حاج حسین می گفت اولین باری كه آمدم كربلا چند نفر داشتند پنجره های ضریح را تعمیر می كردند آنقدر ایستادم و نگاهشان كردم تا بالاخره توانستم یك میخ كوچك از آنها به تبرك بگیرم... كی فكرش را می كردم روزی برسد كه بیایم برای نصب ضریح امام حسین؟!
گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ همیشه اتفاقاتی هست كه اصلا نمی توان آن را با معادلات امروز دنیایی رقم زد اما از چه نفس حقی است كه این گونه ناممكن ها ممكن می شود؟ خدا می داند! این را از این جهت گفتم كه بدانیم امروز در كشوری نفس می كشیم كه بیشتر از اینكه فكرش را بكنیم به دعای خیر خوبان عالم چرخ هایش می چرخد. نمی خواهم شعار بنویسم اما واقعیت آن است كه خون جوانان این مرز و بوم آنقدر زیبا به گل نشسته است كه عطر این گل های محمدی عالم را مست كرده است. بگذریم از كج سلیقگی های داخلی كه بسیار هم زجرآور است اما دنیا به مردم ایران به چشم آدم های معطری نگاه می كند كه پیرو مكتب گل سرخند.
اینكه جوانان برومندمان هشت سال پشت پیراهن هایشان بنویسند زائر كربلا، بنویسند راه قدس از كربلا می گذرد، بنویسند یا حسین فقط چند سال بعد آرزوی زیارت قبر شش گوشه كه تحقق پیدا می كند هیچ- همان ضریح شش گوشه كه عاشقانه برای در آغوش كشیدنش اشك می ریختیم به دست فرزندان همین خاك عاشق ساخته و پرداخته می شود. این مگر جز برآمده از خون شهیدان است؟
حاج حسین می گفت اولین باری كه آمدم كربلا چند نفر داشتند پنجره های ضریح را تعمیر می كردند آنقدر ایستادم و نگاهشان كردم تا بالاخره توانستم یك میخ كوچك از آنها به تبرك بگیرم... كی فكرش را می كردم روزی برسد كه بیایم برای نصب ضریح امام حسین؟!
ضریح پاره دل مردم
وقتی قرار شد كه ضریح را با كمك مردم ایران بسازند، آمدند و گفتند تمام پول ضریح را یكجا می دهیم اما هیات امنا قبول نمی كرد می خواست همه شریك شوند این حكایت شركت تا جایی رسید كه هرچه طلا خواهران و مادران و همسران ما هدیه كردند همان ها در بدنه ضریح استفاده شد. یعنی به عبارت دیگر كاش یك چشم بینایی می دید كه به هر قطعه این ضریح نقره ای زیبا چقدر دل دخیل بسته است. چقدر چشم گریان آمدند و دل بسته اند.
حاج محمود می گفت داخل دفتر كارگاه ضریح نشسته بودیم خانم پیرزنی آمد و گفت می خواهم كمك كنم وقتی به داخل راهنمایی اش كردیم از همان بیرون كفش هایش را درآورد. در و دیوار دفتر را می بوسید و گریه می كرد آمد وسط دفتر دو ركعت نماز خواند بعد چهل و سه هزار تومان درآورد و گفت این تمام پس انداز یك ساله ام شده است كه تقدیم به امام حسین. پیرزن گفت من گونی می دوزم و بابت هرگونی مبلغ كمی می گیرم و این همه دارایی ام كه فدای اربابم. حالا اگر این پاره های دل نیست چیست؟ این رفتار عاشقانه را كجا باید پیدا كنیم.
شیدایی هنر ایرانی
همه این حرف های دلی را كه كنار بگذاری حالا كه از «باب السلام» وارد می شوم و در یك نگاه تمام ضریح در چشم هایم جا می شود می فهمم كه هنر ایرانی چقدر شیدایی دارد. والگی ایرانی های عاشق حسین را می توانی در همین ضریح ببینی. شاید این حرف خوبی نباشد اما واقعا ضریح برازنده ای است، رشید است، بلندبالاست، خرامان خرامان در چشم ها می نشیند. آنقدر تركیب شیرینی دارد كه من یقین دارم آنهایی كه برای اولین بار می بینند تا لحظاتی بستگی به شیدایی شان مست خود ضریح هم می شوند. هرچه گل و بوته است رو به آسمان اند یعنی سرشاخه های تمام گل ها و بوته ها رو به آسمان است كمی كه از دور نگاه كنی فكر می كنی كسی یك عكس از نمای بالای یك دسته عزاداری گرفته است كه دارد شور می زند و هروله می كند و می چرخد...
هر چه خط است آنچنان استوار بر سینه ضریح نشسته است كه انگار یك دسته عزاداری در صف های منظم روبروی هم ایستاده اند و سینه می زنند و شما نمایی را می بینید كه همه عزاداران دستهایشان رو به آسمان كشیده شده است. ضریح تابلویی است از عزاداری ما از شور زدن هایمان، از سینه زدن هایمان از شروه خوانی ما از لطمه زدن های داخل هیئت.
این جمله را نمی خواستم بنویسم اما می نویسم به نیت شهدا: وقتی بالای سر می ایستی فكر می كنی تمام این نقره ها دارند صورتشان را خراش می دهند...
نكته آخر این كه اگر آمدید كربلا و دلتان خواست خدا با شما حرف بزند بیایید پیش روی حضرت، سرتان را بالا بگیرید آن وقت می بینید كه در بالای تاج ضریح سوره فجر به خط استاد موحد چشم نوازی می كند. سوره فجری كه متعلق به حضرت سیدالشهداست سوره ای كه هر وقت دل آدم می گیرد می تواند آن را بخواند و وقتی صدق الله آخرش را می گوید احساس آرامش می كند.