شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۶۹۷۹۰
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۳
 به گزارش شهدای ایران؛ 25اسفند سال 93 مصادف است با بیستمین سالگرد رحلت حاج احمد آقای خمینی که به باور بسیاری از بزرگان نظام عنصری بی‌بدیل و عزیزترین شخص برای امام‌خمینی(ره) محسوب می‌شد و ملت ایران مدیون نقش پرتلاش و پرتوانش در حراست از سلامتی جسمی و آرامش خاطر امام بزرگوار است.



متن زیر گفتاری از بانو خدیجه ثقفی، همسر بزرگوار امام خمینی(ره)‌ در خصوص خصوصیات مرحوم سیداحمد آقا خمینی است که بعد از وفات ایشان منتشر شده است:

*بعد از امام‌ تمام علاقه‌ای که به آقا و من داشت، یکجا در من جمع شد

احمدآقا بچه هفتم ما بود که در سال 1324 چهار روز مانده به عید نوروز به دنیا آمد و درست در چنین روزی هم از دنیا رفت.
او پسر خیلی آرام و در عین حال خیلی شجاع و بی پاکی بود. بعد از انقلاب، خود و زندگی‌اش را وقف آقا (امام) کرد و بسیار با حوصله نسبت به امام رفتار می‌کرد؛ چون امام با قدرت و حاکمیتی که داشتند، تذکر، گفتگو و مشورت با ایشان کار ساده‌ای نبود. احمدآقا باید گرفتاری‌ها طوری را به امام می‌گفت که هم ایشان ناراحت نشوند و هم از کلیه مطالب خبر داشته باشند.
امام به احمدجان بسیار علاقه‌مند بود و به او اعتماد داشتند و بارها از خوبیها و دیانت و کیاست احمدجان تعریف می‌کردند. امام تا به کسی اعتماد همه‌جانبه نداشتند، به او مسئولیتی نمی‌دادند و یا در مسائل مختلف با او مشورت نمی‌کردند. در عین حال فردی صریح و بدون رودربایستی بودند. در مسائل مملکتی و مشورت‌ها و برخی امور به احمدآقا نمایندگی داده بودند و به نظرات او احترام می‌گذاشتند و با دقت گوش می‌دادند.

من بارها در طول جنگ یا مسائل مملکتی شاهد گفتگوهایشان بودم. آقا به او اعتماد کامل داشتند و او را قبول داشتند.
رفتار او با من بسیار مهربانانه و محترمانه بود. گاهی اوقات به من می‌گفت: «اگر کاری داری، به آقا نگو، به من بگو تا برایتان انجام دهم.» که من فکر می‌کنم این ناشی از توجه و دقت زیاد ایشان به آقا بود. شاید خواسته‌ای یا تقاضایی که می‌شود، باعث ناراحتی آقا شود.
بعد از امام‌گویی تمام علاقه‌ای که به آقا و من داشت، یکجا در من جمع شد. بسیار مهربانتر و متواضع‌تر و با توجه‌تر شد و ابراز علاقه شدیدی به من می‌کرد و هر روز به من سر می‌زد. پایش که درد می‌کرد و نمی‌توانست از پله‌ها بالا بیاید، از پایین پله‌ها یا روی پله‌ها می‌نشست، احوالپرسی می‌کرد و با تأکید می‌گفت: «مادر، کاری ندارید؟ هر چه شما بگوئید، تا آنجا که از دستم برآید، انجام می‌دهم.»
در طول این انقلاب خیلی از عزیزانم را از دست داده‌ام: دو پسر، شوهر، داماد، پدر و مادر و بیشتر عزیزانم رفته‌اند. با تمام این داغهایی که دیده‌ام، این داغ آخری احمدآقا را هم که دیدم، هیچ گونه اعتراضی نکردم. حتی در طول زندگی با امام و مسائل مختلفی که پیش آمد، چه تبعید و چه هجوم کماندوهای شاه به خانه امام و چه غم‌های پسرهایم، هیچ گونه اعتراضی به آقا نکردم؛ همواره تسلیم خواست خدا بوده‌ام.

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار