چند ساعت بعد بدون اين که چيزي به آن دختر بگويم کيفش را تحويل دادم. من در اين انديشه بودم که عکس هاي آن دختر زيبا را به مادرم نشان بدهم و به او بگويم قصد دارم با او ازدواج کنم و در صورتي که خانواده ام با اين ازدواج موافقت کردند و ظاهر او نيز مورد پسند مادرم قرار گرفت، با شماره اش تماس بگيرم و ماجراي خواستگاري را مطرح کنم، اما هنوز چند ساعت از اين موضوع نگذشته بود که آن دختر با شماره تلفن من تماس گرفت و از من پرسيد چگونه با گوشي او به شماره ديگري زنگ زده ام؟!
او وقتي فهميد من همان امانتدارم به شدت عصباني شد و با ناراحتي گوشي را قطع کرد، اما اين جا بود که فهميدم آن دختر نامزد دارد و به خاطر انتشار عکس هاي خصوصي اش از من شکايت کرده است.
شايان ذکر است، به دستور سرگردنادري (رئيس کلانتري شيرازي) امانتدار خيانتکار به مراجع قضايي معرفي شد.
ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي
*خراسان