شهدای ایران shohadayeiran.com

عذاب وجدان لحظه اي رهايم نمي کند وقتي لبخندها و شيرين زباني هاي دختر ۲ ساله ام را به خاطر مي آورم زندگي در برابر چشمانم تيره و تار مي شود گويي در عالمي زندگي مي کنم که نه پاي انساني به خاک آن رسيده است و نه پرنده اي در آسمان آبي اش پرواز مي کند به طوري که نه صدايي در آن مي شنوم و نه چيزي مي بينم شايد هم همه اين ها فيلمي است که هر روز برايم تکرار مي شود...
شهدای ایران:زن ۲۳ ساله اي که به اتهام قتل دختر خردسالش دستگير شده بود در حالي که عنوان مي کرد موادمخدر همه زندگي ام را به آتش کشيد درباره چگونگي وقوع اين حادثه تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري کاظم آباد مشهد گفت: ۱۹ ساله بودم که با رجب ازدواج کردم. همسرم آلوده به موادمخدر بود و به همين خاطر هم نمي توانست جايي کار کند. هر بار هم که دوستان و آشنايان کاري برايش پيدا مي کردند او يا با بهانه هاي واهي سراغ آن کار نمي رفت و يا اگر مجبور مي شد تنها ۲ يا ۳ روز مي توانست به کارش ادامه بدهد و پس از آن هم صاحبکار او را به خاطر اعتياد شديد اخراج مي کرد. من هم چاره اي جز زندگي با او نداشتم چرا که در همين مدت خودم نيز آلوده مواد افيوني شده بودم. همسرم براي تامين هزينه هاي سنگين مواد مخدر به خريد و فروش اين بلاي خانمان سوز روي آورد تا اين که حدود ۲ سال قبل همزمان با تولد دخترم او نيز توسط ماموران انتظامي دستگير و روانه زندان شد. از آن روز به بعد من براي تامين هزينه مواد مصرفي ام دچار مشکل شدم اين در حالي بود که هيچ کدام از بستگانم نيز به من کمکي نمي کردند اگر چنان چه پولي هم به دست مي آوردم نمي توانستم آن را براي نوزادم هزينه کنم چرا که از شدت خماري نمي توانستم به او توجه کنم. به همين خاطر با پسر جواني که در همسايگي ام زندگي مي کرد رابطه برقرار کردم. او براي مصرف موادمخدر به خانه من مي آمد و من هم از مواد او استفاده مي کردم و گاهي نيز برايم موادمخدر تهيه مي کرد تا اين که چند روز قبل او برايم کمي مواد مخدر آورد و من که ديگر تحمل خماري را نداشتم بلافاصله استعمال مواد را شروع کردم اين در حالي بود که دختر ۲ ساله ام به دليل بيماري بسيار بي قرار بود و گريه مي کرد من که از اين وضعيت عصباني شده بودم نفهميدم چگونه او را زدم که ناگهان ديدم دخترم حرکتي نمي کند. جرأت نداشتم او را به بيمارستان ببرم به همين خاطر ۳ روز جسد او را در خانه پنهان کردم تا اين که موضوع را با پسر جوان در ميان گذاشتم و تصميم گرفتيم جسد را مخفيانه دفن کنيم. اما هنگامي که پيکر بي جان دخترم را لاي ملحفه اي سفيد گذاشتم تا در گوري که حفر کرده بوديم دفن کنم ماموران انتظامي وارد محل شدند و ما را دستگير کردند...

ماجراي واقعي با همکاري پليس

پيشگيري خراسان رضوي


*خراسان


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار