نخستین روز سال 1364 سرلشکر شهید حسین خلعتبری چشم هایش که تا آخرین درجه دیدن، دیده بود از نگاه کردن فرو ایستاد، آخرین ضرباهنگ قلبش برای کوچ ابدی نواخت و به دنیای خاکی بدرودی جاودانه گفت.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایرنا، سراسر اندیشه خلبان شهید خلعتبری از سپیدی کاغذ مدرسه که گویی آغاز وسعت بی واژه است؛ تا نوک قلمش که بر سطور سر می خورد، تا آنجا که نقطه ای در فکرش رشادت و پاسداری اجدادش را کنار هم می چیند، آغاز شد.
سرلشکر خلبان حسین خلعتبری به معنی یک چهره، یک پرتره، شهید بزرگ عصری که در آن زندگی می کنیم و حالا دوباره نخستین روز سال 1393 خورشیدی یعنی حوالی همین 29 سال پیش او همراه با فرشتگان به عرش عروج کرد.
وی دوازدهم مهر ماه 1328 زیر آسمان کوچک روستای بصلکوه رامسر به دنیا آمد. پدربزرگ او از مبارزان و شهدای جنگل و همرزمان میرزا کوچک خان بود و شهید خلعتبری بارها از مادرش داستان دلاور مردی های پدر بزرگش را شنیده بود و به آن افتخار می کرد.
او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در روستای چالکرود، برای گذراندن دوره دبیرستان به تهران آمد و پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه علمیه وارد خدمت سربازی شد. در دوران سربازی در منطقه اهواز درگیری هایی با چریک های عراقی داشت که بر اثر همین درگیری ها خطی به یادگار بر روی گلوی او باقی ماند.
دوران سربازی و اتفاقات آن، حسین را مصمم کرد که وارد عرصه نظامی شود. بنابر این در سال 1351 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن یک دوره دو ساله هواپیمای F4 در آمریکا به میهن اسلامی بازگشت تا این پرنده تیز پرواز عرصه عشق و ایثار، کابوس نیروی دریایی ارتش بعثی عراق شود.
با شروع جنگ در 31 شهریور ماه 1359 جزو اولین گروه و فرمانده پروازی هشت فروند از 140 جنگنده ایرانی بود که ساعاتی پس از تجاوز دشمن به ایران به عراق حمله کردند و پاسخ دندان شکنی به نیروهای دشمن دادند.
در طول ماموریتش در بوشهر و در ماموریت های مختلف خصوصاً در هفتم آذر ماه 1359 به همراه شهید سرلشکر خلبان عباس دوران در از بین بردن نیروی دریایی عراق، نقش مهمی را ایفا کرد تا آنجا که پس از این مأموریت ها به شکارچی اوزا معروف شد.
اوزا ناوچه های موشک انداز عراقی بود که به علت بُرد بلند و قابلیت مانورش ناوهای ما را در خلیج فارس مورد هدف قرار می داد و مزاحمت های زیادی به ویژه در خارک به وجود می آوردند و مانع صدور نفت ما می شدند.
قلب رئوف و مهربان این شهید بزرگوار بر نوع مبارزاتش نیز تاثیر داشت به طوری که درباره یکی از خاطرات خود در عملیات منهدم کردن پل العماره این طور می گوید: «وقتی روی پل رسیدم حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسید. اتومبیل های مختلف که مشخص بود شخصی است روی پل در حرکت بودند با قبول خطر دور زدم و بعد از عبور آن ها پل را منهدم کردم وقتی از من سوال شد که چرا چنین کردی؟ در پاسخ گفتم: فرزندی یکساله دارم. یک لحظه احساس کردم که ممکن است توی ماشین بچه ای مثل بچه من باشد. چطور قبول کنم که پدری بچه سوخته اش را در آغوش بگیرد...»
رشادت شهید خلعتبری تا آنجا بود که با اینکه بیش از هفتاد مرتبه به خاک عراق حمله کرده بود اما باز هم قانع نبود و می گفت: «من باید بجنگم و مرگ برای من افتخار است.»
نخستین روز فروردین سال 64 از دختر کوچکش آیدا که برای رفتن پدر دلتنگی می کرد و از پسرش آرش خداحافظی کرد و آنها را بوسید و دست خطی برای همسرش تحت این عنوان که «دوستت دارم برای همیشه» بر جای گذاشت و از او خداحافظی کرد.
او 29 سال پیش در اول فروردین مورد هدف هواپیمای میگ 25 عراقی قرار گرفت و روح بلندش پلی از آسمان به عرش زد تا آرام گیرد و پیکر بدون سرش را همچون مقتدایش تقدیم آرمان های اسلامی ، ملت همیشه بیدار و امام شهیدان کند.
شهید خلعتبری در یکی از مصاحبه هایش گفته بود که وصیت می کنم که مرا در قله کوهی در زادگاهم که می گویند میرزا کوچک خان در آنجا علیه روس های متجاوز می جنگید به خاک بسپارند ... اگر افتخار شهادت نصیب من شد، آنچه از من باقی می ماند حتی اگر ذره ای از گوشت بدن من باشد، آن را در قله آن کوه دفن کنید تا شاید روح من هم پاسدار این مرز و بوم باشد.
حالا شهرستان زیبای رامسر این افتخار را دارد که در کنار مواهب بی بدیل طبیعی در تاریخ دفاع مقدس نیز کارنامه درخشانی داشته باشد. این شهرستان زیبا، بزرگ مردانی را در دامان سبز و پر عطوفت خود پرورش داده و از اینکه شهید عالی مقامی چون سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری را که یکی از پاکدلانی است که تمام هستی خود را در راه دفاع از کیان مملکتش در اولین روز نوروز سال 1364 تقدیم کشورش کرد به خود می بالد.
سرلشکر خلبان حسین خلعتبری به معنی یک چهره، یک پرتره، شهید بزرگ عصری که در آن زندگی می کنیم و حالا دوباره نخستین روز سال 1393 خورشیدی یعنی حوالی همین 29 سال پیش او همراه با فرشتگان به عرش عروج کرد.
وی دوازدهم مهر ماه 1328 زیر آسمان کوچک روستای بصلکوه رامسر به دنیا آمد. پدربزرگ او از مبارزان و شهدای جنگل و همرزمان میرزا کوچک خان بود و شهید خلعتبری بارها از مادرش داستان دلاور مردی های پدر بزرگش را شنیده بود و به آن افتخار می کرد.
او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در روستای چالکرود، برای گذراندن دوره دبیرستان به تهران آمد و پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه علمیه وارد خدمت سربازی شد. در دوران سربازی در منطقه اهواز درگیری هایی با چریک های عراقی داشت که بر اثر همین درگیری ها خطی به یادگار بر روی گلوی او باقی ماند.
دوران سربازی و اتفاقات آن، حسین را مصمم کرد که وارد عرصه نظامی شود. بنابر این در سال 1351 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن یک دوره دو ساله هواپیمای F4 در آمریکا به میهن اسلامی بازگشت تا این پرنده تیز پرواز عرصه عشق و ایثار، کابوس نیروی دریایی ارتش بعثی عراق شود.
با شروع جنگ در 31 شهریور ماه 1359 جزو اولین گروه و فرمانده پروازی هشت فروند از 140 جنگنده ایرانی بود که ساعاتی پس از تجاوز دشمن به ایران به عراق حمله کردند و پاسخ دندان شکنی به نیروهای دشمن دادند.
در طول ماموریتش در بوشهر و در ماموریت های مختلف خصوصاً در هفتم آذر ماه 1359 به همراه شهید سرلشکر خلبان عباس دوران در از بین بردن نیروی دریایی عراق، نقش مهمی را ایفا کرد تا آنجا که پس از این مأموریت ها به شکارچی اوزا معروف شد.
اوزا ناوچه های موشک انداز عراقی بود که به علت بُرد بلند و قابلیت مانورش ناوهای ما را در خلیج فارس مورد هدف قرار می داد و مزاحمت های زیادی به ویژه در خارک به وجود می آوردند و مانع صدور نفت ما می شدند.
قلب رئوف و مهربان این شهید بزرگوار بر نوع مبارزاتش نیز تاثیر داشت به طوری که درباره یکی از خاطرات خود در عملیات منهدم کردن پل العماره این طور می گوید: «وقتی روی پل رسیدم حملات ضد هوایی دشمن به اوج خود رسید. اتومبیل های مختلف که مشخص بود شخصی است روی پل در حرکت بودند با قبول خطر دور زدم و بعد از عبور آن ها پل را منهدم کردم وقتی از من سوال شد که چرا چنین کردی؟ در پاسخ گفتم: فرزندی یکساله دارم. یک لحظه احساس کردم که ممکن است توی ماشین بچه ای مثل بچه من باشد. چطور قبول کنم که پدری بچه سوخته اش را در آغوش بگیرد...»
رشادت شهید خلعتبری تا آنجا بود که با اینکه بیش از هفتاد مرتبه به خاک عراق حمله کرده بود اما باز هم قانع نبود و می گفت: «من باید بجنگم و مرگ برای من افتخار است.»
نخستین روز فروردین سال 64 از دختر کوچکش آیدا که برای رفتن پدر دلتنگی می کرد و از پسرش آرش خداحافظی کرد و آنها را بوسید و دست خطی برای همسرش تحت این عنوان که «دوستت دارم برای همیشه» بر جای گذاشت و از او خداحافظی کرد.
او 29 سال پیش در اول فروردین مورد هدف هواپیمای میگ 25 عراقی قرار گرفت و روح بلندش پلی از آسمان به عرش زد تا آرام گیرد و پیکر بدون سرش را همچون مقتدایش تقدیم آرمان های اسلامی ، ملت همیشه بیدار و امام شهیدان کند.
شهید خلعتبری در یکی از مصاحبه هایش گفته بود که وصیت می کنم که مرا در قله کوهی در زادگاهم که می گویند میرزا کوچک خان در آنجا علیه روس های متجاوز می جنگید به خاک بسپارند ... اگر افتخار شهادت نصیب من شد، آنچه از من باقی می ماند حتی اگر ذره ای از گوشت بدن من باشد، آن را در قله آن کوه دفن کنید تا شاید روح من هم پاسدار این مرز و بوم باشد.
حالا شهرستان زیبای رامسر این افتخار را دارد که در کنار مواهب بی بدیل طبیعی در تاریخ دفاع مقدس نیز کارنامه درخشانی داشته باشد. این شهرستان زیبا، بزرگ مردانی را در دامان سبز و پر عطوفت خود پرورش داده و از اینکه شهید عالی مقامی چون سرلشکر خلبان شهید حسین خلعتبری را که یکی از پاکدلانی است که تمام هستی خود را در راه دفاع از کیان مملکتش در اولین روز نوروز سال 1364 تقدیم کشورش کرد به خود می بالد.