شهدای ایران shohadayeiran.com

«تفاهم نداشتن» و «طلاق توافقي» کلماتي بود که زندگي ام را به نابودي کشاند. اگر چه همه تقصيراتم را مي پذيرم و قبول دارم که در بسياري از اختلافات خانوادگي من مقصر اصلي بودم، اما در اين ميان فقط غرور بي جا و استفاده از کلمات کلي مانند «عدم تفاهم» زندگي مان را به هم ريخت و حالا...
شهدای ایران:مرد ۳۶ ساله در حالي که پاي همسر دومش افتاده بود تا از گرفتن مهريه اش صرف نظر کند به تشريح زندگي اش پرداخت و به مشاور و مددکار اجتماعي کلانتري طرقبه گفت: در حالي که دختر ۴ ساله اي داشتم پس از ۶ سال زندگي مشترک از همسر اولم جدا شدم، همه اختلافات ما به خاطر «هيچ» بود و گاهي بر سر موضوعات بي اهميت چند روز با هم قهر مي کرديم. همسرم کم تحمل بود و هر دوي ما غرور خاصي داشتيم به همين دليل اختلافات ما شدت مي گرفت و هيچ کدام حاضر به گذشت نبوديم. اين گونه بود که با يک «طلاق توافقي» حضانت فرزندم و يک منزل مسکوني را به او دادم و مقداري از مهريه اش را پرداختم و از هم جدا شديم. پس از مدتي همسرم به عقد موقت پيرمردي درآمد که عروس هايش هم سن او بودند. وقتي اين موضوع را فهميدم من هم در يک موسسه همسريابي ثبت نام کردم و آن ها زن مطلقه اي را براي ازدواج به من معرفي کردند. آن زن با عقد موقت مخالفت کرد و گفت: من حتي مهريه ام را به همسر قبلي ام بخشيدم تا آرامش داشته باشم و بدين ترتيب بدون هيچ گونه تحقيق و يا آشنايي قبلي او را به عقد دائم خودم درآوردم. تنها يک هفته از ازدواجم گذشته بود که همسرم پيغام فرستاد متوجه اشتباهاتش شده است و به خاطر آينده دخترمان بايد هر دو از غرورهاي بي جا دست برداريم چرا که او فقط به خاطر زجر دادن من با پيرمرد ازدواج کرده بود و الان مشکلاتش بيشتر شده است، اما وقتي اين موضوع را با همسر دومم مطرح کردم او به شدت ناراحت شد و گفت نه تنها حاضر به گرفتن طلاق نيست، بلکه مهريه و نفقه اش را هم از من مي گيرد. او مي گويد: مادرم بعد از طلاق خواهرم به شدت بيمار شد و پس از آن که من طلاق گرفتم سکته مغزي کرد، حالا هم هيچ گاه اجازه نمي دهم که با طلاق دوباره من مادرم از دستم برود. مرد جوان ادامه داد: حتي به او پيشنهاد کردم تا واسطه آشتي با همسر اولش شوم و او نيز به زندگي اول خود بازگردد... اما او به هيچ وجه حاضر به گرفتن طلاق نيست. حالا بر سر دوراهي مانده ام و نمي دانم چگونه مشکلاتي را که تنها به خاطر غرور و موضوعات پوچ در زندگي ام به وجود آمد حل کنم. از سوي ديگر نيز واقعاً دلم براي دخترم تنگ شده است و دوست دارم دوباره با خانواده ام زير يک سقف زندگي کنم...

ماجراي واقعي با همکاري فرماندهي انتظامي طرقبه و شانديز


نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار