به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛جملات بالا بخشی از خاطره پروین شریعتی بانوی ایثارگر دوران دفاع مقدس است. در ادامه این خاطره میخوانیم: یکی از شبها که در حال ردیابی هواپیماهای دشمن بودیم،یکی از برادران پیش آمد و گفت:امشب به داخل سنگر بروید چون عراق میخواهد موشک بفرستد. ابتدای جنگ بود و ما هنوز موشک را نمیشناختیم و فکر میکردیم چیزی شبیه هواپیما است. داخل شهر میشود و ما آن را ردیابی میکنیم.
تا صبح از داخل سنگر ردیابی کردیم اما هرچه منتظر شدیم موشک نیامد. صبح زود به سپاه رفتیم و با عصبانیت در را کوبیدیم. یکی از برادران در را باز کرد. با عصبانیت به او گفتم: چرا پس از این همه انتظار موشک نیامد؟ آن برادر که از سوال من خنده اش گرفته بود، گفت:اگر موشک میآمد الان من و شما دیگر اینجا نبودیم. سپس درباره موشک برای ما توضیح داد.
ما تازه فهمیدیم که موشک چیه و این در حالی بود که ما برای ثبت ورود آن تا صبح نخوابیده بودیم.
منبع:ایسنا