شهدای ایران: شاید کمتر واقعهای در طول تاریخ معاصر نظیر جنگ تحمیلی، زندگی مردمان این دیار را در مقیاسی اینچنین دستخوش تغییر و تاثیر کرده باشد. جنگ، پیش و بیش از آنکه مفهومی صرفا نظامی باشد، واقعهای اجتماعی و انسانی است که اهالی این دیار را با خود درگیر کرد. انسانها از طبقات مختلف جامعه، خواسته یا ناخواسته مجبور شدند با این مفهوم، نسبت برقرار کنند و سایه آن را بر زندگی خود بپذیرند. همانقدر که خلبان، ملوان، رزمنده و فرمانده نظامی خط مقدم با این مفهوم درگیر شد، بقال و نانوا و راننده کامیون و جنگزدههای آبادان، خرمشهر، بستان و سوسنگرد نیز ذیل آن تعریف شدند. از این حیث است که میتوان ادعا کرد کمتر واقعهای اینچنین طبقات مختلف را به خود مشغول کرده باشد.
جالب آنکه هر کدام از اینها هم روایت خاص خود را از جنگ دارند. روایتی که لزوما تضاد هویتی با دیگر روایتها ندارد اما تفاوت شکلی آری! جنگ در روایت هر یک از اینها، تجربهها، واژهها، رنجها، عادتها، ادبیات، فرهنگ و زیست خاص خود را خلق کرد: «... با خودمان قرار گذاشته بودیم برای اینکه از نگاه شوم سرباز بعثی در امان باشیم، با شنیدن صدای چرخ نان برای دادن و گرفتن ظرف غذا به نوبت جلوی دریچه حاضر شویم تا او فرصت چشم چرخاندن در اتاق را نداشته باشد... چند روز بعد از اقامتمان لباسهایی آوردند که شبیه لباسهای خواب، بلند و گلمنگلی بود. گفتند این لباس زنان زندانی است اما ما به هیچ عنوان آنها را نپذیرفتیم! دوست نداشتیم آنها ما را در لباس غیررسمی و راحتی، حتی بدون کفش و جوراب ببینند. همیشه در حال آمادهباش بودیم. در هر لحظه از شبانهروز، صدای نزدیک شدن پای آنها را که میشنیدیم، بلند میشدیم و میایستادیم...».
از این منظر، جنگ همانقدر که وجهی نظامی دارد، شهری و حتی خانوادگی هم هست و همانقدر که در روایتی مردانه با واژههایی چون توپ، تانک، گردان، لشکر، هواپیما و گلوله همنشین میشود، میتواند در روایتی زنانه مختصات دیگری داشته باشد و زوایای ظریف، کوچک و نادیده دیگری را از خود به نمایش بکشد و چه بسا در چنین روایتهایی، زمختی و پلشتی خود را بیشتر هم نشان دهد. این تفاوت روایتهاست که گوشههای تاریک و نادیده واقعیتی از عالم خارج را روشن کرده و آن را در معرض دید و قضاوت سایرینی میگذارد که یا در آن حضور نداشتهاند یا روایتی متفاوت از آن را دیده، شنیده و خواندهاند. «من زندهام» معصومه آباد را باید با چنین نگاهی دنبال کرد که این اثر به یقین یکی از قلههای روایتهای زنانه است. روایتهای زنانه از جنگ، سختی، صعوبت، زشتی، زمختی و پلشتی آن نبأ عظیم را دوچندان جلوه میدهد.
....................................................................................
پینوشت
«من زندهام» و همه روایتهای زنانه از جنگ دو صفحه دارند؛ یک صفحهشان درد و رنج، مصیبت، ظلمات، زشتی و پلشتی است و صفحه دیگرشان اما افتخار، شکوه، عظمت، حرمت، ابهت و تعظیم در محضر انسانهایی که در اقیانوس رنج، بار امانت خود را بر زمین نگذاشتند. از یکی از شاعران جانآگاه روایت میکنند که در ضمن یک مثنوی در باب جایگاه زن سروده بود: «پدرم گفت پسرجان، زن اگر زن باشد/ شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد» یحتمل اگر در روزگار ما آن مرحوم از عمق وقایعی از این دست و در این مقیاس آگاه بود، باید سلسله واژهها را ردیف میکرد برای ادای حق مطلب درباره بعضی زنان این دیار!
جالب آنکه هر کدام از اینها هم روایت خاص خود را از جنگ دارند. روایتی که لزوما تضاد هویتی با دیگر روایتها ندارد اما تفاوت شکلی آری! جنگ در روایت هر یک از اینها، تجربهها، واژهها، رنجها، عادتها، ادبیات، فرهنگ و زیست خاص خود را خلق کرد: «... با خودمان قرار گذاشته بودیم برای اینکه از نگاه شوم سرباز بعثی در امان باشیم، با شنیدن صدای چرخ نان برای دادن و گرفتن ظرف غذا به نوبت جلوی دریچه حاضر شویم تا او فرصت چشم چرخاندن در اتاق را نداشته باشد... چند روز بعد از اقامتمان لباسهایی آوردند که شبیه لباسهای خواب، بلند و گلمنگلی بود. گفتند این لباس زنان زندانی است اما ما به هیچ عنوان آنها را نپذیرفتیم! دوست نداشتیم آنها ما را در لباس غیررسمی و راحتی، حتی بدون کفش و جوراب ببینند. همیشه در حال آمادهباش بودیم. در هر لحظه از شبانهروز، صدای نزدیک شدن پای آنها را که میشنیدیم، بلند میشدیم و میایستادیم...».
از این منظر، جنگ همانقدر که وجهی نظامی دارد، شهری و حتی خانوادگی هم هست و همانقدر که در روایتی مردانه با واژههایی چون توپ، تانک، گردان، لشکر، هواپیما و گلوله همنشین میشود، میتواند در روایتی زنانه مختصات دیگری داشته باشد و زوایای ظریف، کوچک و نادیده دیگری را از خود به نمایش بکشد و چه بسا در چنین روایتهایی، زمختی و پلشتی خود را بیشتر هم نشان دهد. این تفاوت روایتهاست که گوشههای تاریک و نادیده واقعیتی از عالم خارج را روشن کرده و آن را در معرض دید و قضاوت سایرینی میگذارد که یا در آن حضور نداشتهاند یا روایتی متفاوت از آن را دیده، شنیده و خواندهاند. «من زندهام» معصومه آباد را باید با چنین نگاهی دنبال کرد که این اثر به یقین یکی از قلههای روایتهای زنانه است. روایتهای زنانه از جنگ، سختی، صعوبت، زشتی، زمختی و پلشتی آن نبأ عظیم را دوچندان جلوه میدهد.
....................................................................................
پینوشت
«من زندهام» و همه روایتهای زنانه از جنگ دو صفحه دارند؛ یک صفحهشان درد و رنج، مصیبت، ظلمات، زشتی و پلشتی است و صفحه دیگرشان اما افتخار، شکوه، عظمت، حرمت، ابهت و تعظیم در محضر انسانهایی که در اقیانوس رنج، بار امانت خود را بر زمین نگذاشتند. از یکی از شاعران جانآگاه روایت میکنند که در ضمن یک مثنوی در باب جایگاه زن سروده بود: «پدرم گفت پسرجان، زن اگر زن باشد/ شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد» یحتمل اگر در روزگار ما آن مرحوم از عمق وقایعی از این دست و در این مقیاس آگاه بود، باید سلسله واژهها را ردیف میکرد برای ادای حق مطلب درباره بعضی زنان این دیار!