصه نزول آيه فوق را در واقعه حجة الوداع و معرفى امام على (ع) به عنوان وصى و خليفه پيامبر و امام مسلمانان مى دانند.
امامت حضرت مهدى(ع) چه در غيبت صغرا و چه در غيبت كبرا، تكميل كننده و به ثمر رساننده امامت يازده امام پيشين(ع) است.
6 . امامت حضرت مهدى(عج) فقط مخصوص مسلمانان يا شيعيان نيست بلكه امامت آن حضرت رحمت گسترده اى است كه همه مردم را فرا مى گيرد. در حديث لوح از وجود آن حضرت به رحمه للعالمين تعبير شده است و در سايه حكومت و امامت ايشان همه مستضعفان به حقوق خود مى رسند؛ حق همه افراد از غاصبان ستانده و به ايشان بازگردانده مى شود:
المُلكُ يَوْمَئذٍ الْحَقُّ لِلرَّحمنِ.
7 . حديث لوح را علاوه بر شيخ صدوق، شيخ كلينى در كافى، نعمانى درالغيبة، علامه مجلسى در بحار الانوار و ديگران نيز نقل كرده اند.
8 . هنگامى كه جابر بن عبدالله چگونگى رنگ صحيفه اى را كه نزد فاطمه(س) بود، براى امام باقر(ع) توصيف مى كرد گفت:
و رأيتُ فى يدها لوحاً اخضر ظننتُ اَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ.فيض كاشانى در كتاب شافى پس از نقل حديث لوح، در تعريف كلمه اخضر مى گويد:
لوح اخضر از عالم ملكوت برزخى رسيده بود و سبز بودن رنگ لوح كنايه از سفيد و روشن بودن نور عالم جبروت و آميخته شدن به رنگ سياه عالم ماده يا عالم شهادت است، امّا نوشته هاى اين لوح، سفيد است، زيرا اين نوشته ها از عالم اعلى كه نور محض است فرستاده شده بود.9
9 . در آغاز حديث لوح وجود شريف پيامبر اكرم(ص) توصيف به حجاب شده است:
هذا كتاه من اللهِ العزيز الحكيم لِمحمَّدٍ نبيّهِ ونورهِ وحِجابِه وسفيره…علامه مجلسى درباره حجاب بودن پيامبر(ص) توضيحى دارد:
كلمه و وصف «حجاب» از اين جهت بر رسول الله(ص) اطلاق شده است كه آن حضرت واسطه بين خداوند و خلق بوده است، يا به اين اعتبار كه رسول الله(ص) داراى دو مقام و وجهه بود: مقامى نزد خداوند و مقامى نزد مردم.10
10 . در متن حديث لوح آمده است:
فَمَن رجا غيرَ فضلى او خافَ غيرَ عدلى عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا اُعذِّبُهُ احداً من العالمين .از عبارت غير فضلى دو مطلب متفاوت قابل برداشت است. اول: به فضل كسى جز خدا اميدوار بودن؛
دوم: به جز فضل خدا به ديگر صفات الهى اميدوار بودن.
از ظاهر لفظ چنين بر مى آيد كه برداشت اول صحيح باشد كه در آن صورت نتيجه اميد به فضل ديگران، باعث عذاب الهى ونافرجامى و ناكامى در تحقق اهداف عالى زندگى است. امّا بيانى از علامه مجلسى نقل شده است كه مطلب دوم را صحيح مى داند. از بيان او چنين استنباط مى شود كه پاداشى كه خداوند به انسان مى دهد دو نوع است: اوّل ثوابى كه نتيجه عمل آدمى است؛ دوم پاداشى كه ارتباط به عمل آدمى ندارد و ناشى از فضل الهى است. ثوابى را كه ناشى از فضل الهى است، نمى توان حتى يك دهم مكافات عمل خود خواند و اگر معيار ثواب و عقاب الهى را فقط عمل آدمى فرض كنيم، استحقاق هيچ گونه پاداشى كه نتيجه فضل خدا بر او باشد، موجود نيست بلكه اگر پاداشى هست همان است كه براى اعمال خود ستانده است. پس بايد پذيرفت كه بخش زيادى از پاداش الهى بر بندگان، از منبع پر فيض فضل الهى است هر چند خداوند ضرورتاً مطابق وعده و وعيدى كه به بندگان داده آنها را ثواب و عقاب مى دهد، مع الوصف بايد پذيرفت وعده ها و وعيدهاى او نيز برخاسته از فضل اوست. با اين توضيح، هر چند از ظاهر لفظ حديث چنين بر مى آيد كه منظور، اميدوار شدن به فضل كسى جز خداوند سبحان است، امّا بايد دانست كه اميدوار شدن به فضل ديگران جز فضل خدا، مستحق عذاب و عقاب نيست، اگر چه از ظاهر الفاظ حديث چنين برداشت شود.
امّا اينكه فرمود او خاف غير عدلى، مؤيد مطلب پيشين است و از آن چنين استنباط مى گردد كه خوف بندگان از خداوند در واقع خوف از عدل الهى است و براساس عدل او مجازات طبيعى ـ كه نتيجه عمل انسان است ـ بر انسان سنگين خواهد بود و اگر خداوند به عدل خود اعمال بندگان را محاسبه نمايد، كار بر آنان بسيار سخت و تنگ خواهد آمد، لذا شايسته است بيشترين و بلكه تمام هراس آدمى از عدل خداوند باشد و به فضل او اميدوار گردد.
11 . در متن حديث و در توصيف حسين بن على(ع) آمده است: … جَعَلْتُ كَلِمَتىِ التّامَّةِ معه، طبق روايتى كه از امام على بن موسى الرضا(ع) رسيده منظور از كلمة تامة، امامت است.11
قرآن، تولد شگفت انگيز عيسى(ع) از مريم(س) را به فرمان الهى نسبت مى دهد و در توصيف عيسى(ع) مى فرمايد:
مُصدقاً بِكلمةٍ مِن اللّه12و در جاى ديگر فرمود:
… انما المسيحُ عيسىَ ابنُ مريمَ رسولُ اللهِ وَكَلِمَتُهُ الْقيها الى مريمَ وروه منه…13و درباره حضرت ابراهيم(ع) مى فرمايد:
وَجَعَلَها كلمةً باقيةً فى عقبهِ.14در توضيح اين آيه صاحب مجمع البحرين15 حديثى نقل مى كند كه در آن منظور از كلمة باقية، امامت و منظور از عقبه، نسل و فرزندان حسين بن على(ع) دانسته شده است؛ اين امامت تا قيامت ادامه دارد و كسى حق اعتراض نخواهد داشت كه چرا امامت در نسل حسين بن على(ع) نهاده شده نه نسل حسن بن على(ع)،زيرا خداوند در انجام افعالش حكيم است:
لايُسأل عما يَفْعَل وَهُمْ يُسْئَلُونَ.16كلمة تامة يعنى «تمام و كمال از هر چيزى» و عبارت جَعَلْتُ كلمتى التامة فى عقبهِ، يعنى: «امامت را به طور تمام و كمال در نسل حسين بن على(ع) قرار دادم.»
12 . منظور از ذوالقرنين در عبارت: يُدْفَن فى المدينة التى بناها العبد الصالح ذوالقرنين به احتمال زياد، كورش كبير است. ومنظور از سرزمين، سرزمين ايران (طوس) است.
البته در اينگونه مقايسه هاى تاريخى و بويژه درباره قصص قرآن، با قاطعيت نمى توان تعيين مصداق كرد اما چنانچه ملاحظه مى شود… نظريه اى كه مراد از ذوالقرنين قرآن، كورش كبير باشد، نظريه اى معقول و محتمل الصدق است.17
6 ـ حديث لوح از طرق مختلف و با اندك اختلاف در بعضى الفاظ، در جوامع و مجامع حديث نقل شده است، نگارنده در انتخاب طريق، سندى را كه شيخ صدوق تا امام صادق(ع) ثبت نموده، انتخاب كرده و آن چنين است:
قال: حدثنا ابى و محمدبن موسى بن المتوكل و محمدبن عليّ ماجيلويه واحمد بن على بن ابراهيم والحسن بن ابراهيم بن ناتانه واحمدبن زياد الهمدانى ـ رضى اللّه عنهم ـ قالوا:
حدثنا على بن ابراهيم، عن ابيه ابراهيم بن هاشم، عن بكربن صالح، عن عبدالرحمن بن سالم، عن ابى بصير، عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال: قال ابى لجابربن عبداللّه الانصارى: …
پی نوشتها
1 . كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ص308 ـ 313؛ همان، تصحيح: حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، ص290 ـ 297 و نيز نك: الكافى، چاپ تهران، ج1، ص527، ح3 و ص532، ح9؛ من لايحضره الفقيه، انتشارات اسلامى، ج4، ص180، ح5408
2 . از كتب اربعه بنگريد به المعجم المفهرس لاحاديث الكتب الاربعة، ذيل ماده هاى: فالجامعة، الصحيفة، مصحف، كتاب على، لوح؛ و نيز برنامه هاى رايانه اى.
براى نمونه از ماده «كتاب على»، نك: الكافى، چاپ تهران، ج1، ص41، ح1 و ج2، ص136، ح22 و ج3، ص175، ح6 و ج4، ص340، ح7 و ج5، ص135، ح5 و ج6، ص202، ح1 و ج7، ص40، ح1 و2؛ من لايحضره الفقيه، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ج2، ص338، ح2614 و ج3، ص329، ح4176 و ج4، ص74، ح5148؛ تهذيب الاحكام، تصحيح: سيد حسن موسوى خرسان، بيروت، دارصعب ـ دارالتعارف، ج1، ص227، ح38 و ج2، ص383، ح250؛ الاستبصار، تصحيح: محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، ج1، ص472، ح7 و ج2، ص203، ح3 و ج3، ص108، ح5 و ج4، ص59، ح3 و 5؛ برنامه رايانه اى كتب اربعه(نور)، عبارت «كتاب على» را در يكصدوسى مورد نشان مى دهد.
3 . درباره صحيفه اميرمؤمنان(ع) در منابع اهل سنّت، بنگريد به: فصلنامه علوم حديث، ش3، بهار 76، ص41، مقاله: صحيفه اميرمؤمنان(ع) و نيز نك: سنن ابن ماجه، كتاب الديات، شماره 2658
4 . اصول كافى، ج1، ص241
5 .براى كسب اطلاع بيشتر از نام و محتواى و كيفيت نگارش نخستين صحيفه هاى حديثى در زمان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) به مقاله تاريخ تدوين حديث، نوشته استاد على اكبر غفارى در پايان كتاب تلخيص مقباس الهداية، مراجعه شود.
6 . اصول الكافى، دار التعارف، ج1، ص295
7 . نحل، آيه25
8 . مائده، آيه 3
9 . به نقل از پاورقى كتاب الغيبة، نعمانى، ص62
10 . بحارالانوار، ج36، ص198
11 . نك: مقدمه تفسير مرآة الانوار.
12 . آل عمران، آيه 39
13 . نساء، آيه 171
14 . زخرف، آيه 28
15 . مجمع البحرين، ج6، ص155
16 . انبياء، 23
17 . فصلنامه بيّنات، ش14، ص105 ـ 109
حديث اول
در روايت اول بر اساس نقل ابو بصير چنين گزارش شده است:
«امام صادق(ع) فرمود: پدرم محمدبن على الباقر(ع) روزى به جابربن عبدالله انصارى گفت: جابر! سخنى با تو داشتم چه موقع فارغ بال مى شوى تا درباره موضوعى با تو سخن گويم؟ جابر به حضرت عرض كرد: هر وقت شما اراده كنيد.»
فرصتى پيش آمد و امام با جابر خلوت نمود و به گفتگو پرداختند. در اين گفتگو امام از جابر خواست تا آنچه را كه در جريان مشاهده لوحى كه در دست جده اش حضرت فاطمه(س) ديده بود براى او بازگو كند و او را از آنچه حضرت فاطمه(س) از مطالب مكتوب در لوح به او خبر داده، آگاه كند.
جابر پاسخ داد: «شهادت مى هم كه روزى در ايام حيات رسول الله(ص) مادرت فاطمه(س) را ملاقت كردم تا ولادت حسين [بن على(ع)] را به او تبرك بگويم كه در دستان آن بانوى بزرگ، لوح سبزينه را ديدم كه گمان كردم زمرّد است؛ در آن لوح، كتاب سفيدى را كه به درخشندگى خورشيد بود مشاهده كردم. به آن حضرت عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد! اين لوح چيست [و از كجا آمده است]؟
فاطمه(س) فرمود: «اين لوحى است كه خداوند ـ عزوجل ـ آن را به رسولش محمد مصطفى(ص) اهدا نمود. در اين لوح نام پدر و همسر و فرزندانم [حسن و حسين(ع)] و نام اوصيا و امامانى كه از نسل فرزندم [حسن(ع)] هستند ذكر شده است. پدرم رسول الله (ص) آن را به من بخشيده است تا با نگاه كردن در آن دلم شاد شود».
جابر آنگاه ضافه نمود: «سپس مادرت فاطمه(س) آن لوح را در اختيار من قرار داد سپس آنچه در لوح نوشته شده بود خواندم و نسخه اى از آن را در ذهن نگاه داشتم [يا از روى آن نوشتم]».
امام صادق(ع) در ادامه روايت مى فرمايد:
«آنگاه پدرم به جابر فرمود: جابر! آيا آن نسخه هنوز هم در دست توست؟ آيا آن را بر من عرضه مى كنى؟ جابربن عبدالله گفت: آرى. آنگاه پدرم با جابر همراه شد تا به منزل جابر رسيدند. جابر صحيفه اى از پوست نازك آورد، آن را گشود و به رؤيت پدرم رسانيد. پدرم به جابر فرمود: جابر! حال به صحيفه اى كه در نزد توست بنگر تا براى تو از حفظ بخوانم. جابر به نسخه اى كه در دستش بود، نگريست پدرم تمام مطالب صحيفه را از حفظ براى جابر خواند. سوگند به خدا حرفى از كلام امام با حرفى از صحيفه اى كه در دست جابر بود مخالف نبود.
پس از آنكه قرائت امام به پايان رسيد جابر گفت: خداى بزرگ را شاهد مى گيرم كه آنچه در صحيفه نزد فاطمه(س) ديدم همين بود كه شما خوانديد، اما متن اين لوح طبق نقل چنين است:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اين كتابى است از سوى خداوند شكست ناپذير و حكيم به محمد[ص] نور و فرستاده خدا و حجاب، دليل و آيت او در زمين. اين نوشته توسط جبرئيل امين از جانب رب العالمين آورده شد.
اى محمد[ص] اسماء الهى را بزرگ شمار، نعمتهايم را شكرگزار باش، هرگز نشانه هايم را انكار نكن. من پروردگار و معبود جهانيانم و جز من خدايى نيست؛ درهم كوبنده جباران و خوار كننده ستمگران و حسابرس روز جزايم. من همان الله و معبود شمايم كه جز من الله و معبودى نيست. هر كه به فضل كسى جز من اميدوار باشد يا از چيزى جز عدل الهى خوف داشته باشد، او را به عذابى سخت گرفتار خواهم ساخت كه احدى از جهانيان آن را نچشيده است. سپس فقط مرا پرستش كن و بر من توكّل نما. من هيچ رسولى را مبعوث نكردم و رسالت او را تكميل ننمودم و دوران تبليغ و رسالت او را به پايان نرساندم مگر اينكه براى او وصى يى قرار دادم.
[اى محمد(ص)] تو را بر تمام پيامبران برترى بخشيدم؛ وصىّ تو را نيز بر تمام اوصيا برترى دادم. سپس از وصىّ و جانشينت، تو را به وجود دو فرزند دلاور، حسن و حسين گرامى داشتم. بعد از پايان دوره [حيات و امامت] پدرش [على (ع)] حسن را معدن علم خود و حسين را نگهبان و حافظ وحى خود قرار دادم؛ نعمت شهادت را به حسين بخشيدم و او را بدين سبب گرامى داشتم و براى او سعادت خواستم. حسين با فضيلت ترين كسى است كه شهيد گشت و در بين شهيدان بالاترين درجه و مقام را داراست؛ امامت و توحيد تمام و كمال را با او همراه كردم، حج بالغه خود را نزد او قرار دادم؛ بر اساس [رضايت و غضب] اهل بيت و عترت او پاداش مى دهم و طالحان و بدكاران را به سزاى اعمال خوش مى رسانم.
اولين فرزند و عترت حسين[ع]، [على] سرور پرستندگان و زينت دوستان من است. پس از او فرزندش كه شبيه و همنام جدش است محمد، شكافنده علم الهى و معدن حكمت اوست. بزودى ترديد كنندگان [در حقانيت] جعفربن محمد هلاك خواهند شد؛ هركس به او [و مكتب او] باز گردد، گويى به من [و دين من] باز گشته است.
سخن حق از من است: سوگند مى خورم كه منزلت دانش جعفربن محمد [و هر آن كه بر او ايمان آورد] را گرامى بدارم؛ محبت و عشق به او را در دل دوستان، شيعيان، پيروان و يارانش قرار خواهم داد، سپس فتنه كور و سياه گمنامى و تقيه را از برابر امام موسى[ع] كنار خواهم زد؛ چرا كه سير فرمان و اطاعت الهى هرگز منقطع نخواهد شد و حجت و دليل من از ديد مردم پنهان نخواهد ماند و دوستانم هرگز تيره بخت نخواهند گرديد.
[اى محمد به خلق بگو] اگر كسى يكى از حُجج مرا انكار كند، نعمتى را كه داده ام انكار نموده است و هر كه آيه اى از كتابم را تغيير دهد بر من تهمت بسته است. واى بر افترا زنندگانِ انكارگر، آن زمان كه دوران امامت بنده و دوست و برگزيده ام موسى [بن جعفر(ع)] به پايان رسد.
آگاه باشيد! هر كه هشتمين حجت مرا دروغ شمارد، گوئى همه اولياى مرا انكار نموده است. علىّ [بن موسى(ع)] دوست و ياور من [و رهبر شما] است و من ثِقل علم و عصمت و صفات نبوت را در او قرار مى دهم؛ توان او را در پاسدارى از آن مى آزمايم؛ عفريت ستمگر و متكبر او را مى كشد و در شهرى كه عبد صالح ذوالقرنين ساخت دفن مى شود.
سخن حق آن است كه من بگويم: ديدگان موسى را با تولد فرزندش محمد و خليفه و جانشين پس از او روشنى بخشم. محمد [بن على بن موسى الرضا(ع)] وارث علم و دانش من و معدن حكمت و جايگاه راز من و حجّت من بر بندگانم است. بهشت را جايگاه او قرار دادم و او را شفيع هفتاد نفر از افراد خانواده [منسوبان او] كه جهنم بر آنان واجب شد قرار دادم [پس از او] فرزندش على[بن محمدبن على بن موسى الرضا(ع)] دوست و ياورم را سعادتمند كردم؛ او امانت دار وحى من خواهد بود؛ از صُلب او، حسن [بن على بن محمد] را بر خواهم آورد كه دعوت كننده مردم به راه خدا و نگاهبان علم الهى است. آنگاه [پس از او] حجت خويش را با آمدن فرزندش [قائم آل محمد(ع)] كه رحمت واسعه براى جهانيان است تكميل خواهم نمود. قدرت و كمال موسوى، عظمت و نور عيسوى و صبر ايوب همه را در او مى بينيد؛ او در زمانى خواهد آمد كه دوستان من خوار شده و چون مغولان و ديلميان مشرك، سرافكنده گشته و به آتش كشيده مى شوند، سرهاى آنان به عنوان هديه به اطراف و اكناف فرستاده مى شود و ترسان و لرزان مى شوند، زمين از خون آنان رنگين مى شود و هلاكت و فرياد و شيون در بين زنانشان همه گير مى شود.
آنان بحقيقت حجّت و اولياى من در زمين خواهند بود. به واسطه اينان هر فتنه كور و سياه را از خلق دور خواهم ساخت و با آنها حركتهاى ظريف و پنهان [معاندان دين الهى] كشف مى شود و قيد و بندها و زنجيرهاى بندگى از دوش خلق برداشته مى شود. صلوات و رحمت خداوند بر آنان باد! اينان همان هدايت يافتگانند».
حديث دوم
در روايت دوم بخشى از مضمون حديث اول توسط امام باقر(ع) براى جابر جعفى نقل شده كه آن امام همام به نقل از جابربن عبدالله انصارى چنين مى فرمايد:
« جابربن عبدالله انصارى گفت: روزى به منزل مولايم فاطمه(س) واردشدم پيش او لوحى ديدم كه از شدت روشنايى آن، چشم خيره مى شد. در آن لوح نام دوازده نفر به چشم مى خورد. سه اسم روى لوح، سه اسم داخل لوح، سه اسم در پايان لوح و نام سه نفر ديگر در كنار لوح بود.
به آن حضرت عرض كردم: «اينان نام چه كسانى است»؟ آن حضرت فرمود: «اينها نامهاى اوصيا [پيامبر(ص)] است. اولين آن نام پسر عمويم ويازده نفر ديگر نام فرزندانم است كه آخرين آنان قائم [آل محمد(ع)] است». آنگاه جابر اضافه كرد كه در آن لوح نگريستم در سه جاى آن نام محمد، محمد، محمد را ديدم و در چها جاى ديگر آن نوشته شده بود: على، على، على، على.
حديث سوم
شيخ صدوق به نقل از اسحاق بن عمار حديثى از امام صادق(ع) نقل مى كند كه:
«امام خطاب به وى فرمود: اسحاق، آيا ميل دارى تو را بشارتى دهم؟ اسحاق گفت: جانم فداى تو باد اى فرزند رسول خدا، آرى، دوست دارم خبر را بشنوم.
حضرت فرمود: نزد ما صحيفه اى است كه با املاى رسول خدا(ص) و خط اميرالمؤمنين على(ع) نوشته شده است. درآن صحيفه چنين آمده است:
بسم الله الرحمن الرحيم، هذا كتاب من اللّه العزيز الحكيم،…آنگاه حديث را تا پايان طبق شرحى كه در حديث اول آمد، ذكر نمود.
توضيح حديث:1 ـ حديث لوح از معروفترين احاديث شيعه است كه محدثان با استناد به آن مطالب قابل توجهى را اثبات نموده اند از جمله:
الف ـ شيعه در زمان حيات پيامبر(ص) به نگارش و تدوين حديث اهتمام ورزيد، نخستين كتاب حديث كه در تاريخ حديث شيعه شكل گرفت بنا به اظهار برخى محدثان، حديث لوح فاطمه(س) و پس از آن مصحف فاطمه(س) و پس از آن صحيفة الجامعة على(ع) است. اين در حالى است كه اهل تسنن به دلايلى از جمله نشر احاديث بى پايه اى مبنى بر ممنوعيت كتابت حديث در زمان پيامبر(ص) در قرن اول هجرى، از نگارش حديث خوددارى نمودند و با روى كار آمدن عمربن عبدالعزيز (98 ـ 101 هـ) اجازه كتابت و تدوين حديث به آنان داده شد.
از صحيفه جامعه اميرالمؤمنين(ع)، كتاب على(ع)، صحيفه فاطمه(س) و حديث لوح كه از نخستين آثار منظوم و مكتوب حديث در تاريخ اسلام است، در منابع مهم حديثى شيعه و اهل سنّت نام برده شده است:
ـ بصائر الدرجات فى المقامات و فضائل اهل البيت، ابوجعفر محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290 هـ)، تصحيح، ميرزا محسن كوچه باغى، [بى جا]، ص135 ـ 170؛ فضائل اهل البيت المسمى بـ بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، تصحيح: كوچه باغى، بيروت، مؤسسة النعمان، ص138 ـ 170،
ـ كتب اربعه:2
الكافى، محمد بن يعقوب كلينى (م329هـ)،
من لايحضره الفقيه، ابو جعفر محمد بن على بن بابويه قمى شيخ صدوق ـ (م381 هـ)،
تهذيب الاحكام فى شرح المقنعة للشيخ المفيد، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (م 460 هـ)،
الاستبصار فيها اختلف من الاخبار، شيخ طوسى.
ـ رجال النجاشى، ابوالعباس احمد بن على نجاشى (م450 هـ)، تحقيق: سيد موسى شبيرى زنجانى، قم، انتشارات اسلامى، ص360.
ـ منابع حديثى اهل سنّت:3
مسند احمد بن حنبل (م241هـ)،
صحيح بخارى (م256 هـ)،
سنن ابن ماجه (م275 هـ)،
سنن ابى داود (م275 هـ)،
سنن نسايى (م303 هـ).
در اصول كافى4 روايتى است كه گزارش مى دهد، اصحاب امام صادق(ع) از آن حضرت درباره مصحف فاطمه(س) سؤال مى كنند و امام وجود آن را تاييد مى كند و درباره آن سخن مى گويد.
ب . راوى حديث لوح، جابر بن عبداللّه انصارى است كه پس از رؤيت حديث در نزد فاطمه(س) از روى آن نسخه اى نوشت و همانطور كه قبلاً بيان شد براى امام باقر(ع) نقل نمود.5
2 ـ درباره نابينا بودن جابر بن عبدالله و چگونگى رؤيت حديث لوح و استنساخ آن، مصحح كتاب كمال الدين و تمام النعمه جناب استاد على اكبر غفارى توضيحى به شرح زير دارد:
بايد اظهار داشت جابر پس از زيادت اربعين در مدينه به ملاقات امام محمد باقر(ع) رسيد. گفته شده است جابر هنگام زيارت اربعين نابينا بوده چگونه امكان داشت حديث لوح و صحيفه فاطمه(س) را ببيند.
در اين باره دو پاسخ مطرح مى شود:
يك . جريان رسيدن جابر به مزار امام حسين(ع) و سراسيمه شدن او و افتادن او برقبر حسين بن على(ع) كه عطيه، يار و همراه دانشمند جابر تعريف نموده، هيچ گونه دلالتى بر نابينايى جابر نمى كند بلكه دلالت بر آن دارد كه جابر بر اثر حزن و اندوه كه در شهادت امام حسين(ع) بر او عارض شده و گريه هاى فراوانى كه بر اين مصيبت نمود ـ خصوصاً هنگام تلاش و جستجو به دنبال كشف مزار حسين(ع) ـ چشمان او اشك آلود و تار شده، به گونه اى كه اطراف خودرا دقيق نمى ديد.
دو . اگر خبر نابينا بودن جابر صحت داشته باشد، نابينايى در اواخر عمر او انفاق افتاد و هنگام تشرف به حضور صديقه طاهره فاطمه الزهراء(س) بينا بوده است و صحيفه را ديده و از حضرت درباره مطالب آن سؤال نموده و آن را نوشته است.
3 ـ جابر در سن نود و چهار سالگى بين سالهاى 74 تا 78 هجرى در مدينه وفات يافت.
ابن قتيبه فوت او را در سال 78، ابن سعد فوت جابر را به سال 73 و ابن عبدالبر به سال 74 و به روايت ديگر سال 77 گزارش نموده است. در هر حال فوت جابر قبل از وفات امام محمد باقر(ع) بوده است. ولادت امام صادق(ع) سال 83 هجرى و وفات امام باقر(ع) سال 114 هجرى بوده است.
جابر از آخرين اصحاب پيامبر(ص) بود كه عمر طولانى يافت و با علم غالب مى توان وفات او را پس از فوت ديگر اصحاب پيامبر(ص) دانست.
4 ـ در ظاهر چنين به نظر مى رسد كه امام باقر(ع) تا قبل از ملاقات جابر و استماع حديث لوح از جابر، از وجود اين حديث بى اطلاع بوده، امّا همان طور كه در پايان حديث تصريح دارد، امام به جابر فرمود:
يا جابر انظر انت فى كتابك لاقرأة انا عليك، فنظر جابر فى نسخته فقرأ عليه ابى (ابو جعفر محمد بن على بن الحسين) فوالله ما خالف حرف حرفاً.نكته ديگر آنكه صحيفه فاطمه(س) و صحيفه جامعه اميرالمؤمنين(ع) به عنوان ميراث امامت پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در اختيار امام حسن(ع) و سپس در اختيار امام حسين(ع) و آنگاه دست بدست در اختيار ائمه بعد قرار گرفت و در موارد ضرورى، ائمه هنگام نقل حكم خاصى آن را مى گشودند و جواب پرسشهاى اصحاب خود را مى دادند. گفته شده است كه طول صحيفه جامعه هفتاد ذراع (سى و سه متر) و ضخامت آن در هنگام بسته بودن و پيچيده بودن باندازه ضخامت ران شتر دو كوهانه بوده است.6
قطعاً امام باقر(ع) از حديث لوح اطلاع داشته و علاوه برآن حضرت، جابر نيز افتخار استماع ونقل حديث لوح را به دست آورد و قطعاً به عنوان دليلى روشن در تأييد امامت ائمه اطهار(ع) مسلمانان آن دوره را از مضمون آن آگاه ساخته است.
5 ـ مهمترين موضوعاتى كه حديث لوح، به آن دلالت دارد عبارت است از:
1 . تنصيص به امامت ائمه اثنى عشر(ع).
2 . پيش بينى برخى حوادث كه همزمان با حيات ائمه اتفاق خواهد افتاد. از جمله علم امام، چگونگوى شهادت امام، محل شهادت امام و نوع برخوردهاى مخالفان و معاندان با امام.
3 . توصيف خصوصيات ظاهرى و معنوى امام مهدى(عج) و بيان وضعيت سياسى، اجتماعى و فرهنگى عصر ظهور و نيز وقايع و اصلاحات اجتماعى كه پس از ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد.
4 . تمام امامان روح واحدى هستند در كالبدهاى مختلف. اهداف آنان منطبق بر يكديگر و عالى ترين مقصد آنان سعادت بشر از طريق پرستش صحيح خداى واحد و بكار بستن عقل و درايت به منظور بهبود وضعيت زندگى و رسيدن به كمال است، هرچند روش هاى عملى آنان به دليل تنوّع و تفاوت شرايط و مقتضيات زمان و ملكان متفاوت بوده باشد. لذا راه سعادت در پذيرش امامت هر دوازده امام معصوم است. توقف بر يكى از ائمه به معناى انكار و ناديده گرفتن بقيه ائمه خواهد بود و حتى انكار امام متوقه عليه رانيز بدنبال خواهد داشت. در حديث لوح مى فرمايد:
اِنَّ المكذّب بالثامن مكذّب بكلِّ اوليائى.
5 . اكمال سلسله جليله امامت به وجود حضرت حجت(ع) است و لذا فرموده است:
ثم اكمل ذلك بابنهِ رحمة للعالمين عليه كمالُ موسى وبهاءُ عيسى وصبرُ ايوبٍ…كمال هر چيزى رسيدن به مرحله اى از رشد و تعالى است كه در آن غرض اصلى آن موجود تحقق يابد، مثلاً اين آيه شريفه كه: «عذاب كامل بدكاران در روز رستاخيز داده مى شود»7، اين نكته را را خاطر نشان مى سازد كه كمال عقوبت در قيامت است، همان طور كه كمال پاداش صالحان در قيامت است.
براساس توضيح فوق، تحقق اهداف اصلى امامتِ تام ائمه در امامت حضرت مهدى(عج) خواهد بود؛ همان طور كه امامت حضرت اميرالمومنينِ على(ع) اكمال رسالت رسول اللّه(ص) است: اَلْيومَ اكملتُ لكُم دينكم واَتْمَمْتُ عليكم نعمتى…؛8 چنانكه مى دانيم مفسّران و مورخان بسيارى از عامه و خاصه نزول آيه فوق را در واقعه حجة الوداع و معرفى امام على (ع) به عنوان وصى و خليفه پيامبر و امام مسلمانان مى دانند.
امامت حضرت مهدى(ع) چه در غيبت صغرا و چه در غيبت كبرا، تكميل كننده و به ثمر رساننده امامت يازده امام پيشين(ع) است.
6 . امامت حضرت مهدى(عج) فقط مخصوص مسلمانان يا شيعيان نيست بلكه امامت آن حضرت رحمت گسترده اى است كه همه مردم را فرا مى گيرد. در حديث لوح از وجود آن حضرت به رحمه للعالمين تعبير شده است و در سايه حكومت و امامت ايشان همه مستضعفان به حقوق خود مى رسند؛ حق همه افراد از غاصبان ستانده و به ايشان بازگردانده مى شود:
المُلكُ يَوْمَئذٍ الْحَقُّ لِلرَّحمنِ.
7 . حديث لوح را علاوه بر شيخ صدوق، شيخ كلينى در كافى، نعمانى درالغيبة، علامه مجلسى در بحار الانوار و ديگران نيز نقل كرده اند.
8 . هنگامى كه جابر بن عبدالله چگونگى رنگ صحيفه اى را كه نزد فاطمه(س) بود، براى امام باقر(ع) توصيف مى كرد گفت:
و رأيتُ فى يدها لوحاً اخضر ظننتُ اَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ.فيض كاشانى در كتاب شافى پس از نقل حديث لوح، در تعريف كلمه اخضر مى گويد:
لوح اخضر از عالم ملكوت برزخى رسيده بود و سبز بودن رنگ لوح كنايه از سفيد و روشن بودن نور عالم جبروت و آميخته شدن به رنگ سياه عالم ماده يا عالم شهادت است، امّا نوشته هاى اين لوح، سفيد است، زيرا اين نوشته ها از عالم اعلى كه نور محض است فرستاده شده بود.9
9 . در آغاز حديث لوح وجود شريف پيامبر اكرم(ص) توصيف به حجاب شده است:
هذا كتاه من اللهِ العزيز الحكيم لِمحمَّدٍ نبيّهِ ونورهِ وحِجابِه وسفيره…علامه مجلسى درباره حجاب بودن پيامبر(ص) توضيحى دارد:
كلمه و وصف «حجاب» از اين جهت بر رسول الله(ص) اطلاق شده است كه آن حضرت واسطه بين خداوند و خلق بوده است، يا به اين اعتبار كه رسول الله(ص) داراى دو مقام و وجهه بود: مقامى نزد خداوند و مقامى نزد مردم.10
10 . در متن حديث لوح آمده است:
فَمَن رجا غيرَ فضلى او خافَ غيرَ عدلى عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا اُعذِّبُهُ احداً من العالمين .از عبارت غير فضلى دو مطلب متفاوت قابل برداشت است. اول: به فضل كسى جز خدا اميدوار بودن؛
دوم: به جز فضل خدا به ديگر صفات الهى اميدوار بودن.
از ظاهر لفظ چنين بر مى آيد كه برداشت اول صحيح باشد كه در آن صورت نتيجه اميد به فضل ديگران، باعث عذاب الهى ونافرجامى و ناكامى در تحقق اهداف عالى زندگى است. امّا بيانى از علامه مجلسى نقل شده است كه مطلب دوم را صحيح مى داند. از بيان او چنين استنباط مى شود كه پاداشى كه خداوند به انسان مى دهد دو نوع است: اوّل ثوابى كه نتيجه عمل آدمى است؛ دوم پاداشى كه ارتباط به عمل آدمى ندارد و ناشى از فضل الهى است. ثوابى را كه ناشى از فضل الهى است، نمى توان حتى يك دهم مكافات عمل خود خواند و اگر معيار ثواب و عقاب الهى را فقط عمل آدمى فرض كنيم، استحقاق هيچ گونه پاداشى كه نتيجه فضل خدا بر او باشد، موجود نيست بلكه اگر پاداشى هست همان است كه براى اعمال خود ستانده است. پس بايد پذيرفت كه بخش زيادى از پاداش الهى بر بندگان، از منبع پر فيض فضل الهى است هر چند خداوند ضرورتاً مطابق وعده و وعيدى كه به بندگان داده آنها را ثواب و عقاب مى دهد، مع الوصف بايد پذيرفت وعده ها و وعيدهاى او نيز برخاسته از فضل اوست. با اين توضيح، هر چند از ظاهر لفظ حديث چنين بر مى آيد كه منظور، اميدوار شدن به فضل كسى جز خداوند سبحان است، امّا بايد دانست كه اميدوار شدن به فضل ديگران جز فضل خدا، مستحق عذاب و عقاب نيست، اگر چه از ظاهر الفاظ حديث چنين برداشت شود.
امّا اينكه فرمود او خاف غير عدلى، مؤيد مطلب پيشين است و از آن چنين استنباط مى گردد كه خوف بندگان از خداوند در واقع خوف از عدل الهى است و براساس عدل او مجازات طبيعى ـ كه نتيجه عمل انسان است ـ بر انسان سنگين خواهد بود و اگر خداوند به عدل خود اعمال بندگان را محاسبه نمايد، كار بر آنان بسيار سخت و تنگ خواهد آمد، لذا شايسته است بيشترين و بلكه تمام هراس آدمى از عدل خداوند باشد و به فضل او اميدوار گردد.
11 . در متن حديث و در توصيف حسين بن على(ع) آمده است: … جَعَلْتُ كَلِمَتىِ التّامَّةِ معه، طبق روايتى كه از امام على بن موسى الرضا(ع) رسيده منظور از كلمة تامة، امامت است.11
قرآن، تولد شگفت انگيز عيسى(ع) از مريم(س) را به فرمان الهى نسبت مى دهد و در توصيف عيسى(ع) مى فرمايد:
مُصدقاً بِكلمةٍ مِن اللّه12و در جاى ديگر فرمود:
… انما المسيحُ عيسىَ ابنُ مريمَ رسولُ اللهِ وَكَلِمَتُهُ الْقيها الى مريمَ وروه منه…13و درباره حضرت ابراهيم(ع) مى فرمايد:
وَجَعَلَها كلمةً باقيةً فى عقبهِ.14در توضيح اين آيه صاحب مجمع البحرين15 حديثى نقل مى كند كه در آن منظور از كلمة باقية، امامت و منظور از عقبه، نسل و فرزندان حسين بن على(ع) دانسته شده است؛ اين امامت تا قيامت ادامه دارد و كسى حق اعتراض نخواهد داشت كه چرا امامت در نسل حسين بن على(ع) نهاده شده نه نسل حسن بن على(ع)،زيرا خداوند در انجام افعالش حكيم است:
لايُسأل عما يَفْعَل وَهُمْ يُسْئَلُونَ.16كلمة تامة يعنى «تمام و كمال از هر چيزى» و عبارت جَعَلْتُ كلمتى التامة فى عقبهِ، يعنى: «امامت را به طور تمام و كمال در نسل حسين بن على(ع) قرار دادم.»
12 . منظور از ذوالقرنين در عبارت: يُدْفَن فى المدينة التى بناها العبد الصالح ذوالقرنين به احتمال زياد، كورش كبير است. ومنظور از سرزمين، سرزمين ايران (طوس) است.
البته در اينگونه مقايسه هاى تاريخى و بويژه درباره قصص قرآن، با قاطعيت نمى توان تعيين مصداق كرد اما چنانچه ملاحظه مى شود… نظريه اى كه مراد از ذوالقرنين قرآن، كورش كبير باشد، نظريه اى معقول و محتمل الصدق است.17
6 ـ حديث لوح از طرق مختلف و با اندك اختلاف در بعضى الفاظ، در جوامع و مجامع حديث نقل شده است، نگارنده در انتخاب طريق، سندى را كه شيخ صدوق تا امام صادق(ع) ثبت نموده، انتخاب كرده و آن چنين است:
قال: حدثنا ابى و محمدبن موسى بن المتوكل و محمدبن عليّ ماجيلويه واحمد بن على بن ابراهيم والحسن بن ابراهيم بن ناتانه واحمدبن زياد الهمدانى ـ رضى اللّه عنهم ـ قالوا:
حدثنا على بن ابراهيم، عن ابيه ابراهيم بن هاشم، عن بكربن صالح، عن عبدالرحمن بن سالم، عن ابى بصير، عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال: قال ابى لجابربن عبداللّه الانصارى: …
پی نوشتها
1 . كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ص308 ـ 313؛ همان، تصحيح: حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، ص290 ـ 297 و نيز نك: الكافى، چاپ تهران، ج1، ص527، ح3 و ص532، ح9؛ من لايحضره الفقيه، انتشارات اسلامى، ج4، ص180، ح5408
2 . از كتب اربعه بنگريد به المعجم المفهرس لاحاديث الكتب الاربعة، ذيل ماده هاى: فالجامعة، الصحيفة، مصحف، كتاب على، لوح؛ و نيز برنامه هاى رايانه اى.
براى نمونه از ماده «كتاب على»، نك: الكافى، چاپ تهران، ج1، ص41، ح1 و ج2، ص136، ح22 و ج3، ص175، ح6 و ج4، ص340، ح7 و ج5، ص135، ح5 و ج6، ص202، ح1 و ج7، ص40، ح1 و2؛ من لايحضره الفقيه، تصحيح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ج2، ص338، ح2614 و ج3، ص329، ح4176 و ج4، ص74، ح5148؛ تهذيب الاحكام، تصحيح: سيد حسن موسوى خرسان، بيروت، دارصعب ـ دارالتعارف، ج1، ص227، ح38 و ج2، ص383، ح250؛ الاستبصار، تصحيح: محمد جعفر شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، ج1، ص472، ح7 و ج2، ص203، ح3 و ج3، ص108، ح5 و ج4، ص59، ح3 و 5؛ برنامه رايانه اى كتب اربعه(نور)، عبارت «كتاب على» را در يكصدوسى مورد نشان مى دهد.
3 . درباره صحيفه اميرمؤمنان(ع) در منابع اهل سنّت، بنگريد به: فصلنامه علوم حديث، ش3، بهار 76، ص41، مقاله: صحيفه اميرمؤمنان(ع) و نيز نك: سنن ابن ماجه، كتاب الديات، شماره 2658
4 . اصول كافى، ج1، ص241
5 .براى كسب اطلاع بيشتر از نام و محتواى و كيفيت نگارش نخستين صحيفه هاى حديثى در زمان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) به مقاله تاريخ تدوين حديث، نوشته استاد على اكبر غفارى در پايان كتاب تلخيص مقباس الهداية، مراجعه شود.
6 . اصول الكافى، دار التعارف، ج1، ص295
7 . نحل، آيه25
8 . مائده، آيه 3
9 . به نقل از پاورقى كتاب الغيبة، نعمانى، ص62
10 . بحارالانوار، ج36، ص198
11 . نك: مقدمه تفسير مرآة الانوار.
12 . آل عمران، آيه 39
13 . نساء، آيه 171
14 . زخرف، آيه 28
15 . مجمع البحرين، ج6، ص155
16 . انبياء، 23
17 . فصلنامه بيّنات، ش14، ص105 ـ 109