شهدای ایران shohadayeiran.com

یك روز مصطفی هزار تومان به من داد و گفت حقوق من هزار تومان است كه آن را به فقرا بده. در حالی كه بسیاری از مردم در نقاط مختلف كشور هستند و در محرومیت به سر می‌برند و صحیح نیست كه من این پول را برای خودم هزینه كنم. هر دوی‌شان خوش‌صحبت و خوش‌برخورد بودند.
به گزارش شهدای ایران، جهادگرانی كه در سنگر رزم و سازندگی مزد مجاهدت‌های خود را دریافت كردند. جهادگرانی كه از دل انقلاب جوشیدند و با ندای منادی زمان راهی میدان كارزار شدند. حكایت ما این بار حكایت مادرانه‌ای است از جنس جهاد و شهادت. به بهانه اعزام نوروزی گروه‌های جهادی و نزدیكی به تحویل سال نو، به سراغ فاطمه سه‌پنج‌كوه مادر شهیدان مصطفی و مرتضی نعمتی‌جم رفتیم كه دو فرزند جهادگرش در 4 فروردین ماه 1361 و داخل یك اتومبیل مورد حمله جنگنده‌های دشمن قرار گرفتند و همزمان به شهادت رسیدند. متن زیر روایت‌های این مادر صبور و مقاوم از فرزندان شهیدش است.

عیدی شهادت 2 پسرم در یك لحظه بود+تصاویر

مادر پنج فرزند هستم كه دو تن از آنها یعنی مصطفی و مرتضی نعمتی‌جم را به انقلاب و نظام اسلامی هدیه كردم و امیدوارم ابا عبدالله(ع) شهدای من را هم در زمره شهدای كربلا قرار دهد. مصطفی متولد 1332 بود و مرتضی 1335، هیچ مادری نمی‌تواند خاطرات فرزندانش را فراموش كند. خاطراتی كه از كودكانه‌های‌شان تا زمان شهادت بچه‌ها را در بر می‌گیرد و مرور همان خاطرات است كه باعث آرامش‌مان می‌شود. پدر بچه‌ها شغلش آزاد بود. ما خانواده‌ای مذهبی بودیم و از این رو توجه ویژه‌ای به رزق حلال داشتیم. من هم شاغل بودم. آموزشگاه خیاطی داشتم. 33 سال كار خیاطی كردم. ما همواره در زندگی به داشته‌هایمان راضی بودیم و هرگز حسرت زندگی دیگران را نخوردیم. اهل اسراف و تجمل‌گرایی هم نبودیم. خمس و زكات‌مان را می‌پرداختیم. حاج آقا خیلی مهربان و خوش‌اخلاق بود. بسیار هم اهل انفاق بودند. همواره در امور خیر بانی می‌شدند.

تربیت قرآنی

ما از همان ابتدا به پرورش و تربیت بچه‌ها توجه ویژه داشتیم. در زمانی كه هنوز انقلاب نشده بود بچه‌ها در مجلس درس قرآن آقای موسوی در خیابان ایران شركت داشتند و من به جرأت می‌توانم بگویم این مسیری كه مصطفی و مرتضی به آن رسیدند را از همان روزها و ساعاتی گرفتند كه با قرآن همراه و مأنوس بودند.

عاشقان اهل بیت

خوب به خاطر دارم مصطفی و مرتضی خردسال بودند كه همراه پدرشان در مجالس عزاداری ابا‌عبدالله و هیئت‌های مذهبی شركت می‌كردند. اینها همه تأثیر خودش را می‌گذارد. اوایل انقلاب كه بزرگتر شده بودند وقتی به خانه می‌آمدند، جوانان كوچه سراغشان را می‌گرفتند و ساعت‌ها با هم درباره امام خمینی و انقلاب صحبت می‌كردند. می‌گفتند آنها باید انقلاب و اسلام را بشناسند و یار و یاور نظام شوند.

عیدی شهادت 2 پسرم در یك لحظه بود+تصاویر

قبل از پیروزی انقلاب، مصطفی و مرتضی فعالیت‌های انقلابی خود را آغاز كردند. به ویژه اینكه در راهپیمایی 17 شهریور در جمعه خونین، شهدا و مجروحان را با ماشین پیكانی كه داشتیم به بیمارستان منتقل می‌كردند و پس از پیروزی انقلاب نیز این فعالیت‌ها به شكل دیگری ادامه پیدا كرد. از همان روزها كمك‌رسانی و جهاد با روح آنها عجین شده بود. خانواده ما هم در زمان انقلاب و هم در زمان جنگ در پشتیبانی جنگ فعالیت داشتند.

دانشجوی رزمنده

مصطفی سربازی‌اش كه تمام شد در حالی كه دانشجوی رشته فیزیك بود راهی مناطق عملیاتی شد. كارشناسی‌اش را هم گرفت با خیالی آسوده رفت جبهه. مصطفی خیلی افتاده و مظلوم بود. بی‌تكبر بود. یك روز مصطفی هزار تومان به من داد و گفت حقوق من هزار تومان است كه آن را به فقرا بده. در حالی كه بسیاری از مردم در نقاط مختلف كشور هستند و در محرومیت به سر می‌برند و صحیح نیست كه من این پول را برای خودم هزینه كنم. هر دوی‌شان خوش‌صحبت و خوش‌برخورد بودند.

عیدی شهادت 2 پسرم در یك لحظه بود+تصاویرعیدی شهادت 2 پسرم در یك لحظه بود+تصاویر

بچه‌ها هفته‌ای یك بار از طرف جهاد سازندگی به مناطق محروم می‌رفتند. آن زمان كه امام خمینی(ره) دستور تشكیل جهاد سازندگی را دادند هر دو لبیك گفته و رفتند. آن زمان هر كس هر كاری كه از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. دنبال دریافت حقوق و مزایا و كسب درآمد نبودند.

از نخستین اقداماتی كه این دو برادر شهید انجام دادند، شناسایی مناطق روستایی بود. آنها در سال 59 شناسنامه روستایی را تدوین و آماری از آنها تهیه كردند.

مرتضی كه متولد 1335بود شب میلاد امام زمان (عج) به دنیا آمد. فوق دیپلمش را در رشته ساختمان گرفته بود. مرتضی روحیه خیلی شادی داشت. با شروع جنگ تحمیلی، مرتضی به عنوان مسئول تبلیغات جهاد سازندگی مركزی و بسیج سپاه پاسداران منصوب شد.

ما هرگز مخالفتی برای حضور بچه‌ها در جنگ نداشتیم. اما هیچ مادر و پدر شهیدی را پیدا نمی‌كنید كه بگوید عزیزم رفت كشته شد و من خوشحال شدم، نه! چون راه اینها راه درست و صراطشان منیر است و برای اعتلای دستاوردهای انقلاب و نظام تلاش می‌كردند، مسرور و خوشحالیم. شهادت عاقبتی است كه امیدوارم نصیب همه شود.

شهادت در یك زمان و یك مكان

آخرین باری هم كه می‌خواستند به جبهه بروند 23 اسفند ماه 1360بود. بچه‌ها آمدند پیش من و گفتند مامان برای عید نوروز می‌خواهیم برویم جبهه. رزمندگانی كه خسته شدند نفسی تازه كنند، می‌خواهیم برویم كمك. عملیات فتح‌المبین بود و هر دو را از زیر قرآن رد كرده و راهی كردم. 13 روز از آنها خبری نداشتم تا اینكه خبر شهادتشان را برایمان آوردند.

از نحوه شهادتشان هم كه پرسیدیم گفتند یك گروه رسانه‌ای از عكاسان و خبرنگاران را به منطقه برده بودند كه خودرو‌شان مورد اصابت خمپاره دشمن قرار می‌گیرد و هر دو با هم در یك نقطه و یك زمان به شهادت می‌رسند. تركش به قلب مصطفایم اصابت كرده بود. بدن‌های‌شان سوخته بود اما سربندهای یا حسین (ع)‌ كه بر پیشانی‌شان بسته بودند، سالم مانده بود. 4 فروردین ماه 1361 و در رقابیه محل و زمان آسمانی شدن بچه‌هایم است.

از اینكه چه مسئولیتی داشتند و در مناطق عملیاتی چه كردند زیاد مطلع نبودیم و نیستیم اما هر كس كه خبر شهادت آنها را می‌شنید می‌گفت حق آنها چیزی جز شهادت نبود.

همه كارهای‌شان خالصانه و برای رضای خدا بود. برای همین خدا هم آنها را با شهادت برای خود خرید. یك بار مصطفی به من گفت: مامان می‌دانی زمانی كه امام حسین(ع) در كربلا بود چه گفت؟! گفتم فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی». مصطفایم گفت منظور امام این بود بعد از این چه كسی من را یاری خواهد كرد.

راهی بود كه خودشان در خدمت‌رسانی به مناطق محروم و جهاد در دوران جنگ انتخاب كردند. از شهادت‌شان هم هرگز احساس نارضایتی نكردم. ما به زینب كبری (س) اقتدا كرده‌ایم و خدا را شاكرم كه آن سال خداوند بهترین عیدی را به من داد.

خیلی برای من مهم بود كه بچه‌ها درس بخوانند اما آنها راهی جبهه دانشگاه شدند تا درس انسان‌سازی را در دانشگاه جبهه و مكتب حقیقی اسلام بیاموزند، دانشگاهی كه نتیجه آزمونش تنها با شهادت همراه بود. برخی از خانواده شهدای جاویدالاثر همچنان منتظر بازگشت حتی تكه‌ای پلاك و اثری از فرزندانشان هستند. من می‌خواهم بگویم، شهدا زنده‌اند. وقتی دلتنگ مصطفی و مرتضی می‌شوم یك آرامشی به سراغم می‌آید كه می‌دانم به خاطر حضور آن دو پاره تنم است.

همه اینها هم از ولایت‌پذیری بچه‌ها نشأت می‌گیرد. اگر ولایت‌پذیری نبود، اینها راه به جایی پیدا نمی‌كردند. شهدا همه چیز را در یگانگی خدا و ولایت فقیه می‌دیدند. به جرأت می‌توانم بگویم كسی كه ولایت فقیه را قبول ندارد هیچ چیز را قبول ندارد.

اسم امام خمینی (ره) كه می‌آمد و هر امری كه می‌كردند، رزمندها سریع دست به كار می‌شدند. هیچ چیز را با شهادت نمی‌شود مقایسه كرد هیچ خبری بهتر از شنیدن خبر شهادت نیست.


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار