شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۶۸۵۸۸
تاریخ انتشار: ۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۳
در حالي با اشتباهي بزرگ زندگي ام را متلاشي کردم که هيچ گاه به خاطر غرور بي جا فرصت جبران نيافتم تا به همسرم بگويم مرا ببخشد چرا که هيچ زن ديگري نمي تواند جاي او و دو کودک خردسالم را در قلبم پر کند...
شهدای ایران:مرد جوان در حالي اين جملات را بر زبان جاري مي کرد که اشک در چشمانش حلقه زده بود او با اعتراف به اشتباه بزرگش در زندگي به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري گلشهر مشهد گفت: از وقتي با اکرم ازدواج کردم خوشبختي و سعادت به من روي آورد او زن صبور و قانعي بود و با همه مشکلات و سختي هاي زندگي کنار مي آمد. اگر چه هيچ گاه نتوانستم زندگي آرام و بي دغدغه اي را برايش فراهم کنم، اما او هيچ گاه "نداري هايم" را به رخم نکشيد و همواره براي سعادت من و 2فرزند خردسالم تلاش مي کرد. آن روزها من از طريق مسافرکشي هزينه هاي زندگي را تامين مي کردم. اگر چه درآمد خوبي نداشتم و از وضعيت مالي مناسبي بهره مند نبودم، اما از کارم راضي بودم و خدا را به خاطر نعمت هايش شکر مي کردم وقتي انسان هاي درگير مشکلات و گرفتاري را از مقابل مجتمع قضايي خانواده سوار مي کردم و در جريان اتفاقات تلخ و شيرين زندگي شان قرار مي گرفتم گاهي به زندگي ديگران غبطه مي خوردم و گاهي از اين که من با چنين مشکلاتي روبه رو نيستم خوشحال مي شدم، رانندگي در شهر کار ساده اي نبود و گاهي با انسان هاي عصباني و حساسي درگير مي شدم که همه آرامشم را به هم مي ريختند به همين خاطر گاهي با همسرم مشاجره مي کردم، اما همه اين ها زودگذر بود از سوي ديگر نيز تلاش شبانه روزي ام براي تامين مخارج زندگي ، مرا از خانواده ام دور کرده و غبار سردي را بر رابطه من و همسرم نشانده بود تا اين که آن روز شوم فرا رسيد خانم جواني را از مقابل مجتمع قضايي سوار کردم که در حال گرفتن طلاق از همسرش بود او هربار که به عنوان مسافر داخل خودرو مي نشست آن قدر از بدبختي ها و مشکلاتش سخن مي گفت که دلم به حالش سوخت و تصميم گرفتم به او کمک کنم او هم از اين فرصت سوء استفاده کرد و با ابراز محبت هاي واهي مرا به سوي خود کشاند اين گونه بود که با خطايي بزرگ و به طور پنهاني او را به عقد موقت خودم درآوردم مدتي بعد وقتي اکرم ماجراي ازدواج مجدد مرا فهميد غمگينانه زندگي ام را ترک کرد و رفت. به او حق مي دادم خيانت من به زني که با گذشت و فداکاري آشيانه اي را برايم ساخته، جاي هيچ حرفي برايم باقي نگذاشته بود از همان لحظات اول فهميدم که اشتباه کرده ام اما غرور و لجبازي فرصت جبران را از من گرفت و حالا که تنها شده ام در آرزوي ديدار همسر و کودکان خردسالم لحظه شماري مي کنم کاش اکرم مرا مي بخشيد و يا زمانه فرصت ديگري در اختيارم مي گذاشت تا ...

ماجراي واقعي با همکاري پليس پيشگيري خراسان رضوي


*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار