شهدای ایران: وبلاگ هم قدم راوی نوشت: تازه شیعه شده بود و برای اولین بار، به راهیان نور میآمد؛ دختری اهل ژاپن، برای رسیدن به راه درست، مجاهده کرد و برای نگه داشتن گنج درستی، هجرت را بر قرار ترجیح داد.
روایت جهاد رزمندگان و شهیدان ایران زمین را با عمق وجود گوش فرا میداد و فکر میکرد؛ بیتوقع روی خاک طلائیه، فکه و شلمچه مینشست و رنگ چادر مشکیاش، منقش به خاک آسمان میشد.
وقت برگشتن، از او خواهش کردم که برایم بنویسد؛ از آنچه دیده و شنیده و اندیشیده؛ دربارهی شهیدان خدایی، نوشت: «به نام خدا... قبل از اینکه به این سفر بیایم، شهید برایم وجودی بود با جایگاهی بیش از حد بالا و دور که به سختی میتوانستم دستم را به او برسانم؛ اما الان چیزی که احساس میکنم این است که آنها زنده دل و همراه هستند که در عین جایگاه بلند و شأن رفیعشان، کنار ما زندگی میکنند و تمام احساسات خود را با ما قسمت کرده و با سبک زندگیشان، با ما صحبت میکنند».
از او خواستم تا برای زائران شهدا هم پیامی اگر دارد، بنویسد و او چنین نگاشت: «وقتی قدمگاه شهیدان را زیارت میکنی، قلبت را خالی و بزرگ کن و به آغوششان برو... آنها حتماً راه را به تو نشان میدهند و به آنها سلام مرا برسان... فاطمه هوشینو».
روایت جهاد رزمندگان و شهیدان ایران زمین را با عمق وجود گوش فرا میداد و فکر میکرد؛ بیتوقع روی خاک طلائیه، فکه و شلمچه مینشست و رنگ چادر مشکیاش، منقش به خاک آسمان میشد.
وقت برگشتن، از او خواهش کردم که برایم بنویسد؛ از آنچه دیده و شنیده و اندیشیده؛ دربارهی شهیدان خدایی، نوشت: «به نام خدا... قبل از اینکه به این سفر بیایم، شهید برایم وجودی بود با جایگاهی بیش از حد بالا و دور که به سختی میتوانستم دستم را به او برسانم؛ اما الان چیزی که احساس میکنم این است که آنها زنده دل و همراه هستند که در عین جایگاه بلند و شأن رفیعشان، کنار ما زندگی میکنند و تمام احساسات خود را با ما قسمت کرده و با سبک زندگیشان، با ما صحبت میکنند».
از او خواستم تا برای زائران شهدا هم پیامی اگر دارد، بنویسد و او چنین نگاشت: «وقتی قدمگاه شهیدان را زیارت میکنی، قلبت را خالی و بزرگ کن و به آغوششان برو... آنها حتماً راه را به تو نشان میدهند و به آنها سلام مرا برسان... فاطمه هوشینو».