ديگر براي پشيماني و بازگشت به زندگي خيلي دير شده است و ابراز ندامت من نيز هيچ سودي ندارد چرا که همسرم اعتمادش را نسبت به من از دست داده است و ديگر هيچ گاه روزهاي خوش زندگي ام باز نخواهد گشت. من حرمت خانه ام را نگه نداشتم و حريم عفت را شکستم اکنون نيز ...
شهدای ایران:زن 30 ساله اي که با اعلام شکايت همسرش در آستانه طلاق قرار داشت درحالي که وانمود مي کرد فريب چرب زباني و حيله گري هاي شاگرد مغازه همسرش را خورده است به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري کاظم آباد مشهد گفت: چند سال قبل با "محسن" ازدواج کردم او مردي خوش اخلاق و زحمت کش بود به طوري که براي رفاه و آسايش من از هيچ کوششي فروگذار نمي کرد زندگي آرامي را در کنار او تجربه مي کردم و از شادي هاي زندگي ام لذت مي بردم. تولد "لادن" هم رنگ و بوي ديگري به فضاي خانه با صفايم داده بود. فروشگاه کوچک محسن هر روز رونق مي گرفت و وضعيت مالي ما نيز بهتر مي شد تا اين که همسرم شاگرد مجردي را براي فروشگاه استخدام کرد.چرا که ديگر به تنهايي نمي توانست پاسخگوي مشتريانش باشد او جواني 30ساله و خوش چهره بود و در مدت کوتاهي توانست اعتماد همسرم را به خود جلب کند به طوري که گاهي به همراه محسن به منزل مي آمد و سر سفره ما مي نشست در ميان همين رفت و آمدها بود که رابطه ما با يکديگر آغاز شد او با چرب زباني همچنان از خصوصيات اخلاقي و زيبايي من تمجيد مي کرد که ناخواسته من هم به سوي او کشيده شدم. اين گونه بود که فرشيد به بهانه هاي مختلف و زماني که همسرم در خانه حضور نداشت به منزل ما مي آمد و خيلي از کارهاي خانه ام را انجام مي داد ديگر نزد او حجابم را هم رعايت نمي کردم و ارتباط ما روز به روز بيشتر مي شد به طوري که با او براي خريد بيرون مي رفتم و حتي به دور از چشم همسرم با يکديگر مسافرت مي رفتيم مدتي از شکسته شدن حريم خانوادگي ام نگذشته بود که فرشيد از من خواست از محسن طلاق بگيرم و با او ازدواج کنم، اما من به خاطر دخترم و اين که محسن مرا عاشقانه دوست داشت نمي توانستم اين کار را بکنم و به پيشنهاد او پاسخ منفي دادم. فرشيد مانند يک شيطان در وجودم رخنه کرده بود به همين خاطر هم ارتباط تلفني و روابط خياباني ام را با او ادامه دادم تا اين که چند روز قبل همسرم به رفتارهاي شاگردش مشکوک شده و او را تا منزل ما تعقيب کرده بود آن روز فرشيد وقتي وارد خانه شد دوباره پيشنهادش را تکرار کرد، ما در حال گفت وگو با يکديگر بوديم که ناگهان همسرم وارد منزل شد و ... حالا هم او تقاضاي طلاق داده است و پشيماني من هم به خاطر اعتماد از دست رفته، ديگر سودي ندارد چرا که من با ناداني و تحت تاثير وسوسه هاي شيطاني، زندگي شيرينم را نابود کردم...
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان