شهدای ایران shohadayeiran.com

براستی وضویی بساز، لبخندی بزن و با عشاق خلوتی کن.پنج‌شنبه آخر سال فرصت خلوتی عاشقانه با شهدا است، پس با وضو و لبخند وارد شو، اما یادت نرود مبادا خلوت عاشقانه‌ها را بر هم بزنی
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

 

  سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ عطر گل، بوی گلاب، دانه‌ای خرما و بوی اسفند، تسبیح  سبز رنگ و جانماز رنگ رو رفته مادر، شمع نیمه جان و چشمان خیس پدر

ناله‌های پنهانی فرزند،مادر وپدر شمعدانی هم‌جوار سنگ قبر پدر، بگذار ببینم چه می‌گوید در خلوت عاشقانه خود با پدرش.

یادش به خیر آری این همان قرآن جیبی و زیارت عاشورایی است که همیشه موقع عملیات‌ها  ورق می‌زدی و می‌خواندی، یادش به خیر چقدر هم دوستش داشتی و با آن انس می‌گرفتی انگار اگر آیاتش را نمی‌خواندی پاهایت توان رفتن نداشت، چه شب‌هایی که صوت قرآنت را به ما هدیه می‌کردی، و من هنوز در حسرت آن شب‌هایم که سرم را زیر پتو پنهان می‌کردم و از روی شیطنت و بچگی خودم را به خواب می‌زدم خوب آخر به قول امروزی‌ها حسش نبود از جایم برخیزم و وضویی بگیرم.

سعی می‌کردم پلک‌هایم را محکم ببندم و اصلاً به رویم نیاورم، ناگاه در همین عالم پتو را از روی سرم کنار می‌زدی و من نمی‌توانستم جلو خنده‌ام را بگیرم و می‌گفتم پدر حالا قضایش را می‌خوانم، تبسمی می‌کردی و می‌گفتی دوست داری وقتی از خدا چیزی خواستی جوابت را ندهد یا مثلاً بگوید، قضایش را به تو می‌دهم.

آن موقع هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم، یادت هست همان سال را می‌گویم که پسر عموغریب دوست بچگی‌هایت تازه شهید شده بود و تو زیر تابوتش را گرفته بودی و گریه می‌کردی یادت آمد.

خیلی دلت می‌خواست قبل از به تکلیف رسیدن نماز خواندن را یاد بگیرم من هم برای صحه گذاشتن بر گفته‌هایت خواب الکیم را نیمه تمام رها می‌کردم، کنار حوض کوچک خانه‌مان که البته فقط روزها کنارش بازی می‌کردم و شب‌ها حتی جرات نگاه کردن به آن از کنار پنجره را نداشتم وضو می‌گرفتم، یادت آمد پدر جان کنار من کشیک می‌دادی که یک موقع دیوهای خیالی از داخل حوض، پسر کوچولویت را ندزدند...

پدر جان بگو یادته، غریبگی نکن دل من که غریبه نیست، من همونم که برات شب‌ها ستاره می‌چیدم، همان ستاره‌هایی که گفتی از طرف خدا افتادن روی ایوان خانمان.

نم نمک از کنار پدربزرگ بر می‌خیزیم تا مبادا جلوی ما خجالت بکشد و نتواند با پدر درد و دل کند، شاید رازها با پدر دارد که نمی‌خواهد ما بشونیم.

چه دلی دارد این پدربزرگ، چه اشکی می‌ریزد پدرشهید، چه نفسی دارد پدرشهید از زمان اذان ظهر تا به الان کنار قبر شهیدش آهنگ سوزناک جدایی را می‌خواند می‌گوید، شهیدم صدایم را دوست داشت همیشه در خلوت مجردیمان می‌گفت پدر جان برایم یک دهن می‌خوانی و من از برق چشمانش انرژی می‌گرفتم و می‌زدم زیر آواز از آهنگ‌های دشتی گرفته تا کربلا کربلا ما داریم می‌آیم...

در همین حال و هوا دختر بچه‌ای خرما به دست، انگشت اشاره مادر را که به سمت پدرشهید دراز شده دنبال می‌کند، ... آقا پدر شهید را می‌گویم همان که کنار قبر پسرش آواز دشتی می‌خواند، اسمش را از روی سنگ قبر پسرش خواندم.

بدان تک تک این شهدا در آرزوی بوسیدن دست پدران و مادرانشان چشم به دیدار حق باز کردند، و آرزو به دل چشم دنیایشان را بستند، پس فرصت‌ها را از دست نده قراری بگذار با آنها و این پنج شنبه آخر سال را مغتنم بشمار.

 

انتشار یافته: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مرتضی خاکپور
|
-
|
۰۹:۳۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۴
0
0
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ... مگر پاداش احسان جز احسان است .؟!


اگر دولت محترم و مجلس محترم اراده پرداخت حق الناس مستمری حقوق رزمندگان و جانبازان زیر 25٪( که درصدی من درآوردی است که یعنی هیچ
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار