دبیر تشخیص مصلحت نظام در یادواره شهیدان باکری گفت: امشب میخواهم راجع به «راز دجله» صحبت کنم. همان جایی که مهدی باکری عقب نیامد و شهید شد. چه رازی وجود دارد؟ چرا مهدی باکری عقب نیامد؟
به گزارش شهدای ایران؛ یادواره شهیدان حمید و مهدی باکری با حضور محسن رضایی، همرزمان آن شهیدان، دیگر سرداران جنگ و اقشار مختلف مردم شب گذشته در تالار همایشهای وزارت کشور برگزار شد.
مجری این برنامه حسن سلطانی بود. در ابتدای برنامه، گروه سرود پادگان ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اجرای قطعهای در مدح شهیدان باکری پرداختند. در بخش بعدی برنامه محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام به صحبت پرداخت.
وی در ابتدای سخنان خود گفت: سال عجیبی در برگزاری یاد مهدی باکری است. کسانی که در عملیات بدر بودند یادشان میآید که ما دو روز مانده به عملیات و در نیمههای شب تشییع جنازه نمادین از حضرت زهرا (سلام الله علیها) در قرارگاه کربلا داشتیم چرا که عملیات بدر مصادف با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. حال امسال هم که این مراسم را برگزار میکنید سالروز شهادت مهدی باکری با ایام شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) مصادف شده است.
وی ادامه داد: امشب میخواهم راجع به راز دجله صحبت کنم. همان جایی که مهدی باکری عقب نیامد و شهید شد. چه رازی وجود دارد؟ چرا مهدی باکری عقب نیامد؟ دجله نقطهای دارد که به صورت دایره پیچ میخورد تا مسیر خود را طی کند که ما به اصطلاح به آن کیسهای میگفتیم. لشگر 31 عاشورا مأموریت داشت کیسهای را بگیرد تا جاده بغداد – بصره را ببندد و به این وسیله شکافی در ارتش عراق ایجاد کند تا ارتباط شمال و جنوب عراق قطع شود. مهدی این منطقه را گرفت و لشگر 31 عاشورا از دجله عبور کرد. عملیات تا اینجا به هدف میرسد اما روز دوم سوم به بعد اوضاع برمیگردد. در این زمان از مهدی خواسته میشود تا عقب بیاید اما عقب نیامد چرا؟ کتابهای ارزندهای راجع به لشگر 31 عاشورا نوشته شده است اما تاکنون کسی این راز را باز نکرده است. در عملیات بدر دو قرارگاه عملیات میکردند. در یکی از آنها آقای بشردوست فرمانده بود که لشگر 31 تحت امر این قرارگاه بود. در این زمان آقای بشردوست با مهدی تماس میگیرد و به او میگوید تکلیف شما این است که برگردی اما مهدی در جواب او میگوید «اینجا جنگ، جنگ آتش است. من برنمیگردم» در ادامه احمد کاظمی که دوست صمیمی مهدی است تلاش میکند اما باز هم نه میگوید. در اینجا من از آقای کویری خواستم که به مهدی بگوید تا پشت بیسیم بیاید و من با او صحبت کنم. اما موفق نشد. مهدی میدانست که اگر پشت بیسیم بیاید و با من صحبت کند علاوه بر اینکه من نماینده رهبری بودم، به دلیل رابطه دلی که بین من و او بود برمیگشت، اما نیامد.
محسن رضایی در ادامه صحبت خود ضمن اشاره به زندگی شهیدان باکری گفت: قبل از آنکه بخواهم این راز را بازگو کنم ابتدا به بیان زندگی مهدی باکری میپردازم. مهدی باکری انقلابی به تمام معنا بود. یکی از انقلابیون مؤثر در آذربایجان بود که از دانشگاه تبریز فعالیت میکرد و البته علاوه بر آن هم از طریق جوانان تبریز هم فعالیت داشت. البته خیلی از دوستان نزدیک او هم از فعالیت او خبر نداشتند تا زمانی که انقلاب پیروز شد مرحله دوم زندگی او از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ بود.ضد انقلابیها تا ارومیه میآمدند و به مرکز شهر خمپاره میزدند و مهدی باکری علاوه بر فعالیتی که داشت شبها نیز کمین میگرفت تا با آنها مقابله کند. زمانی هم که او به جنگ ورود پیدا کرد بسیار تأثیر گذار بود. من در سال 58 و 59 چیزهایی دربارهٔ او شنیده بودم خاطرم هست که اولین بار او با احمد کاظمی آمده بود و از احمد دربارهٔ او پرسیدم. من نیز به احمد کاظمی گفتم که او را آزاد کنید چرا که باید یک لشگر به او بدهم. در مورد کسی حرف میزنم که زندگی سراسر انقلابی داشته است. کسی که مسائل سیاسی و اجتماعی را میفهمید و درک میکرد. او در انقلاب بوده و در دفاع مقدس نیز خدمت کرده است.
رضایی با برگشت به سخنان اصلی خود گفت: نقطهای که مهدی در عملیات بدر در آن بود بسیار مهم بود. چرا که اگر حفظ میشد ما در عملیات بدر موفق میشدیم و اگر از دست میرفت عملیات بیتأثیر میشد. مهمتر از این موقعیت مکانی آن قسمت، شرایطی بود که ما در آن قرار داشتیم. بعد از آزادسازی خرمشهر تا عملیات بدر ما با موجی از عدم فتحها روبهرو بودیم. در هر عملیات به 10 – 15 درصد اهدافمان میرسیدیم اما کل عملیات موفق نمیشد برای مثال ما در عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی و والفجر 1 موفق نشدیم. به همین جهت منطقه هورا را پیدا کردیم که باتلاقی بود در نتیجه دشمن نمیتوانست تانکهای خود را بیاورد. در همین منطقه عملیات خیبر انجام شد و ما جزایر را گرفتیم که در آن عملیات حمید باکری شهید شد اما باز هم نتوانستیم در خیبر بمانیم. در جلسهای که با فرماندهان جنگ داشتیم به این صحبت رسیدیم که جنگ به بنبست رسیده است و تصمیم گرفتیم که در همین منطقه عملیات خیبر دوباره عمل کنیم. در حقیقت عملیات بدر برای بنبستشکنی از جنگ بود تا بالاخره راهی باز شود. در مذاکرات بینالمللی که حقوق ما را نمیدادند و در عملیاتهای زمینی هم سه سال بود که حمله میکردیم اما دروازهای باز نمیشد.
وی اضافه کرد: مهمترین قسمت این طلسم شکنی به لشگر 31 عاشورا رسید. آنها باید از دجله عبور میکردند، کیسهای را میگرفتند و سپس به جاده بغداد – بصره میرسیدند. در آنجا یک پل داشت که باید آن را منفجر میکردند تا ارتباط شمال و جنوب عراق قطع میشد. به همین جهت یک گردان تخریب همراه مهدی باکری رفته بود تا برود و این پل را منفجر کند. نیروهای ما خیلی سریع از دجله عبور کردند و تا نزدیک جاده رسیدند اما از گردان تخریب خبری نشد. مهدی تماس میگرفت که چرا اینها نیامدند. البته این گردان در تاریکی شب گم شده بود و تا منطقه را پیدا کنند، به دلیل فشار دشمن گردان از بین رفته بود. به همین دلیل مهدی گروه دیگری را بسیج کرد اما تا زمانی که این گروه بیایند دشمن به کیسهای چسبیده بود اما مهدی امیدوار بود و میگفت من باید این کار را انجام بدهم.
محسن رضایی در حالی که گریه میکرد، گفت: مهدی با گردان 31 عاشورا آنجا بود و مقاومت میکرد بالاخره غلبه آتش زیاد شد. در ابتدا بشر دوست و سپس احمد کاظمی از او خواستند برگردد و من به دنبال او میگشتم تا او را برگردانم. مهدی بین خودش و غیرتش مانده بود غیرت او حکم میکرد که بماند اما خودش میگفت بیا عقب. چرا مهدی عقب نیامد؟ من تنها تصویری که میتوانم بگویم قصه غم انگیز حضرت ابوالفضل (علیهالسلام) در روز عاشورا است. من روحیه و اعتقادات مهدی را خوب میشناسم. همان طور که میدانید حضرت ابوالفضل(ع) پرچمدار سپاه امام حسین(ع) بود اما مأمور میشود که برود آب بیاورد. او با عشق و علاقهای به سمت خیمهها برمیگردد. تمام تلاش او این بود که مشک را به خیمهها برساند اما زمانی که تیر به مشک خورد، قبل از اینکه تیر به خودش بخورد و شهید شود، مرده بود. مهدی میدانست که جنگ به بن بست رسیده و تنها راه فرار از این بن بست این است که عملیات بدر به نتیجه برسد. اما وقتی دید که نمیتواند دجله را حفظ کند مانده بود که چه کار کند. این حالت شرمندگی که در او پیدا میشود، قبل از آنکه گلوله بخورد مرده بود چرا که خجالت میکشید که به عقب برگرد. او در زمینی افتاد که حادثه کربلا و حضرت اباالفضل (علیه السلام) در آن بود. حتی زمانی که میخواستیم او را با قایق به کشور برگردانیم یک آر پی جی میآید و قایق او را در وسط دجله میزند. من فکر میکنم زمانی که مهدی دید دارد به عقب بر میگردد دعا کرد که خدایا آبروی من را حفظ کن و خدا آبروی او را حفظ کرد. حتی جنازه مهدی هم شرم داشت که برگرد. این راز ماندن مهدی در پنج ضلعی است.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: بعد از این اتفاق ما در جزیره شمالی جمع شدیم و یکی از دوستان شروع به روضه خواندن کرد. در این هنگام احمد آقا فرزند امام (رحمت الله) تماس گرفت. ظاهراً به امام پیام داده بودند که مهدی شهید شده است و فرماندهان برای او گریه میکنند. امام (ره) نیز با شنیدن این خبر به ما پیام داد. پیام ایشان این بود «عزیزان من، ما برای خدا میجنگیم. چه شهید بشویم و چه پیروز، پیروز هستیم. درست است عزیزانی را از دست دادهاید اما مگر اباعبدالله(ع) عزیزان خود را از دست نداد؟ ما در بعضی جاها پیروز میشویم و در بعضی جاها شکست میخوریم خود ائمه هم گاهی شکست میخوردند. بروید برای عملیات بعد آماده شوید که پیروزی برای شماست». بعد از همین پیام، عملیات فاو به ذهن من آمد که ما در این عملیات توانستیم بزرگترین دستاورد جنگ را به دست بیاوریم. البته به برکت آن شکست و اخلاص مهدی باکریها عملیات فاو، عملیات کربلا 5 و عملیات والفجر 10 دو سه سال فتوحات زیادی را برای ایران داشت.
رضایی هم چنین دربارهٔ حمید باکری نیز گفت: ادبی که حمید برای مهدی داشت بسیار مثال زدنی بود. مثل همان ادبی بود که علی ابن ابیطالب (علیه السلام) برای حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت. حمید واقعاً میتوانست فرمانده لشگر باشد اما مهلت پیدا نکرد.
وی در بخش پایانی سخنان خود گفت: حمید، مهدی، حسین خرازی، شفیعزاده و علی تجلایی و... موجی از انواع قهرمانان و شایستگان و صالحینی هستند که خودشان یک ویژگی خاص دارند که در انقلاب و دفاع مقدس درخشیدند. اما سوالی که جامعه امروز ما باید پاسخ دهد این است که چرا مهدیها دوباره تکرار نمیشوند؟ البته این موضوع راه حل دارد. ما اکنون تجربهای عظیم داریم. من میخواهم تاکید کنم که باید این مسیر ادامه پیدا کند تا هم چنان مهدیها ساخته شوند. پیروزیها باشد و دستاورد امام و شهیدان ادامه داشته باشد. امیدوارم بتوانیم راه شهدا را زیر پرچم رهبری که ذخیره امام (رحمت الله) میباشند ادامه بدهیم.
پخش کلیپ و اجرای زنده قطعهای موسیقی نیز قسمتی دیگر از این یادواره بود. نهایتاً این برنامه با مداحی و مدیحه سرای مداح اهل بیت، منصوری پایان یافت.