هجده ساله و اهل یکی از استانهای غربی کشور است. به اتهام جیببری و زورگیری از سوی پلیس دستگیر شده است. البته سه سال قبل به جرم جعل گواهینامه دستگیر شده و زندان را تجربه کرده بود. همراه سه همدست هجده، بیست و چهل سالهاش سرقت میکرد. آنها بعد از چند فقره سرقت راهی شهر خود میشدند و دوباره برای سرقتهای جدید به تهران بازمیگشتند. عمران ـ سردسته باند ـ در گفتوگو با تپش از زندگیاش و شگرد اعضای باند گفت که در ادامه میخوانید:
خودت را معرفی کن؟
عمران، هجده ساله، اهل یکی از شهرهای غربی هستم و تا دوم دبیرستان بیشتر درس نخوانده ام.
سابقه کیفری داری؟
یک بار در پانزده سالگی به جرم جعل گواهینامه دستگیر و زندانی شدم. من عشق ماشین بودم و به همین دلیل مجبور شدم خودم گواهینامه را جعل کنم، اما این عشق کار دستم داد و به خاطرش سه ماه زندانی شدم.
پس از آزادی، رفتار خانواده ات با تو چگونه بود؟
آنها همیشه به من گیر می دادند و می گفتند دنبال کار خلاف نروم، اما من اعتنایی نمی کردم و به این حرف ها گوش نمی دادم. گیر دادن آنها که تمامی نداشت. پدرم سابقه دار است و هر وقت نصیحت می کرد، به او می گفتم اگر خلاف خوب نیست، چرا خودت خلاف می کنی.
این بار به چه جرمی دستگیر شدی؟
جیب بری در قالب مسافربر و زورگیری.
این کار را چگونه انجام می دادی؟
همراه راننده آژانس محلمان به تهران می آمدم و با دو بچه محل دیگرمان جیب بری می کردیم. من سردسته باند بودم و آنها از من دستور می گرفتند.
چه زمان هایی مرتکب سرقت می شدید؟
چهار ماه بود که هفته ای یک بار به تهران می آمدیم و در آن روز چهار پنج بار جیب بری می کردیم. بعد از سرقت ها سریع به شهرمان می رفتیم و هفته بعد دوباره می آمدیم.
در چه نقاطی مرتکب جرم می شدید؟
فقط در شهرک غرب و سعادت آباد جیب بری می کردیم. با پرسه زنی در خیابان ها، طعمه ها را شناسایی می کردیم.
از چه افرادی سرقت می کردید؟
افراد سالمند را به عنوان مسافر سوار می کردیم و در طول راه بدون این که بفهمد، از او جیب بری می کردیم. اگر مالباخته متوجه موضوع می شد، او را با تهدید پیاده کرده و از محل فرار می کردیم.
چقدر از سرقت ها به دست آوری؟
به هرکدام دو میلیون تومان رسید که الکی خرج شد و نفهمیدیم این پول ها چی شد.
تا به حال در سرقت ها دلت برای طعمه هایت سوخته است؟
چندین بار پیش آمده است. یک بار پیرمردی را در سعادت آباد سوار کردیم که چند میلیون پول همراهش بود. پول ها را سرقت کردیم، اما او متوجه شد و ما خواستیم به زور پول را از او بگیریم. مرد بیچاره می گفت پول را برای هزینه بیمارستان وام گرفته است که پس از شنیدن این حرف، پول را پس دادیم.
یک بار نیز فردی چهار میلیون چک پول همراهش بود که آن را سرقت کردیم، اما وقتی فهمیدیم او بچه یتیم دارد، پول ها را پس دادیم. درست است ما دزد هستیم، اما برخی پول ها خوردن ندارد.
حرف آخر؟
این همه سرقت کردم و پول به دست آوردم، اما به جایی نرسید و همه پول ها را الکی خرج کردم. این پول ها برکت ندارد و خانواده ام اجازه ندادند این پول وارد سفره ما شود. من فکر می کردم با سرقت کمبودهایم جبران می شود، اما امروز کمبود خودم در خانه حس می شود.
عمران، هجده ساله، اهل یکی از شهرهای غربی هستم و تا دوم دبیرستان بیشتر درس نخوانده ام.
سابقه کیفری داری؟
یک بار در پانزده سالگی به جرم جعل گواهینامه دستگیر و زندانی شدم. من عشق ماشین بودم و به همین دلیل مجبور شدم خودم گواهینامه را جعل کنم، اما این عشق کار دستم داد و به خاطرش سه ماه زندانی شدم.
پس از آزادی، رفتار خانواده ات با تو چگونه بود؟
آنها همیشه به من گیر می دادند و می گفتند دنبال کار خلاف نروم، اما من اعتنایی نمی کردم و به این حرف ها گوش نمی دادم. گیر دادن آنها که تمامی نداشت. پدرم سابقه دار است و هر وقت نصیحت می کرد، به او می گفتم اگر خلاف خوب نیست، چرا خودت خلاف می کنی.
این بار به چه جرمی دستگیر شدی؟
جیب بری در قالب مسافربر و زورگیری.
این کار را چگونه انجام می دادی؟
همراه راننده آژانس محلمان به تهران می آمدم و با دو بچه محل دیگرمان جیب بری می کردیم. من سردسته باند بودم و آنها از من دستور می گرفتند.
چه زمان هایی مرتکب سرقت می شدید؟
چهار ماه بود که هفته ای یک بار به تهران می آمدیم و در آن روز چهار پنج بار جیب بری می کردیم. بعد از سرقت ها سریع به شهرمان می رفتیم و هفته بعد دوباره می آمدیم.
در چه نقاطی مرتکب جرم می شدید؟
فقط در شهرک غرب و سعادت آباد جیب بری می کردیم. با پرسه زنی در خیابان ها، طعمه ها را شناسایی می کردیم.
از چه افرادی سرقت می کردید؟
افراد سالمند را به عنوان مسافر سوار می کردیم و در طول راه بدون این که بفهمد، از او جیب بری می کردیم. اگر مالباخته متوجه موضوع می شد، او را با تهدید پیاده کرده و از محل فرار می کردیم.
چقدر از سرقت ها به دست آوری؟
به هرکدام دو میلیون تومان رسید که الکی خرج شد و نفهمیدیم این پول ها چی شد.
تا به حال در سرقت ها دلت برای طعمه هایت سوخته است؟
چندین بار پیش آمده است. یک بار پیرمردی را در سعادت آباد سوار کردیم که چند میلیون پول همراهش بود. پول ها را سرقت کردیم، اما او متوجه شد و ما خواستیم به زور پول را از او بگیریم. مرد بیچاره می گفت پول را برای هزینه بیمارستان وام گرفته است که پس از شنیدن این حرف، پول را پس دادیم.
یک بار نیز فردی چهار میلیون چک پول همراهش بود که آن را سرقت کردیم، اما وقتی فهمیدیم او بچه یتیم دارد، پول ها را پس دادیم. درست است ما دزد هستیم، اما برخی پول ها خوردن ندارد.
حرف آخر؟
این همه سرقت کردم و پول به دست آوردم، اما به جایی نرسید و همه پول ها را الکی خرج کردم. این پول ها برکت ندارد و خانواده ام اجازه ندادند این پول وارد سفره ما شود. من فکر می کردم با سرقت کمبودهایم جبران می شود، اما امروز کمبود خودم در خانه حس می شود.