گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ به سراغ یوسفعلی میرشکاک رفتیم تا از سالهای آشنایی اش با قادر طهماسبی (فرید) برایمان بگوید. گفت و عالی هم گفت. راجع به فرید نکاتی گفت که در دکان هیچ عطاری یافت نمیشود. شناخت میرشکاک از شاعران معاصر شناخت دیگرگونی است که شما این دیگرگونی و تنوع را در کلام حماسی او خواهید دید.
میرشکاک که خودش جزء علمداران شعر انقلاب اسلامی است و البته رمانی هم در دست چاپ دارد، میگوید من هیچ گاه با فرید اختلاط به معنی رفیق گرمابه و گلستان نبودهایم ولی کارهای او را دنبال میکردم. او فرید را انسانی دنیایی نمیداند و میگوید فرید همه کس را به دنیای خود راه نمیدهد.
به هر حال هم از فرید سخن گفتیم و هم از چیزهای دیگر. آنجا که از شعر فرید راجع به فتنه هشتاد و هشت سخن گفتیم او گفت: «من هم شعرهای زیادی گفتهام ولی هنوز کاملش نکردهام.» او با عشقی که به ولایت فقیه دارد میگوید: «ما آن قدر از این حوادث در سال های پس از پنجاه و هفت دیدیم که پوستمان کلفت شده است.»
میرشکاک خود را بسیجیای میداند که دلش شعلهور انقلاب اسلامی است.
گپ و گفت مفصل ما با او را -راجع به شعر و اندیشه فرید و چیزهای قابل تامل دیگر- بخوانید؛
فارس: جناب میرشکاک! شما از چه سالی با فرید آشنا شدید؟
پیش از آن که ما فرید را ببینیم، شعرش را میدیدیم. اولین بار که من از نزدیک چهره فرید و به اصطلاح کالبدش را دیدم، در شب شعرهای سالیانهای بود که در ماه مبارک رمضان خدمت مقام معظم رهبری میرسیدیم و بعد از آن در حوزه هنری. اما شخصیت جناب فرید یک شخصیت ویژهای است که هیچ گاه ما نتوانستیم به دوستی و به قول جماعت، اختلاط برسیم؛ یعنی مثلا راه رفاقت بنده و سیدحسن حسینی طی یک جریانی قطعی شد. بعدها هر دو در ملاقات قیصر و در اولین روز ملاقات که خیلی شلوغ بود، سیدحسن آن طرف تخت بود و من این طرف تخت. همدیگر را دیدیم و لبخند زدیم؛ سید آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم و یک راست آمدیم دفتر (آن زمان من یک دفتر کوچک داشتم) این گونه با فرید نبودیم، یعنی این که اختلاط کنیم مثل ارتباطی که با مرحوم حسینی داشتیم. فرید عوالم ویژهای دارد که هر کسی در دایره ایشان نمیتواند ورود پیدا کند؛ ما که وارد نشدیم.
ولی مثلا بنده و آقا سیدحسن و یا خیلی دیگر از شعرا ضمن همراستا بودن، همروستا هم بودیم.
فارس: حالا پس بحث که به طرف سیدحسن کشیده شد ما هم دوست داریم راجع به ایشان بیشتر بشنویم. سیدحسن در کتاب گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس خود میگوید: «اگر خدا بخواهد در مورد شعر و خود میرشکاک کتاب خواهم نوشت».
این را من ندیدم.
* در جهان فرید نمیشود تصرف کرد
فارس: (در حالی که کتاب گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس سیدحسن حسینی در دستم است، صفحه ای برای ایشان میخوانم:) «اگر خدا خواهد نگارنده پیرامون شعر و سلوک شعری میرشکاک در دفتری دیگر به تفصیل سخن خواهم گرفت آنچه در این جا گفتنی است.»
این را واقعا من ندیدم! کتاب را دیدم ولی جمله را ندیده بودم. از آن جایی که من هیچ وقت با فرید برخوردی مفصل نداشتم و نمیتوام راجع به منش ایشان سخنی بگویم، ولی تلقی من این است که پشت این چهره آرام که چند سالی هم هست ضعف بصر را پشت عینک نشان میدهد و فکر هم نمیکنم خیلی واقعیت داشته باشد، این بیشتر یک حائلی است میان او و دیگران که خلوتش را در جمع بتواند حفظ کند، نوعی رندی که هر کسی را نمیخواهد، ببیند! به بهانه این که من چشمهایم نمیبیند! چون روزگاری را به یاد می آورم که ایشان این مشکل را نداشت ولی این حالت را داشت، فرید نمی تواند با همه بجوشد. یک سیستم ویژهای دارد که باعث میشود از خیلیها فاصله بگیرد و راجع به خیلیها خاموش باشد. راجع به برخی آدمها و شعرا چند کلمهای بیشتر نگوید.
در مجموع در جهان فرید نمیشود تصرف کرد. من ندیدم هیچ شاعری بتواند ادعا کند در آن دایرهای که فرید برای خودش ایجاد کرده ورود پیدا کند و بتواند در این دایره یک زاویهای ایجاد کند.
فارس: همان طور که جنابعالی در عرصه ادبیات عاشورایی صاحبنظر هستید، فرید یک نگاه ویژهای راجع به حضرت زینب (س) دارد که با حماسه از حضرت ایشان یاد میکند؛
«سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود/ کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود»
نظر جنابعالی راجع به نگاه فرید به حضرت زینب (س) و کلا مقوله عاشورا را چگونه ارزیابی میکنید؟
قبل از فرید، «عمان سامانی» نظر حماسی به حضرت زینب (س) داشته است و حقیقتا هم شان و شخص حضرت زینب (س) اگر قرار باشد در نسبت با عاشورا و کربلا از ایشان یاد شود دریغ است که این شان دختر امیرالمومنین (ع) و دختر فاطمه زهرا (س) نواده دختری حضرت خاتم انبیاء (ص) به آن نحوی باشد که بعضیها با مذلت و عجز از ایشان یاد میکنند. ذات حضرت زینب (ارواحنا فدائا لها) ذات حماسی است. آن همه فاجعه حیرتانگیز اتفاق افتاده. سر تمام خاندان را بریدهاند و بر نیزه کردهاند و آن وقت سخن ایشان این است که «ما راینا الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدیم! این زیبایی چه بوده است؟ بیگمان یکی پس از دیگری که اولیای خدا شهید شدند، هر کدام یک حجاب از حجابهای میان غیب و شهود را برداشتند و ناظر اصلی این قضیه حضرت زینب و آقاعلی بنالحسین بودند. این تماشاگر و این پیغامگزار کربلا شأنش همان است که عمان و بقیه بزرگان از او یاد میکنند.
حاج علی انسانی قبلا حضرت زینب (س) را اینگونه دیده است و خیلی دیگر از جماعت شعرای خوب ما نیز. اما خیلی از مداحها را اگر رهایشان کنید خود حضرت حق سبحانه و تعالی را تا حد گریه پایین میآورند! و بیشتر از این اصولا توقعی ندارند، آن فردی که از این دستگاه نان میخورد، مسلما به آن روزنهای که نان از آن جا بیرون میآید نگاه میکند و آن روزنه گریه است و اگر مردم را کسی به یاد ذلت و مذلت و عجز و ناتوانی و گرفتاری خودشان بیندازد، بهتر میتواند از ایشان گریه بگیرد، اما جناب فرید شعرش فقط در این حوزه نیست که درخشش دارد در عرصه شعر انتظار هم ایشان کارهای حادثهسازی دارد و هنوز هم از آن فرازی که پیدا کرده فرود نیامده است.
* فرید در عوالمی ورود پیدا کرده و غرامتش را هم متحمل شده است
علیرغم همه سختیها و مرارتهایی که این مرد کشیده و بعضا به خودش تحمیل کرده، مرارتی که شعرا خودشان به خودشان تحمیل میکنند نمیشود غرامتش را از دیگران گرفت خود بنده اغلب اوقات وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم که سرم را به دیوار زدم سرم شکسته است چرا باید از حضرت عالی بخواهم غرامت سر مرا بدهید؟! چون خودم میدانم که من سرم را به دیوار زدم.
این را میدانیم که فرید برخی از مرارتهایی که کشیده خاص خودش بوده است. میخواسته در عوالمی ورود پیدا کند. و ورود هم پیدا کرده است در این عوالم و غرامتش را هم متحمل شده است.
فارس: که البته جناب میرشکاک! این به سلوک شاعرانه ایشان برمیگردد.
سلوک شاعرانه و سلوک شخصی ایشان است. البته گاه گداری از شعر هم فراتر میرفته، به عرفان و تصوف و عوالم دیگر.
فارس: با ایشان که صحبت میکردم ایشان میگفتند شعر معروف «سبکباران خرامیدند و رفتند» را یک چله به مزار شهدای اصفهان رفتم که با پدر شهیدی همراه بودم و در شبهای آخر آن چله، این شعر سروده شد.
این مقولهای که شما میفرمایید در عرصه سلوک شاعرانه ایشان است. اگر در این مورد هم مفصل صحبت بفرمایید خالی از لطف نیست.
عرض کردم هیچگاه من با ایشان این راهها را نرفتهام.
هر کدام از این شعرا با خودشان این عوالم را دارند. در قبرستانها گردیدن، در بیابانها گردیدن، تنها در گور خوابیدنها و ریاضت کشیدنها و ...
هنرمند و به ویژه شاعر باید یک دیوانگیای در وجودش باشد که بتواند جهش و پرش داشته باشد، والا سخنور خواهد ماند و فرود خواهد آمد. شاعر در حالات هشیاری اخذ و اقتباس میکند و فنون سخنوری را تحصیل میکند. وقتی که از خود بیخود شد به عوالمی نزدیک میشود که به تعبیر یونانیان کهن از فرشتگان هنر الهام بگیرد یا به تعبیر اعراب از پریان و یا به تعبیر از همه بهتر سخن آقا رسولالله (ص) الشعراء تلامیذ الرحمان، شاعران شاگردان خدا هستند یا انالله کنوز تحت العرش مفاتیحه لسان الشعرا، در هنگام شاگردی و نسبت به عالم غیب شاعر از خودش بیخود میشود، لاجرم شعری مثل «سبکباران خرامیدند و رفتند» یا «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود» می گوید؛ یا شعر انتظار جناب فرید یا این گونه کارهای برجسته ایشان و بقیه شعرا اینها حاصل آن جهشها و جنونمندیها و از خود بیخود شدنها است. چون شعر حیث ظاهر از همان کلماتی ساخته میشود که روزنامه با آن نوشته میشود و مردم با آن حرف میزنند و محاوره میکنند و تفهیم و تفاهم دارند پس چه جوری است که شعر این همه تاثیر میکند؟
مواد همان مواد است ولی تاثیر آن تاثیر نیست. نمونهاش همه شعرا، رودکی، شهید بلخی و ...
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
واژهها همان واژه هایی هستند که همه آن را در اختیار دارند، اما تصرف، تصرف دیگری است. چه اتفاقی میافتد؟ جناب فرید از این عوالم زیاد داشته است و هنوز هم دارد و خواست اصلیاش هم این است که دور این عالم یک حصاری بکشد که کسی وارد این عالم نشود. به هر حال عالم ایشان من فکر میکنم شبیه یک گنبد است. غیر قابل نفوذ است ولی عالم خیلی از شعرا یک قدری سیالتر است. گاهی اوقات میتوانند در این عالم را ببندند، گاهی اوقات بعضیها از این در بسته میتوانند وارد شوند. اما در مجموع من حتی فکر نمیکنم از راه گفتوگوی مستقیم با جناب فرید بشود به آن عالم پنهانی ایشان راه برد.
* مردی دیدم محاسنش را تراشیده بود، گیس بلندی داشت و شعر انقلابی می گفت
آیا ما میتوانیم چنین جراتی به خودمان بدهیم و ایشان را جلوی دوربین یا ضبط صورت قرار دهیم و جهد کنیم از ایشان سرّ را بیرون بکشیم؟ من که به خودم اجازه همچنین بی حرمتی ای را نمیدهم؛ چون هم من ریشم سفید شده، هم فرید عزیز سن و سالی از ایشان گذشته است و شاید هم اصلاً نباید چنین توقعی داشته باشیم از فرید عزیز -که استاد خیلی از نسل بعد ما بودند- و تأثیر عمیق و عظیم و فراگیری در شعری که هم آیینی است و هم انقلابی، هم دینی است و هم ملتزم به اسلام و انقلاب، توقع داشته باشیم که آن عالمش را برای ما آشکار کند. در ضمن شاید ما عالمش را باور نکنیم، چون فرید از آنهایی است که «چپ افکند آواز و از راست شد» یعنی اگر کسی ظاهر فرید را ببیند میگوید که یک مردی دیدم محاسنش را تراشیده بود و گیس بلندی هم داشت و پیش خودش میگوید که این اصلاً شعر انقلابی و دینی میگوید؟ اصلاً این شاعر است؟! این پنهان شدن یکی از ویژگیهای فرید است. من نتوانستم در این پنهان شدن رخنه کنم. شاید آن قدر سرم شلوغ بوده که فکر نمیکردم وقتی فرید دارد اعتراض میکند و نمیخواهد در جمع شعرا باشد و اگر هم باشد شعرش را میخواند و میرود و نمیماند، به زحمت هم از او ناله شنیدم علیرغم ستمهایی که کشیده است! علیرغم مصائبی که دیده است، ولی گاه گداری معلوم میشود درد بیشتر از حوصلهای بوده است. گاهی اوقات این درد و مرارتی که غیر قابل تحمل بوده آشکار شده است چون گفت:
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقرر است